سوره سینما – محسن خیابانی :نداو لاپید یکی از چهرههای نسبتاً مشهور سینمای اسرائیل محسوب میشود که حداقل در حیطۀ جشنوارهها و فهرست جمعبندی منتقدین در اواخر سال، تا حدی توانسته خودی نشان بدهد.
پرترۀ یک فیلمساز
او با همان نخستین فیلم بلندش (پلیس مرد، ۲۰۱۱) که دربارۀ بحرانهای هویتی یک پلیس اسرائیلی بود، شهرت اندکی برای خود دستوپا کرد. مربی مهدکودک (۲۰۱۴) بر دامنۀ سینمادوستانی که او را میشناختند، افزود. اثری که در چندین و چند جشنواه دیده شد تا در نهایت توسط اسرائیل برای رقابت در بخش بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان به اسکار معرفی بشود. فیلم در سال ۲۰۱۸ در آمریکا با کارگردانی سارا کولانجلو و بازی مگی جیلنهال در نقش اصلی، بازسازی شد. سومین فیلم لاپید (مترادفها، ۲۰۱۹) که تا به امروز موفقترین اثرش محسوب میشود، در اولین حضور بینالمللیش خرس طلایی جشنوارۀ برلین و جایزۀ فیپرشی را از همین جشنواره دریافت کرد.
آخرین فیلم لاپید یعنی زانوی عهد (۲۰۲۱) به برههای ملتهب از زندگی یک کارگردان اسرائیلی میپردازد. عنوان این فیلم، معمولاً به اشتباه «زانوی احد» ترجمه شده است. «عهد» در عنوان این فیلم به «عهد تمیمی»، دختر مبارز فلسطینی اشاره دارد که در کرانۀ باختری رود اردن ساکن است. تمیمی از نوجوانی بهخاطر کنشگری نسبت به نظامیان اسرائیلی و شهرکسازی غیرقانونی رژیم اشغالگر قدس در سرزمینهای فلسطینیان، مشهور شد. در سال ۲۰۱۷، سیلی و لگدی که تمیمی به یک سرباز اسرائیلی زد، او را هشت ماه راهی زندانهای رژیم صهیونیستی کرد و از او چهرهای خبرساز ساخت که ماهیت واقعی اسرائیل را افشا میکند.
سینما به مثابه رسانه
فیلمهای لاپید را هم مثل دیگر محصولات سینمایی اسرائیل، بیشتر از آنچه که حقشان بوده تحویل گرفتهاند چون اغلب این آثار، گرتهبرداری ضعیفی از سینمای جشنوارهپسند اروپایی محسوب میشوند و آشکارا جزء فیلمهایی قرار میگیرند که در دیدهشدنشان، جنبههای سیاسی و رسانهای بر جنبههای هنری و زیباییشناسانه چربش داشته است. با این وجود، نمیتوان منکر شد که لاپید در همین چند فیلمش، توانسته تا حدودی به سبکی شخصی دست بیاید که او را نسبت به دیگر سینماگران رژیم اشغالگر قدس، متمایز مینماید.
بحران هویت
نداو لاپید از نخستین فیلمش دغدغۀ «هویت» داشته است. او خواسته یا ناخواسته، در آثارش بر بحران هویتیای اشاره دارد که مختص ساکنین رژیم اشغالگر قدس است.
اگر این بحران در پلیس مرد، از دوپارگی هویت شخصیت اصلی بین زندگی کاری (بهعنوان یک نظامی اسرائیلی) و زندگی خانوادگیش ریشه میگیرد، در مربی مهدکودک به مشکلات زنی در آستانۀ میانسالی تبدیل میشود که در یکی از فرازهای کوتاه ولی مهم فیلم، از اسرائیل بهعنوان جامعهای صحبت میکند که فقط تعداد اندکی از افرادش را یهودیانی تشکیل میدهند که از چندین و چند نسل قبل، ساکن فلسطین بودهاند. در این بخش از فیلم، بهطور تلویحی در مییابیم با انبوه یهودیان مهاجر، مخصوصاً یهودیان اشکنازی و سفارادی که طی ۷۵ سال گذشته به این کشور جعلی مهاجرت کردهاند تا ملت یهود را بسازند، هنوز هویتی یکپارچه بین یهودیان رژیم اشغالگر قدس شکل نگرفته، چون به ضربوزور که نمیشود «ملت» ساخت!
مسئلۀ هویت به یکی از نقاط قوّت نسخۀ اسرائیلی مربی مهدکودک نسبت به نسخۀ آمریکایی تبدیل میشود، چون شخصیت اصلی را از حالت تکبعدی خارج کرده و او را به شخصیتی تبدیل مینماید که با مشکلات جدیتری، دست به گریبان است.
گمشده در پاریس
مسئلۀ هویت در دو ساختۀ اخیر لاپید بهشدت پررنگ میشود، مخصوصاً در مترادفها که بهنوعی فیلمی زندگینامهای محسوب میشود. مترادفها که تا به امروز، موفقترین فیلم سازندهاش قلمداد میشود، دربارۀ جوانی اسرائیلی به نام یوآف است که به فرانسه میگریزد تا از هویت خود بهعنوان یک صهیونیست دست بکشد و به شهروندی پاریسی تبدیل بشود. عنوان فیلم از بخشهایی گرفته شده که یوآف، مشغول یادگیری واژگان مترادف در زبان فرانسوی است. اگرچه برخی منابع، ژانر فیلم را کمدی و درام ذکر کردهاند، اما مثل اغلب کمدیهای جشنوارهای اروپایی، مترادفها هم باعث خندیدنتان نخواهد شد!
مترادفها یا متضادها؟
مترادفها برعکس عنوانش، ناظر بر تضادهاست. تضادهای یوآف با جامعۀ فرانسه، بخش مهمی از تمهیدات روایی و کارگردانی لاپید را شکل میدهد. گفتیم که مترادفها را میتوان فیلمی زندگینامهای قلمداد کرد، چون خود نداو لاپید مدتی برای تحصیل در فرانسه زندگی کرده و سعی داشته تا برای همیشه در آنجا ساکن بشود، اما تلاشهایش به نتیجه نرسیده و در نهایت به اسرائیل بازگشته است.
فیلم تا حد زیادی بر پیشزمینههای ذهنی بینندگان از اسرائیل استوار است وگرنه ما هیچچیز خاصی از زندگی گذشتۀ شخصیت اصلی در کنار خوانوادۀ صهیونیستش نمیبینیم و گذشتۀ او صرفاً در خاطرات سربازیش خلاصه شده است. حضور پدر یوآف در اواخر فیلم هم، مشکلی را حل نمیکند. به همین خاطر، به نظر میآید سخنان کلی منتقدان دربارۀ تفاوتهای فرهنگی اسرائیل و فرانسه در این فیلم، بیشتر الصاقی است تا برآمده از دل اثر.
انتقاد به سبک صهیونیستی
یوآف در طول فیلم، بارها اسرائیل را نقد میکند و از آن بهعنوان جامعهای خشن و فاسد یاد میکند اما فیلم در خدمت همان فضای دموکراتیک جعلیای قرار میگیرد که اسرائیل همیشه سعی در تبلیغش داشته است. در مترادفها، نگاه لاپید به فرانسه و پاریس هم چندان مثبت نیست و آنان را چنان به دیدۀ تحقیر مینگرد که همان وجهه انتقادی از اسرائیل هم کمرنگ میشود.
از بدو تأسیس کشور جعلی اسرائیل، همواره یهودیانی بودهاند که در گریز از تعصبات صهیونیستها، سرزمینهای اشغالی را ترک کردهاند و این با تلاشهای رژیم صهیونیستی، که در راه رسیدن به اهدافش همواره سعی داشته اسرائیل را بهشت یهودیان بر روی زمینْ جا بزند، در تضاد قرار میگیرد.
اگرچه مترادفها با پایان بازش، فرجام دقیقی را برای یوآف مشخص نمیکند اما چند بار در فرازهای پایانی اثر میشنویم که او به اسرائیل بازخواهد گشت. شبیه به انتقادهای باسمهای هالیوود از آمریکا که: ما آمریکاییها مشکلاتی داریم ولی کشورهای دیگر از ما بدتر هستند؛ فیلمهای انتقادی اسرائیلی (از جمله مترادفها) هم در نهایت به اینجا ختم میشوند: البته که اسرائیل مشکلاتی دارد، ولی برای یک یهودی، جایی بهتر از اسرائیل وجود ندارد!