سوره سینما – محمدعلی حیدری : بحران، مفهومی است که در تمام ابعاد جامعه و تاریخ بشر، جایگاه خود را داشته و شاهد آثار و پیامدهای آن بودهایم. در این سفر سینمایی، به هر فیلم به عنوان یک روایت مستقل، درون داستانی فراتر از خودِ فیلم پرداختهایم و تلاش کردهایم به تبیین و درک عمیقتر آنها کمک کنیم تا با تصاویر و زبان سینما، تاثیرگذاریها و انگیزههای انسانی را به نمایش بگذاریم. از آغاز تا پایان این سفر، هر فیلم موضوعاتی را به تصویر میکشد که بهطور مستقیم یا غیرمستقیم با بحرانهای امنیت ملی مرتبط است. قسمت سوم به «بادیگارد» ساخته ابراهیم حاتمیکیا اختصاص دارد.
«بادیگارد»
یکی از مهمترین آثار ابراهیم حاتمیکیا در سال ۱۳۹۴ با ساخت «بادیگارد» اتفاق افتاد. فیلمی با موضوع «ترور» و بادیگاردی که وظیفه حفاظت از مسئولان بلندپایه کشور را برعهده دارد. این فیلم برنده دو سیمرغ و نامزد شش جایزه سیمرغ بلورین شد و همچنین جزء سه فیلم برتر اکران در سی و چهارمین دوره جشنواره فیلم فجر انتخاب شد.
پرویز پرستویی، مریلا زارعی، بابک حمیدیان، امیر آقایی، فرهاد قائمیان، دکتر محمود عزیزی، محمد حاتمی، علی یعقوبی، پدرام شریفی، دیبا زاهدی، کیمیا حسینی، شیلا خداداد، پریوش نظریه، سید احسان امانی و… از جمله بازیگران این فیلم بودند.
در خلاصه داستان فیلم میخوانیم:
«بادیگارد» درباره محافظی شخصی است که از جان یکی از شخصیتهای مهم نظام محافظت میکند اما در جایی و براساس حوادثی متوجه میشود که او بیش از آن که به فکر نظام باشد به فکر منافع شخصی است. محافظ شخصی دچار تشکیک میشود و همین امر باعث میشود که محافظت از آن فرد را کنار بگذارد. اما به دلیل خدمات و خلوصی که در وی وجود دارد او را به محافظت از فرد دیگری میگمارند که یکی از فعالان هستهای کشور است.
به روایت فیلمساز
حاتمیکیا در گفتگو با خبرگزاری تسنیم[۱] و در پاسخ به این پرسش که: «در «بادیگارد» با دوگانههای متعددی روبهرو هستیم که از در برابر هم قرار گرفتن اینها مفاهیم و موضوعاتی خلق میشود که پس از چالش میان آنان با برتری یافتن بلوغ یکی بر دیگری، بهمرور مانیفستی شکل میگیرد که زاویه و نگاه اصلی حاج حیدر به وقایع را شامل میشود، نگاهی که بلوغ و نبوغ باورهای خاص او را به نمایش میگذارد. این دوقطبیها از همان ابتدا با جدال بر سر معنای متفاوت «بادیگارد ــ محافظ» آغاز میشود و در نمونههای دیگری مانند «حیدر ــ قیصری»، «نامزد میثم ــ مادر میثم» و … ادامه پیدا میکند. این نگاه و تعریف از کجا شکل گرفت؟» گفت: این را از خود بچههای محافظ گرفتم و میگفتم فرق شما با بقیه محافظها در چیست؟ اینکه مثلاً در یک کنفرانس عمومی، هرکشوری برای خودش محافظهایش را میآورد. سؤالم این بود: فرق محافظهای ما با محافظهای آنها چیست؟ میگفتند که آنها بادیگارد حرفهای هستند و انتخاب میشوند و اصطلاحاً لژیونری بودند برای خودشان و تمام تلاششان را هم میکردند از آن چیزی که وظیفه دارند، پاسداری کنند. لزوماً هم اعتقادی به آن چیزی که از آن دفاع میکنند، نداشتند، اما کاری که ما میکنیم این نیست و در واقع اعتقاد به دفاع و پاسداری است که از آن شخصیت دفاع میکنیم و بابت چیزی باید کشته بشویم که به آن اعتقاد داریم. اگر این نسبت ایجاد نشود، دچار گیجی میشویم.
از همین جا بود که حرف را گرفتم و گفتم: پس شما بادیگارد نیستید؟ که آنها گفتند “نه، ما بادیگارد نیستیم، ما محافظیم! «بادیگارد» مصطلح است ولی «بادیگارد» نوع حرفهایاش ــ professional ــ است، لفظ دیگرش مزدور است، در حالی که ما باید ایمان داشته باشیم و اگر این اعتقاد گرفتار و دچار شک شود، مسئله پیدا میکنیم.
او در ادامه میگوید: «یک اتفاقی اول فیلم رخ میدهد که حاج حیدر میگوید “من دست تنها هستم و نباید هلیکوپتر فرود بیاید و کنترل اوضاع سخت است.”، گوش نمیکنند و در آخر هم آن اتفاق رخ میدهد. آنچه انتظار است، این است که حاج حیدر باید سروصدا راه میانداخت و در نتیجه آن، این اتفاق نباید رخ میداد و اشکال از دیگران بود و از این حرفها، ولی او به خودش برمیگردد “نه، من نتوانستم به وظیفهام درست عمل کنم”. این لایه اول است. ولی لایه دوم این است که حاج حیدر میپرسد “چرا نتوانستم این کار را انجام بدهم؟”. یک جا احساس کردم (حاج حیدر احساس کرد) که روحم (روح حاج حیدر) نمیخواهد با او هماهنگی کند، وقتی گلولهها و ترکش آمد ناخودآگاه من (حاج حیدر) آن شخصیت را جلوی خودش گرفت.
اتفاقاً در نامهای که مینویسد این را بهعنوان یک خوداظهاری میگوید و اینکه “من با این نزول درجه باید کنار بروم”. فرماندهاش میگوید “اینها احوالات شخصی است و بین خودت و خدای توست، این مسائل را وارد کار حرفهای نکن و لازم نیست بازش کنی”. اتفاقاً بحران و نقطه داغ قصه من، همین است که شخصیت قصه من، در یک لحظه ناخودآگاهش یک عمل دیگری میکند؛ نه خودآگاهش؛ نه تحلیل سیاسی صرفش؛ بلکه جانش که باید واکنش نشان دهد اینگونه میکند، مثل اینکه جسم داغی را به دست تو نزدیک کنم، تو فکر نمیکنی که تصمیم بگیری “حالا چه کنم؟” بلکه غریزه عمل میکند. در این قضیه هم این شده که وجه عرفانی، معرفتی و ناخودآگاه حاج حیدر عمل میکند و خودش از این وضع حیرت میکند و میپرسد “چرا به این وضع دچارم؟” برای اینکه دیگر اتفاق نیفتد، میگوید “من را از این مقام بردارید که من کنار بایستم چون من نمیتوانم آنها را نگه دارم”.»
[۱] ۱۷ بهمن ۱۳۹۴