فیلم سینمایی «دربند» به کارگردانی پرویز شهبازی بازیهایی باورپذیر و داستانی تاثیرگذار دارد.
سوره سینما-ارشاد رازانی: بی شک هر مخاطب و منتقد منصفی که فیلم «دربند» را ببیند، این فیلم را در زمره آثار قابل تامل سینمای این روزها قرار میدهد وچه بهتر که در این نوشته نیز در ابتدا نقاط قوت فیلم را مرور کنیم. «دربند» بازیهای روان و باور پذیری دارد و همین موضوع جنس فیلم را روان کرده و مخاطب در مسیر اتفاقات با شخصیتها همراه میشود. یکی از جاهایی که نمود کارگردانی را میتوان در آن جستجو کرد، همین جنس بازی هاست. اینکه یک کارگردان بتواند مجموعه عواملش را رنگی یکدست بزند اتفاق مهمی است. کم نیستند این روزها فیلمهایی که درآنها هر کس ساز خودش را میزند و کارگردان تنها کسی است که گروهش را دور هم جمع کرده..
قوت دیگر فیلم «دربند» این است که یک سوژه نسبتاً کار شده و تا حدی نخ نما را با پرداخت مناسب اولا از نخ نمایی خارج کرده و دوماً این سوژه را تقریباً از آن خود کرده است. شاید با دیدن فیلم «دربند» نمونههای دیگر کمتر به ذهن برسند. حالا اگر بخواهیم تاثیر مثبت و نقاط قوت را کنار گذاشته و جزئیات فیلم را مورد واکاوی قرار دهیم میتوان به چند نکته مهم اشاره کرد. یکی از روشهای ایجاد تعلیق و همراه سازی مخاطب در ادبیات و هنرهای دراماتیک چینش اتفاقات و در واقع گره افکنی است. طبیعتاً در یک داستان وقتی مخاطب با قهرمان و شخصیت اصلی همراه میشود هر چقدر که این گرهها هنرمندانهتر ایجاد شده باشند ، وقتی که زمان گره گشایی فرا میرسد تاثیر مطلوبتری نیز بر مخاطب به جای مانده است. «دربند» عمیقاً از این تکنیک بهره برده است. اما نکته اینجاست که این اتفاقات به حدی متعددند که از زمانی به بعد تاثیرشان جلوهای کلیشهای دارد. در اینچنین فیلمهایی معمولاً یک یا دو اتفاق اصلی میتواند کشش لازم را ایجاد کند و خرده اتفاقاتی نیز در کنار موضوع اصلی رخ میدهد که جذابیت را افزایش میدهد. اما در فیلم «دربند» چون ایده این بوده که دختر شهرستانی و کم تجربه در مهاجرت به تهران حتماً مشکلات بسیاری را پیش رو دارد، تلاش عوامل نیز بر این بوده که ابر و باد و مه و خورشید و فلک معنای دراماتیک داشته باشند.
حال میشود همین موضوع را بر اساس داستان موشکافی کرد. پگاه آهنگرانی دختری است که میخواهد از ایران برود و ویژگیهای بخصوصی نیز دارد که از ابتدا مخاطب منتظر است تا شخصیت اصلی فیلم توسط او گزیده شود. اصلاٌ ماجرای اصلی و بحث سفتهها به نظر میرسد که کفایت میکند. حالا ماجرای ارتباط، سقط جنین و کار کردن در مغازه عطر فروشی و بسیاری خرده موضوعات دیگر که واقعاً متعددند. اصلا بگذارید از خود بپرسیم واقعاً چرا دربند؟ چرا این دوستان برای خوردن جگر و ملاقات و آشنایی به امیرآباد نرفتند؟
در امتداد این موضوع جا دارد بحث را اندکی به سمت مسائل ساختاری نیز سوق دهیم. زمانی که شخصیتهای فیلم، از دربند بر می گشتند بهرنگ میگوید که عطر امروز سحر بوی خون میدهد و تاکیدی معنادار بر این دیالوگ هر مخاطب عام و خاصی را منتظر رخ دادن یک اتفاق میکند. اما واقعاً این مسئله و اتفاق، اصلاً کمکی به روند اصلی داستان کند. اینکه سحر با طلبکارش ارتباط داشته، سقط کرده و… . اگر هم میخواهیم بگوییم که زندگی در تهران این مسائل را همراه دارد باز هم داریم اغراق میکنیم چون اتفاقات دیگری هم افتاده است. در کنار این موضوع کارگردان در نحوه فیلمبرداری و چینش تصاویر نیز همینقدر که در محتوا دغدغه حادثهسازی داشته است در تدوین هم هر موضوع و حادثهای را با استفاده از اینسرت (insert) معرفی ویژه میکند. از اینسرت پای خونی سحر گرفته تا اینسرت مچ زخم شده زیر دستبند و سینی جگر و … .
همچنین در ادامه موضوع فیلمبرداری نکته دیگری که میتوان گفت این است که در صحنههایی که یک عده پسر و دختر در وضعیتی قابل حدس (بخوانید کلیشه) دور هم جمعند و بلند بلند میخندند و قلیان میکشند، دوربین میتواند جایگاهی سیال تر وهمراهتر با محیط داشته باشد تا همان وضعیت قابل حدس بشود وضعیتی دقیق، خاص و البته تاثیر گذار. مثل تفاوت تیپ و شخصیت. در این فیلم اما، دوربین بسیار مقید است و در هر دیالوگ روی زمین کاشته شده و تقریبا در یک صحنه که می تواند خیلی روان فیلمبرداری شود ما با کاتهای فراوانی روبرو هستیم.
آخرین مسئلهای که در این مجال میتوان به آن اشاره کرد این است که شخصیت قصه این را میفهمد که باید اول پول را از صاحب خانه بگیرد بعد قرارداد را امضا کند، اما واقعاً نمیفهمد که نباید به سحر اعتماد کند؟ در خصوص این ناهمگونیهای محتوایی اگر کمی به عقب و به ابتدای فیلم برگردیم، در اولین درگیری، سحر به نازنین میگوید بیا بشین پیش مهمونا و بلافاصله دعوایی میشود که بیا و ببین… این گونه پرشهای محتوایی در اتفاقات و تصمیم گیریها برای مخاطب قطعاً سوال ایجاد میکند که در مجموع به نظر برسد که این فیلم خوب میتوانست فیلم خوبتری باشد.