سوره سینما – محسن خیابانی : ارتش اسرائیل که در سال ۱۹۴۸ به دستور داوید بنگورین از چند گروه شبهنظامی تشکیل شد، در تاریخ ۷۵ سالهاش نسبت به اغلب ارتشهای جهان به جنگهای بیشتری ورود کرده است.
شهرت ارتش اسرائیل، عمدتاً به پیروزیهای متعددش مقابل کشورهای عرب برمیگردد که معروفترینشان چیرگی در جنگ شش روزه بر ارتش کشورهای مصر، سوریه، اردن و عراق محسوب میشود. جنگی که در تاریخ ۵ تا ۱۰ ژوئن ۱۹۶۷ رخ داد، یعنی همان سالی که ارتش اسرائیل، مورد حمایت آشکار دولت آمریکا قرار گرفت. نکتهای که معمولاً در موفقیتهای ارتش اسرائیل نادیده گرفته میشود، همین حضور آمریکا بهعنوان حامی اصلی آن است که به مسائل مهم و خطرناکی مثل قدرت هستهای اسرائیل هم منجر شده است. امروزه تعداد کلاهکهای هستهای این کشور جعلی را بین ۸۰ تا ۴۰۰ عدد تخمین میزنند!
قدرت واقعی یا پروپاگاندا
از سال ۲۰۰۰ به اینسو، دامنه پیروزیهای ارتش اسرائیل تنگتر و تنگتر شده است که از آن جمله میتوان به عقبنشینی اسرائیل از مناطق جنوبی لبنان در سال ۲۰۰۰ و شکست در جنگ ۳۳ روزه مقابل حزبالله لبنان در سال ۲۰۰۶ اشاره کرد. طوفان الاقصی، بمببارانهای متعدد ارتش اسرائیل در نوار غزه، کشتار بیش از ۲۰۰۰۰ غیرنظامی و طولانی شدن جنگ اسرائیل در نوار غزه، بار دیگر ماهیت جنایتکار ارتش اسرائیل را نشان داد امّا یک حقیقت دیگر را هم آشکار (یا آشکارتر) کرد: بخش مهمی از قدرت ارتش اسرائیل، پروپاگاندای رسانهای بوده است!
لشگرکشی در سینما
ارتش اسرائیل هرچقدر در رسانههای خبری سعی در بزرگنمایی قدرتش داشته، در عرصه سینما به دنبال ساختن تصویری انسانی و ضدّ جنگ از خود و نیروهایش بوده است. انیمیشن والس با بشیر (آری فولمن، ۲۰۰۸) شاید مهمترین و مشهورترین مثال در این زمینه باشد اما ساموئل مائوز با ساخت دو فیلم لبنان (۲۰۰۹) و فاکسترات (۲۰۱۷) نقش مهمی در بازنمایی سینمایی ارتش اسرائیل، مطابق با خواستههای سردمداران سرزمینهای اشغالی، بازی کرده است.
لبنان
فیلم لبنان در ردۀ آثار مهم سینمای اسرائیل، از نظر موفقیت در جشنوارههای سینمایی و محبوبیت نزد منتقدان، قرار میگیرد. ساموئل مائوز هنگام دریافت جایزۀ شیر طلایی جشنوارۀ ونیز بهخاطر این فیلم، گفت: «من این جایزه را به هزاران نفری تقدیم میکنم که در سراسر جهان همانند من صحیح و سالم از جنگ بازمیگردند. ظاهراً مشکلی ندارند، کار میکنند، ازدواج میکنند و بچهدار میشوند، اما خاطرات جنگ با آنها میماند و همیشه روحشان را میآزارد.»
ماجراهای لبنان، در روز اول جنگ نخست لبنان (۶ ژوئن ۱۹۸۲ برابر با ۱۶ خرداد ۱۳۶۱) اتفاق میافتد و به چهار سرباز بیتجریه ارتش اسرائیل میپردازد که که خدمه یک تانک مِرکاوا هستند. آنها مجبور میشوند گروهی از همرزمانشان را برای شرکت در عملیات پاکسازی در یکی از روستاهای لبنان، همراهی کنند. عملیاتی که ابتدا بیخطر به نظر میرسد اما همهچیز طبق تصورات اولیه پیش نمیرود و اوضاع با ورود یک اسیر سوریهای و دو فالانژ (متحدان مسیحی اسرائیل در جنگ اول لبنان) بحرانیتر میشود و … .
از چشمی مرکاوا
منهای نماهای آغازین و پایانی که در فضای باز و یک مزرعه آفتابگردان رخ میدهند، فیلم بهتمامی داخل یک تانک مرکاوا روایت میشود و اتفاقات بیرون را فقط از طریق چشمی تانک و بیسیم زدن متوجه میشویم. مرکاوا از دستاوردهای قابلتوجه ارتش اسرائیل در زمینه ماشینهای جنگنده است و مخصوصاً از نظر زنده نگه داشتن سرنشینان، بین انواع تانک از شهرت ویژهای برخوردار است؛ هرچند فلسطینیها از انتفاضه دوم به این سو، در نابود کردن مرکاوا و خدمهاش، ماهرتر و قویتر شدهاند.
کلاستروفوبیک
در تاریخ سینما فیلمهای زیادی با اتکا به فضایی محدود و شخصیتهای معدود ساخته شدهاند که اولین آنها، و شاید هنوز هم بهترینشان، قایق نجات (۱۹۴۴) شاهکار آلفرد هیچکاک است. البته لبنان از جهت رخدادن داخل یک ماشین جنگنده، بیشتر به زیردریایی (۱۹۸۱) اثر برجسته ولفگانگ پترسن شباهت دارد. چه فضای کلاستروفوبیک و چه لحن ضد جنگی که ساخته مائوز ادعایش را داشته به مراتب در زیردریایی، هنرمندانهتر و خلاقانهتر پرداخته شده و فیلم پترسن، با وجود طولانیتر بودن (حدود یک ساعت) ریتم بهتری دارد. اما نمیتوان منکر شد که لبنان حداقل برای مخاطبان فیلمهای جشنوارهپسند و هنری، فیلم جذابی از آب درآمده و طرفداران خاص خودش را پیدا کرده است.
کی بود؟ کی بود؟ من نبودم!
لبنان همچون انیمیشن والس با بشیر، که یک سال قبل از این فیلم ساخته شد، بهعنوان اثری ضدجنگ مطرح میشود و درست مثل آن فیلم، بیش از آنکه واقعاً ضدجنگ باشد، ادایش را درمیآورد. چهار سرنشین مرکاوا، گویا چند آدم از همهجا بیخبر هستند. فرمانده تانک، اعتمادبنفس دستوردادن ندارد. یکی از نیروها حرف گوش نمیکند. توپچی دلش نمیآید شلیک کند! یکی هم که دلتنگ خانواده خویش است. فرمانده عملیات هم برخلاف ظاهر محکمش، بسیار شکننده است.
علیرغم توصیفاتی که از سربازان تانکنشین گفته میشود و میفهمیم که این اولین تجربه جنگیشان است، همه آنها در دو چیز خلاصه میشوند و برای همین در حد تیپ مانده و تبدیل به شخصیت نمیشوند: یکی اینکه توان خشونتورزی و جنگیدن ندارند و دیگر اینکه همه عصبی هستند!
انتخاب یک نظامی خشن بین سرنشینان تانک و تضادش با دیگر همرزمانش، میتوانست لبنان را به اثر منطقیتر و بهتری تبدیل نماید اما همچون والس با بشیر، با ورود دو نیروی لبنانی فالانژ، تمام بار توحش و جنایت ارتش اسرائیل به دوش فالانژها حواله داده میشود. گویا اسرائیلیها هرگز نمیخواهند جنایتهای جنگیشان را قبول کنند. حتی در مورد استفاده از بمب فسفری توسط اسرائیلیها، که طبق اسناد جنگی در جنگ لبنان اتفاق افتاده، در فیلم ابهام وجود دارد و فرمانده عملیات میگوید که ما به قوانین بینالمللی احترام میگذاریم و از بمب فسفری استفاده نمیکنیم! امروزه، تماشای این لحظات اثر، برای ما که استفاده از بمب فسفری را توسط صهیونیستها در حوادث بعد از طوفانالاقصی دیدهایم، شوخی است. البته شوخیای که اصلاً خندهدار نیست!
چیزی که این روزها از ارتش اسرائیل دیدهایم، پذیرش نگاه غمخوارانه لبنان را به آن خانوادۀ لبنانی یا رانندهای که به اشتباه کشته میشود، سختتر کرده و امروزه این نگاه بیش از غمخواری، ریاکارانه به نظر میرسد.
سربازی در اسرائیل
بی دست و پا بودن چهار سرباز اسرائیلی لبنان را صرفاً با بیتجربگیشان نمیشود توجیه کرد. اگر اتفاقات فیلم در ۱۹۴۸ یعنی سال تأسیس اسرائیل رخ میداد، میشد این نحوه از بازنمایی ارتش اسرائیل را پذیرفت. اما فیلم در سال ۱۹۸۲ اتفاق میافتد یعنی زمانی که روح نظامیگری در کل سرزمینهای اشغالی گسترده شده بود.
میدانیم که بخش عمده قدرت ارتش اسرائیل، به نیروهای ذخیرهاش برمیگردد. دختران و پسران اسرائیلی، پس از پایان خدمت، تا ۴۰ سالگی سرباز ذخیره محسوب میشوند. هر سرباز ذخیره هر سال چند روز به خدمت ذخیره فرا خوانده میشود تا توان نظامیاش افت شدیدی نکند و در صورت بروز یک بحران جنگی، ارتش حق دارد هر گاه که لازم بداند سربازان ذخیره را فرا بخواند!
فاکسترات
مائوز سعی کرد موفقیت نسبی لبنان را با فاکسترات (۲۰۱۷) تکرار کند. فاکسترات به یک خانوادۀ اسرائیلی میپردازد که خبردار میشوند پسرشان در خدمت سربازی کشته شده است. فاکسترات که برعکس لبنان در بیزمانی و بیمکانی سیر میکند، علیرغم دریافت شیر نقرهای جشنواره ونیز و امتیاز بالا از طرف منتقدان، به فیلمی الکنتر و بیموضعتر از لبنان تبدیل شده و تصویر سربازان مظلوم و ازهمهجا بیخبر فیلم اول مائوز را با کیفیتی پایینتر، تکرار میکند.
حرف آخر
ارتش اسرائیل هرچقدر در دنیای واقعی بیرحمانه رفتار کرده، سعی داشته در فضای سینما، چهرهای مثبت و انسانی از خود نشان بدهد. دو فیلم ساموئل مائوز هرچند از نظر سینمایی چندان ارزشمند نیستند (مخصوصاً فاکسترات) ولی از نظر بازنمایی ارتش اسرائیل توسط خود اسرائیلیها، آثاری قابلتوجه و مهم هستند. فایدۀ تولید این قبیل فیلمها برای اسرائیل در این است که با تماشایشان، حداقل برخی از بینندگانی که چشم به سینمای جشنوارهای و هنری اروپایی دوختهاند، اخبار توحشهای ارتش اسرائیل را در واقعیت، سختتر باور میکنند.