سوره سینما – محمدرضا نوروزبیگی : «آدمکش»، جدیدترین فیلم دیوید فینچر که با کمک همکاران قدیمی او از جمله اندرو کوین واکر نویسنده «هفت»، اریکمسرشمیت فیلمبردار «دختر گمشده» و کرک باکستر تدوینگر «شبکه اجتماعی» ساخته شده است نشان داد همیشه جمع شدن رفقای قدیمی برای انجام کاری بزرگ لزوما پایان خوبی ندارد.
روایت قاتلی که در آخرین ماموریت خود موفق نمیشود سوژه خود را به قتل برساند میتوانست بسیار جذاب باشد اما کارگردان به عمد خواسته است که اینگونه نباشد. فینچر که «آدمکش» را براساس کتابی به همین نام ساخته است و شخصیت قاتلش را از بازی سرد فاسبندر در «پرومتئوس» ریدلی اسکات قرض گرفته است، از همان سکانس افتتاحیه و ادای دین غیروفادارانهاش به پنجره پشتی «هیچکاک»، تکلیفش را با مخاطب مشخص میکند، قرار نیست با فیلمی مهیج و گرم طرف باشیم.
«پنجره پشتی» با نمایی طولانی در یک روز گرم تابستانی آغاز میشود و ما را با محیط، همسایهها (تا حدی که از پنجره قابل درک است) و شخصیت اصلی از طریق قاب عکسهای اتاقش آشنا میکند(قابهایی از مسابقات اتومبیلرانی، همسرش و دوربین عکاسی). در «آدمکش» اما، سکانس افتتاحیه فیلم، شخصیت اصلی را در حالیکه در هوایی سرد، کنار یک هیتر، بر روی صندلی نشسته و از پنجره به بیرون خیره شده است نشان میدهد. از اینجا به بعد مونولوگ بر تصویر چیره میشود و ما با شخصیت قاتل نه از طریق اشیای در تصویر بلکه از طریق صحبتهای ذهنی او آشنا میشویم. بیهودهترین کار در مواجهه با «آدمکش» انتظار برای دیدن اکشنی میان قاتل و مقتول است. قتل در سینما علیالقاعده جذاب است و پرکشش اما در «آدمکش» تمام تلاش فینچر صرف بیرمق کردن فضا و نمایش کسالتبار شغل کشتن و مرارتهایش شده است. اولین جمله فیلم هم به صورت طعنهآمیز همین است: اگر نتونی بیحوصلگی رو تحمل کنی این کار(فیلم) برای تو نیست.
اما سوال اساسی و کار دشوار همینجا است که چه طور میشود مرارت و کسالت را نمایش داد اما مخاطب دچار مرارت و کسالت نشود حداقل «آدمکش» فینچر جواب خوبی به این سوال نداده است.
توجه به جزئیات همان چیزی است که در فیلمهای فینچر انتظار میرفت اما تمام این جزئینگریها بیهوده خواهد بود وقتی با یک کل بیرمق و وارفته طرف باشیم که به عمد میخواهد مخاطب را از خود دور کند.
در همان یک ربع ابتدایی، فاسبندر تمام جهان خود را که یک هیچ بزرگ است بنا میکند. قاتل، نهیلیست است. از نظر او هیچ جهان ماورایی وجود ندارد و اعتقاد به این موضوع، آزادی بینهایتی ایجاد میکند که قاتل را به انجام قتل سوق میدهد. قتل او را دچار تزلزل نمیکند چرا که آزادی ایجاد شده از پس هیچانگاری سرپوش بزرگی است بر وجدانش. او قتلهای پی در پی خود را که حالا او را تبدیل به قاتلی حرفهای کرده است اینگونه توجیه میکند «هر ثانیه ۱.۸ نفر میمیرن درحالیکه ۴.۲ نفر در همان یک ثانیه به دنیا میان» حالا آیا افرادی که من میکشم آمار نهایی را تغییر میدهند؟ نه. پس میکُشم. اما مسئله اینجا است که او در آخرین ماموریتش موفق ظاهر نمیشود حالا باید بین قوانینی که همیشه رعایت کرده است با انتقام از افرادی که به دلیل شکست او در پروژه آخرش به همسرش آسیب زدهاند یکی را انتخاب کند. پس تصمیم میگیرد قوانینش را زیر پا بگذارد و از این فرودگاه به آن فرودگاه برود تا مقصران را مجازات کند اما آیا این یک حرکت اخلاقی نیست؟ اینکه برای انتقام از کسانی که به همسرت آسیب رساندهاند احتیاط را کنار بگذاری یعنی هنوز به نهیلیستی کامل تبدیل نشدهای.
نهیلیستی که شانس، کارما و عدالت واقعی را در مونولگ ابتداییاش منکر میشود، بر اثر تصادف، اشتباهی مرتکب میشود، تمام خودستاییهای ابتداییاش از بین میرود و حالا در دو راهی نظر و عمل قرار میگیرد. تمام فیلم اثبات این است که آیا قاتل، نهیلیستی کامل است یا نه.
از اینجا به بعد شخصیت اصلی تمام افرادی که در حمله به خانهاش دخیل بودهاند را به سبک فیلمهای معمایی و پلیسی با استفاده از تکنولوژی پیدا میکند و این پیدا کردن و رسیدن به مقتول دقیقا جایی است که ضعف فیلم نمایان میشود. ضعف فیلم جایی است که فیلمی اکشن، میخواهد چیزی فراتر از اکشن باشد یا اصلا اکشن نباشد پس به همین خاطر دیگر مراحلی که قاتل طی میکند تا برسد به جایی که قرار است سوژههایش را به قتل برساند کسالتآور و اساسا بیمورد میشود. خلاف ژانر عمل کردن این معایب را هم دارد.
قاتل در نهایت سفارشدهنده پروژه آخرش را که سرمایهدار بزرگی است پیدا میکند اما برخلاف سوژههای قبلی توضیحات سرمایهدار او را قانع میکند اما این چه معنیای میدهد؟ اینکه سرمایهدار با او دشمنی شخصی نداشته است و نادانسته قرادادی را امضا کرده است یعنی چه؟ مگر در لیست قوانین قاتل دلسوزی ضعف نبود پس چرا به راحتی از قتل سرمایهدار گذشت؟ یا شاید نهیلیسم دشمن طبقات زیرین جامعه(افرادی که در طول فیلم کشته بود) است و سرمایهدار به نهیلیسم دچار نمی شود؟
هر چه هست، قتل سرمایهدار مهر تاییدی بود بر اینکه او انتقام را تا مرحله آخر انجام داده است و این یعنی او دیگر نهیلیست نیست اما قاتل نظر را به عمل و نهیلیسم را به انتقام از روی عشق ترجیح داد.