سوره سینما – محمد صابری :اینکه هنرمندی یکی از آثارش را بهعنوان وصیتنامهاش توصیف کند، میتواند معانی مختلفی داشته باشد اما بیش از هر یک از این معانی، تأکید بر قرابت جهان آن اثر، با تجربه زیسته هنرمند، در این توصیف خودنمایی میکند. مسعود جعفریجوزانی چند سال پیش از این و همزمان با پخش سریال «در چشم باد» این سریال را وصیتنامه خود خوانده و آرزو کرده بود که پس از مرگش، نام او را با همان سریال به یاد بیاورند. «در چشم باد» یکی از ماندگارترین تجربههای تلویزیونی در روایت تاریخ معاصر است و جعفریجوزانی هم بیراه نیست که چنین دیدگاهی نسبت به این ساخته خود داشته باشد. جهان فکری این فیلمساز غربدیده و در شرق زیسته، بهخوبی در تاروپود روایت آن سریال منعکس است و بهوضوح میتوان دیدگاه این فیلمساز درباره مفاهیمی همچون «وطن»، «پرچم» و «ملیت» را در آن به تماشا نشست.
«بهشت تبهکاران» تجربهای تازه از همین فیلمساز است. کارگردانی که نه فقط در قاب تلویزیون که پیشتر بر پرده سینما هم ثابت کرده بود علقهای خاص به تاریخ دارد و جالب اینکه هر گاه از این علاقهمندی چشم پوشیده و سراغ روایت قصههای امروز آمده، کمتر توفیق به دست آورده است. او همزمان علاقهمند به خلق قهرمانان ملی در آثار خود است و به پشتوانه همین علاقهمندی چند سالی میشود که سودای ساخت «پوریای ولی» را در سر دارد. «بهشت تبهکاران» در نقطه تلاقی این دو علاقهمندی کارگردانش متولد شده است. جوزانی به درستی در نشست رسانهای فیلمش، آن را یک پژوهش تاریخی توصیف میکند و تأکید دارد که حتی درباره رنگ کروات کاراکترها هم براساس مستندات تاریخی پیش رفته است. از سوی دیگر او تلاش دارد در متن پژوهش تاریخیاش یک قهرمان ملی اما فراموششده بیافریند و این قهرمان کسی نیست جز روزنامهنگاری که به جرم نقد، محکوم به اعدام شده است. حسن جعفری کاراکتری چندان شناختهشده برای افکار عمومی نیست و به نظر میرسد نسبتش با پرونده قتل مدیر مسئول تهران مصور، هم از نقاط چندان شفاف تاریخ نیست اما جوزانی قهرمان مطلوب خود را در بستر این روایت تاریخی، یافته و تلاش کرده است آن را در «بهشت تبهکاران» به دار بکشد.
نسبت این پروژه با دو حوزه علاقهمندی جوزانی سبب شده است که فیلم، در قیاس با تجربههای اخیر این فیلمساز، هم از نظر داستانی و هم از منظر ساختار سینما، چند سروگردن بالاتر از آثاری همچون «ایران برگر» و یا «پشت دیوار سکوت» قرار بگیرد اما چرا برخلاف تجربهای از جنس «در چشم باد» نمیتوان «بهشت تبهکاران» را دوست داشت؟ از نکاتی مانند بدسلیقگی در انتخاب بازیگران نقشهای اصلی (به جز امیرحسین آرمان) و یا تایم طولانی و زمانهای تلفشده در پرداختن به حواشی (احتمالا به دلیل طراحی تولید پروژه برمبنای عرضه در قالب یک سریال) که بگذریم، اصلیترین عامل را باید در ناقصالخلقه ماندن قهرمان فیلم، جستجو کرد.
حسن جعفری، لااقل به استناد آنچه جعفری جوزانی در فیلم روایت کرده است، به سختی میتواند شمایل یک «قهرمان ملی» را به خود بگیرد. قهرمانی که پیش از کنشگری خودش در داستان، تلاششده بهواسطه واکنشهای اطرافیان هویت پیدا کند و گویی تنها کهنالگویی که به کار راوی داستان آمده، کهنالگوی «قربانی» بوده است. گویی باید بپذیریم حسن قهرمان است، صرفا به این دلیل که تحت ظلم واقع شده است. او هیچ کنشگری قهرمانانهای در داستان ندارد و همین نقطه ضعف باعث میشود حتی در سکانس خوش رنگ و لعاب اعدام هم دل مخاطب برایش نلرزد. قهرمانی که بیشتر ایدهها و شعارهایش را در فیلم «شنیدیم» و چیزی از قهرمانیاش «ندیدیم»!