سوره سینما – ریچارد برودی (نیویورکر) : صحبتهای کارگردان در مورد فیلمبرداری این کار بیرون از فضای استودیو و یافتن بهترین رویکرد برای فیلمبرداری داستانی در رابطه با سری قتلهایی که در زمین نفتخیز قبیله اوسیج اتفاق افتاد.
بهترین غافلگیریها در هالیوود به مارتین اسکورسیزی اختصاص دارد. فیلم «گرگ وال استریت» اسکورسیزی در سال ۲۰۱۳، بر اساس داستان واقعی از کلاهبرداران کلان مالی، جنونآمیزترین کمدی او بود، که بیشتر به نظر از جری لوئیس الهام گرفته بود تا اولیور استون. تریلر ترسناک او «جزیره شاتر» به سبک گوتیک مدرن (محصول سال ۲۰۱۰)، عمدتاً انعکاسی از مقالهای از دوران کودکیاش بود؛ در آن زمان در سایه جنگ هستهای به تماشای فیلمهای سیاه و سفید خشونتباری مینشست که سراسر وجود او را پارانوئیدی کرده بودند.
و جدیدترین فیلم او «قاتلان ماه گل» اولین فیلم وسترن او در دهه هشتاد زندگیاش است؛ درامی زناشویی که شباهت ویژهای به آخرین فیلم استنلی کوبریک «چشمان کاملاً بسته» دارد. اقتباس او در این فیلم از درامهای روانشناسی عمیق نظیر «رشته خیال»، «سوءظن» و بله «چراغ گاز» بیشتر است تا وسترن کلاسیکهایی نظیر آثار جان فورد. به عبارت دیگر اولین راز و رمزهای فیلم جدید اسکورسیزی در پیرنگ آن نیست – ریشه در خود داستان دارد.
وقتی چند هفته پیش اسکورسیزی را دیدم به او گفتم، دلیل این که من مصاحبههای کمی انجام میدهم به این خاطر است که فیلم کارگردان مورد نظرم را میبینم، و اگر تنها با دیدن فیلم نتوانم در موردش فکر کنم و بنویسم پس حرفهام را اشتباه انتخاب کردهام. با این وجود، خیلی چیزها بود که میخواستم در مورد اسکورسیزی بدانم، و کمترین آنها پارادوکس او در موضع هنریاش است: او فیلمهای شاهکاری را با بودجههای ۱۰۰ میلیون دلاری کارگردانی میکند، با این وجود عمیقاً آنها را بر اساس باورهای خود ساخته، و آثارش پر است از جلوههای هنرمندانه – حرکات دیدنی دوربین، رصدهای دقیق، شوکهای شگفتانگیز و صحنههایی با بازیهای خارقالعاده – و تا جایی که بتواند آنها را متمایز میسازد.
قصد داشتم در مورد سبکش از او سوال بپرسم، زیرا مدتهاست که احساس میکنم بخش عظیمی از هنر کارگردانی تولید است – این که اورجینال بودن محصول نهایی معمولاً ریشه در رویکردهای متمایز کارگردان در به کارگیری سیستمها و راهکارهای ساخت یک فیلم دارد.
من راهکارهای متمایز اسکورسیزی را پیش از این در مستند جوناس مِکاس از پشت صحنه فیلم درام گانگستری «جدا مانده» (۲۰۰۶) دیده بودم – فیلمی که اسکورسیزی با آن پس از ۵ نامزدی ناموفق بالاخره اسکار برد، و موجبات ظهور مجدد او و آثارش در یک دهه و نیم گذشته را فراهم آورد. همچنین در «گرگ وال استریت» شاهد این بودم که اسکورسیزی با استفاده از فناوری تقریباً پیش پا افتاده جلوههای ویژه کامپیوتری چگونه در قامت یک نقاش قرار گرفت. اما بخشی از فرآیند او در «قاتلان ماه گل» که بیش از همه در موردش کنجکاو بودم شامل موضوع اصلی فیلم بود.
«قاتلان ماه گل» واقع در دهه ۱۹۲۰ در اوکلاهاما، بر اساس کتاب ناداستانی با همین نام به قلم دیوید گرن از همکارانم در مجله نیویورکر است. در این فیلم لئوناردو دیکاپریو، ارنست برکهارتی را بازی میکند که به دستور و تحت مدیریت دایی قلدرمأب خود (رابرت دنیرو) با زنی از قبیله اوسیج به نام مولی (با بازی لیلی گلدستون) ازدواج میکند؛ همه اینها بخشی از یک برنامه خونین و شومی است که قصد دارد ثروت مردم قبیله اوسیج که در سرزمینشان نفت کشف شده را از چنگشان در بیاورد.
همیشه در به تماشا نشستن فیلمهای اقتباس شده از کتابها، یک ناخرسندی از چگونگی خلاصهنویسی از منبع اصلی وجود دارد. مطالعه کتاب چند صد صفحهای بسیار بیشتر از مشاهده طولانیترین فیلم بلند زمان میبرد، و بعضاً فرد میتواند حتی بدون مطالعه کتاب، فشردگیها و جاهای خالی در فیلم که در نتیجه اقتباس به وجود آمدهاند را احساس کند. فیلم جدید اسکورسیزی طولانی است – سه ساعت و بیست و شش دقیقه – اما حتی او با این مدت زمان نیز نتوانسته تمام حوادثی که دیوید گرن در کتاب جذاب و هولناک خود به آنها میپردازد را در فیلم دخیل کند.
اسکورسیزی با مهارت خود از این دو راهی، هودینیوار عبور میکند؛ تمرکز خود را روی نقطهای میگذارد که حتی گزارش مفصل دیوید گرن نتوانست خیلی آن را برای خواننده روشن کند: رابطه این زوج به چه شکل بود؟ به لطف تغییر تمرکز کارگردان، امر نوشتن فیلمنامه به تلخیص بدل نشد و بالعکس با پیرنگی گستردهتر مواجه میشوید – اما چطور؟ با پر کردن فضاهای خالی تاریخی با استفاده از تصور. و از آن جایی که اسکورسیزی این امر را برای من روشن کرد، او با به تصویر کشیدن رابطه این زوج به این شکل، درگیری خود با اصول اخلاقی اساسی داستان گرن را مجسم میکند – مسئولیتی برای قرار دادن مردم قبیله اوسیج در محور داستان که در نتیجه زیباییشناسی فیلم را به کلی تغییر داده است.
تقریباً همه کارگردانان بازیگر هم هستند؛ اما آن بُعد از خود را تنها برای تیم بازیگری و تیم پشت صحنه خود نگاه میدارند. عدهای نیز در فیلمهای خود یا دیگر کارگردانان دقایقی را به جلوی دوربین میآیند؛ اسکورسیزی هر دوی آنها را انجام داده، البته که نقشها حاشیهای و جزئی بودهاند. او در «قاتلان ماه گل» در نقشی کوتاه اما حیاتی حضور پیدا میکند، و لازم به ذکر بوده که عملکرد او بسیار قدرتمندتر از چشمک هیچکاکی یا حضوری افتخاری صرفاً برای سرگرم کردن صاحبنظران است.
زمانی که اسکورسیزی اسکار خود را برد استودیوها غریب نواز شده بودند و فضا را تا میزانی برای فیلمسازهای بزرگ و جاهطلبی نظیر او نامساعد ساخته بودند، و سینما متعاقباً با ظهور فیلمهای ابرقهرمانی و عمدتاً مالکیتهای معنوی جوانمحور مواجه شد. فرنچایزها فضا را بدتر کردند. اسکورسیزی با استفاده از جایگاه خود در حمایت از استودیوها در جهت سرمایهگذاری در حفظ و توزیع فیلمهای کلاسیک و انتشار فیلمهای جدید و ارزشمند توسط کارگردانان جاهطلب، نقش اول را ایفا کرد. در واقع او به چهره و صدای هدف گذشته، حال و آینده هنر سینما بدل شده است. اسپویل نمیکنم، اما او با بازی در «قاتلان ماه گل» گویی به دفاع از خود و سینما برمیخیزد.
اسکورسیزی به شخصه حرفهای زیادی برای گفتن دارد، و جذابیت آن چه بیان میکند با نوع گفتارش تشدید میشود. درست به مانند صحنهای در فیلم که ممکن است با چندین برداشت با زمانهای متفاوت ساخته شده و به روشهای گوناگون در کنار یکدیگر قرار گیرد، و اغلب در محدوده زمانی و مکانی و لحنی متفاوتی باشند، اسکورسیزی نیز به روش «تداعی آزاد» یا هر آن چه دلت میخواهد بگو و با کاتی سریع که همگی امضای خودش است، با مخاطب سخن میگوید، و درام فیلم را پله به پله همزمان با اتصال جزئیات با یکدیگر و با کاتها، درآمیزیها و دیگر قوانین سینمایی افزایش میدهد.
همان قدر که «قاتلان ماه گل» برایم سریعترین سه ساعت و نیم سپری شده در سینما بود، مصاحبهام با اسکورسیزی سریعترین چهار ساعتی بود که تا به کنون تجربه کرده بودم. البته لازم به ذکر است که صحبتهای ما به دلیل طولانی بودن و برای نظم بهتر ویرایش شدهاند.
ادامه دارد…