سوره سینما – مهدی مافی : «چرا فیلم شروع نمیشود؟» اولین جملهای که درست میانه دیدن «عطرآلود» به ذهنم رسید همین بود. دقیقا وسط همان سکانسهای عاشق شدن علی و عاطفه. همان لحظاتی که هر کس دید گفت چقدر روند فیلم تند است و کارگردانی درخشان! اما نبود. میدانستم مقدمدوست نمیخواهد یک فیلم رمانتیک کلیشهای مهمانم کند و داشتم انتظار میکشیدم که پس کی دست خودش را رو میکند. کم کم اما داستان چرخید. سر و کله بیماری پیدا شد و علی رو در روی مرگ قرار گرفت. اما باز موضوع این نبود. «اگر به مقدمدوست است که آخر فیلم نباید منتظر خوب شدن یا مردن علی باشیم.» سرتان را درد نیاورم. داستان بالا و پایین شد تا جایی که علی در واگویهای احساسی فریاد زد «داری میمیری و هنوز خری!» و آنجا بود که بالاخره قفل فیلم گشوده شد. کارگردان کلید را دستم داد که همه قفلهای قبلی را باز کنم.
چند سال پیش که فصل اول سریال «وست ورلد» را تمام کردم مدت زیادی به آن و مفهوم جبر و اختیارش فکر میکردم. به این که چطور میشود در یک اثر دراماتیک راجع به مفاهیم معنوی حرف زد و شعار نداد. حتی اگر آن مفهوم به سختی مسئله جبر و اختیاری باشد که بسیاری از اساتید برجسته فلسفه هم نمیتوانند به سادگی در موردش صحبت کنند. حالا اگر بخواهیم آن را در ایران و با داشتههای سینمای خودمان پیاده کنیم چه میشود؟ تقریبا ناامید بودم. گذشت تا جشنواره ۹۶ که فیلم «شعلهور» حمید نعمتالله با متنی از خودش و هادی مقدمدوست روی پرده رفت. یک پاسخ قدرتمند به سوال ذهنی من. تصویری که کاراکتر فرید (با بازی درخشان امین حیایی) از حسادت به نمایش گذاشت ذرهای شعارزدگی نداشت. در عین حال میتوانست با مخاطب عام ارتباط بگیرد و مضمون خودش را منتقل کند. بدون بیرون زدن و اذیت کردن. بدون این که بیننده حس کند پای سخنرانی نشسته.
«عطرآلود» برای من ادامه شعلهور بود. میدانستم قرار است دوباره رو به روی یک مضمون متعالی قرار بگیرم و وقتی با فیلمنامه پر جزئیات آن مواجه شدم ناخودآگاه سپر انداختم. مقدمدوست آن قدر ظریف و مهندسی شده در مورد «مرگ آگاهی» صحبت میکرد که برایم باورکردنی نبود. از طرفی به شیوهای نو و بدیع، یکی از تکنیکهای قدیمی فیلمنامههای تریلر و جاسوسی را به کار میگیرد تا در درامی خانوادگی مورد استفاده قرار دهد و از طرف دیگر با نمادپردازیهای ریزبافت مدت زمان فیلم را به طور کامل نشانهگذاری میکند تا هربار مخاطب خواست راهش را گم کند با نگاهی به آنها مسیر اصلی را پیش بگیرد.
مقدمدوست ابتدا زمان را از کاراکتر نقش اول خودش، علی میگیرد. تکنیکی که پیشتر آن را در بسیاری از فیلمنامههای تریلر و جاسوسی سینمای جهان دیدهایم؛ مثل وقتی قهرمان دو ساعت وقت دارد که یک بمب را خنثی کند. کارکرد این موضوع آن است که فیلمساز عمر انسان را از چیزی که هست محدودتر میکند تا بتواند مخاطب را در لحظه لحظه اثر به یاد مرگ بیندازد. بعد جزئیات را به رخ میکشد. جزئیاتی که هر کدامشان ارجاعات جذابی را به کار وارد و رمزگشاییشان لذتی دو چندان را تقدیمتان میکند؛ از کارکرد عطر اول، «عطر مشهد» بگیرید تا سرمایهگذاری روی طلا. نمادهایی که همهشان در خدمت دیالوگ محوری فیلم هستند: «داری میمیری و هنوز خری!» جملهای که به واسطه «عطرآلود»، فکر نمیکنم حالا حالاها از ذهن من و بسیاری دیگر از مخاطبان پاک شود. ساخته جدید مقدمدوست که بهترین اثر کارنامه کاریش در مقام کارگردان هم هست از آن دست فیلمهایی است که هر چند سال یک بار در سینمای ما تولید میشود؛ اثری که میتواند مدتها ذهن شما را درگیر کند تا هربار به وجوه جدیدی از آن برسید.