کارگردان فیلم «تنهای تنهای تنها» تاکید کرد فعلا تصمیمی برای فیلمسازی درباره تهران ندارد.
سوره سینما، محمد کارت: چند روزی است که فیلم سینمایی «تنهای تنهای تنها» به کارگردانی احسان عبدیپور روی پرده سینماهای کشور است. فیلمی که کاملا برخلاف موج سینمای گیشه پسند حرکت میکند و هیچ یک از معیارهای نخنمای فیلم تجاری را ندارد. اولین نمایش فیلم در سی ویکمین جشنواره فجر طیف گسترده ای از مخاطبان را جذب کرد. «تنهای تنهای تنها» نوید سینمای ملی و سینمایی دیگر را میدهد. اتمسفر و حس و حال جاری در این فیلم، تلاش و همبستگی جوانان با استعداد شهرستانی را نشان میدهد که بدون حمایتهای ویژه، فیلمی ارزشمند با موضوعی به روز و کارآمد ساختهاند. موضوعی که بدون هر گونه خودنمایی و پزهای مرسوم برخی از فیلمها، بیآلایش از دل زندگی سازندگانش بیرون آمده است. با حضور چنین فیلمهایی در چرخه اکران میتوان امیدوار بود تا در دراز مدت، ذائقه عوض شده مخاطبان ایرانی ارتقا یابد و تغییر کند. با احسان عبدیپور کارگردان جوان و مستعد این فیلم گپی صمیمی داشتیم که خواندنش خالی از لطف نیست.
تمرکز مضمونی و جغرافیایی فیلمهای سینمایی در تهران یکی از معضلات سینما در سالهای اخیر است، سینمای ایران چه شرایط یا فضایی باید داشته باشد، تا هرکدام از فیلمسازان در شهرستان خود فیلم بسازند و ما در دراز مدت سینمای بوشهر، شیراز، مشهد و… داشته باشیم؟
احسان عبدیپور: من جواب صبرم را میگیرم. حدود ۵ سال است که در بوشهر فیلم میسازم و هیچ چیز مرا وسوسه نکرد. بارها شرایط کار در تهران و استفاده از بازیگران سرشناس برایم پیش آمد. اما همواره معتقد بودم و هستم که اگر یک دغدغه قد بلند در فیلم باشد با اینکه از بوشهر بیش از ۱۰۰۰ کیلومتر با تهران فاصله دارم اما سر فیلمم از دور به چشم خواهد خورد و آن را میبینیم. ما اگر کاری کنیم که مضمون فیلم از مرزها ردبشود آنوقت زبان فیلم ورای تعلقات انحرافی سینما و جو حاشیهای سینما است. البته منکر تاثیر استفاده از ستارههای سینمایی نمیشوم چرا که در طول تاریخ سینما آنها بودهاند که چرخ صنعت سینما را به چرخش میاندازند. سینمای هالیوود و بالیوود بوده است که مثلا سینماتک هم توانسته نفس بکشد.
یعنی معتقدی اگر فیلمساز شهرستانی فارغ از رویای استفاده از بازیگران سرشناس در تهران، دغدغهاش را با شناخت کامل در شهر خودش بسازد جواب خواهد گرفت و مخاطب خود را در دراز مدت پیدا خواهد کرد؟
به نظرم عیبی که در سینمای خارج از تهران وجود دارد این است که فیلمساز شهرستانی میخواهد ویترینی از فرهنگ و آداب و رسوم شهرش بسازد. از این رو اغلب از درام قرص و محکم فاصله میگیرد و با شهر کاملا توریستی برخورد میکند. با این نگرش فیلمها سریعا به کلیشه میرسند. وقتی که فیلمساز همواره به خود بگوید تهرانیها چطور دوست دارند همان کار را بکنم.
یعنی معیارشان مخاطبان تهرانی و جلب توجه برای آنهاست؟
بله دقیقا. نباید خودنمایی کرد. باید با فرهنگ عمیق برخورد کرد. نه این که شمایل تیپیکال از آن ارائه داد. میخواهی یک حرف بزرگ را بزنی، اما از قضا بوشهری هستی و ادبیات تو، غم و شادی تو، حسادت و رفاقت تو، آدمهای دم دست تو بوشهری هستند. ناخودآگاه فیلم تو لحن و طعم خودش را میگیرد. در این صورت بدون خودنمایی و اصرار فرهنگ شهرت و جغرافیای آن نیز در درام و مضمون فیلم جاری میشود. با ویترین ساختن فیلم حال به همزن میشود.
این برخورد تیپیکال به فرهنگ شهرهای مختلف در نوع انتخاب بازیگران و طراحی لباس و صحنه اغلب فیلمها دیده میشود .
بله. مثلا تا میخواهیم فیلمی درباره بوشهر بسازیم، سریعا نیانبان، مردانی با شال بردوش و عرقچین برسر را برای فیلم طراحی میکنیم. یا مرد ماهیگیری که ساعتها رفته دریا و زنش منتظر برگشتن او است. یا موضوعاتی دیگر که آنقدر تکرار شدهاند که تماشاگر دیگر هیچ رغبتی نسبت به تماشای آنها ندارد. در صورتی که هر شهر و مردمانش قصه ها دارند. این قصه ها و نوع زندگیشان آنقدر پیچیده است که نباید سطحی با آنها برخورد کرد. اگر زندگی نشان دهیم مخاطب به زندگی نگاه میکند. اما بعضا ما کاریکاتوری از شهرمان را ارائه میدهیم که دلچسب نیست.
همه میدانیم که حس ناسونالیستی بچههای جنوب خصوصا بوشهر از بسیاری اهالی شهرهای دیگر بیشتر است . همچنین جغرافیای جنوب کشور فضای بوی خود را تا حد زیادی بیشتر از شهرهای دیگر حفظ کرده است. تو به واسطه فیلم ساختن میخواهی فیلمسازی شهرت را ارتقا بدهی و به آن هویت بیشتری ببخشی یا شناخت کاملت از مناسبات بوشهر باعث میشود فیلمهایت را تنها در این شهر بسازی؟
تعلق خاطر من نسبت به بوشهر کاملا با مقوله فیلمسازیم جداست. من ضمن اینکه حتی وقتی در تلویزیون هوای شهرم را اعلام میکنند از دیدن نام بوشهر لذت میبرم، دوست دارم اسم شهر همه جا باشد. اما این تعلق خاطر به تنهایی موتور یک فیلم را به راه نمیاندازند. فیلم باید دغدغمند باشد. من مضمون و داستانی را میخواهم ارائه بدهم اما از آنجا که لباس بوشهر را خوب میشناسم آن را بر تن درام فیلمم میپوشانم. نمیخواهم شهرم را پرزنت کنم و آداب و رسومش را به رخ بکشم.
در فیلم زبان عنصر مهمی در درام کار است. با علم براینکه مضمون و تم «تنهای تنهای تنها» به نظرم ارتباط با یکدیگر فرای زبان مشترک است. چقدر زبان برای تو در فیلمت مهم است؟ چقدر به اینکه همه مخاطبان اصطلاحات و لهجه بوشهری را کاملا بفهمند اهمیت میدهی؟ درفیلمت جاهایی هست که تنها یک بوشهری میتواند بفهمد کاراکترها چه میگویند. آن صحنه ها را زیرنویس هم نکردهای.
بله زبان مشترک با دوستی بدون مرز دغدغه من است. درباره لهجه بوشهری باید بگویم برای من مهم است که مخاطبان گستردهتری دیالوگهای فیلم را متوجه شوند. اما این لحن گفتار از آن مردم بوشهر است . اگر آنها منظور چند پهلوی جملات را بیشتر متوجه میشوند نوش جانشان لذتی بیشتر میبرند. آن درصدی هم که مثلا یک تهرانی متوجه نمیشود مطمئنم حس و درام فیلم را از دست نمیدهد.
همبستگی گروه تو، چقدر در موفقیت «تنهای تنهای تنها» تاثیرگذار است؟
وحشتناک حس و حالشان در فیلم جاری است. عوامل این فیلم بسیار بیشتر از وظیفه تخصصی خود به من کمک کردند. دلهایشان در اختیار من بود. آنوقت من دلگرم میشدم که یک تابوت است که همه میخواهند آن را بلند کنند و من با یک جسد بیجان طرف نیستم. من آدم برونگرایی هستم و این مسائل برایم از اهمیت بالایی برخوردار است. حس و حال پشت صحنه و ارتباط صمیمی و در عین حال حرفهای برایم واقعا مهمتر از همه چیز است.
شاید برخی از مخاطبان با دیدن فیلم تو از پشت صحنه چنین تصوری داشته باشند که یک سری رفیق دور هم جمع شدهاند. بعضا تخصصی که هم ندارند اما به هم کمک کردهاند. اما من فکر میکنم اینطور نبوده و به جز سمتهای مهم مثل مدیر فیلمبرداری و… بقیه عوامل پشت صحنه منظم و حرفهای کارشان را انجام دادهاند.
یک نمونه مثال میزنم تا آخرش را بخوان برنامه ریز ما ۴۵ جلسه فیلمبرداری را برنامه ریزی کرد و ساعت ۱۱ نیم روز چهل و پنجم فیلمبرداری به اتمام رسید. در جایی هم کار کردیم که اگر مثلا یک کابل هم میخواستیم خیابان جمهوری یا دفتر فلان آدم دستمان نبود و باید از تهران کوچکترین چیزها را فراهم میکردیم. ببین مثلا آقای کلاری نمرهاش در فیلمبرداری ۱۰۰ است. آقای کلاری برای آقای کیمیایی ۱۰۰% خود را در کار میگذارد اما شاید برای من ۶۰ % خود را رو کند. من پیش خودم میگویم بهتراست با جوانی کار کنم که شاید از فیلمبرداری ۶۵ درصد بفهمد. اما ۵ تا بیشتر از آقای کلاری برای من تلاش میکند. روی کاغذ در این معادله آقای کلاری بهتر است اما در عمل آن جوان خروجی بهتری دارد.
احسان چقدر با موفقیت فیلم اول بار خودت را برای فیلم بعدی سنگینتر میدانی و انتظارت از خودت بیشتر شده است؟
نه اصلا اینگونه نیست. بارم را سنگین نمیدانم. ببین من خواستم فیلم بعدیام «پاپ» را امسال بسازم هر جا رفتم گفتند فیلمنامهات در راستای اهداف ما نیست و حمایتم نکردند. گفتم ممنون. بایک بودجه بسیار کم شروع کردم فیلم بعدیام را ساختم. این یعنی که من نترسیدم که ای وای من دیگر باید فیلمهای آنچنانی با بودجه های آنچنانی بسازم و فعلا صبر کنم تا حمایتم کنند.من قبل از «تنهای تنهای تنها» همینطور فیلم ساختم و بعد از آن هم با همان تلاش کار خواهم کرد.
نترسیدی از اینکه فیلم بعدیات کم رمق شود و بگویند «تنهای تنهای تنها» تصادفی خوب شده است؟
نه اصلا. خودم میدانم که تصادفی نیست. من مطمئنا فیلم ویدئویی که سال ۸۸ ساختم هم فیلم خوبی است. «تنهای تنهای تنها» نگاتیو تنش بود جدی گرفتندش اما آن را جدی نگرفتند. ببین واقعا سینما برای من مهمترین چیز زندگیام نیست. مجنون سینما نیستم. مانند خیلی ها هم از کودکی از جیب پدرم پول ندزدیدم که بلیت بخرم و به سالن سینما بروم. الان هم آدم فیلم بینی نیستم. در خانه و اتاق من هم یک المان سینمایی وجود ندارد.
پس چطور فیلمت با وجود ایرادهایی که دارد، تا حد زیادی واقعا سینما است؟
من داستان هم که مینوشتم همینطور کار میکردم و تئاتر هم که کار میکردم به همین منوال پیش میرفتم.
ادبیات میتواند به درام نویسی و تئاتر به درآوردن میزانسن و بازیها کمک کند، اما واقعا فیلمسازی چیزهای دیگری هم میخواهد. بیان بصری اعم از حرکت دوربین، دکوپاژ، استفاده از لنزها و… را با تعامل فیلمبردار درآوردی؟
حرکت دوربین را از ساعد نیک ذات یاد گرفتم. من قطع را میگفتم اما او بود که حرکت را در این فیلم به من یاد داد. مگر من در سن ۲۸ سالگی چه دارم که بخواهم ادعای علامه دهر داشته باشم. همواره چیزهای جدیدی یاد میگیرم.
البته این را هم بگویم که گاهی دکوپاژ خوبی نداری مثلا در صحنهای که رنجرو با دوستانش دعوا میکند آنقدر پلانها نزدیک و درشت هستند در تدوین هم پشت سرهم کات خوردهاند که آن سکانس چشم را اذیت میکند.
فیلم ایراد زیاد دارد. هیچکس از دکوپاژ این فیلم نمیتواند کوچکترین چیز را یاد بگیرد.
شکسته نفسی میکنی! در طول فیلمبرداری «تنهای تنهای تنها» موفقیت کنونیاش را پیشبینی میکردی؟
آن زمان تنها تصور میکردم در بخش فیلم اولیهای جشنواره معتبری مانند فجر شرکت میکند و دیده میشود. در همین حد. اولین سانس که سینما آزادی فیلم را نمایش دادند چند نفر را دعوت کرده بودم. پخش خوبی نداشت و صدا هم سینک نبود. در طول نمایش گوشه لبم را میجویدم و استرس زیادی داشتم. بعد که فیلم تمام شد. خواستم از دوستان بابت فیلم بدم عذرخواهی کنم که دیدم چقدر من را تشویق میکنند و از فیلم خوششان آمده است و واقعا روحیه گرفتم.
البته واقعا شانس آوردم که فیلمم در سال لاغری به نمایش درآمد. آنچنان سینما رمقی نداشت وگرنه این همه لایق تحسین نبود. یکی میگفت کاش فیلم تو را بفرستند اسکار، گفتم اغراق نکنید! یعنی از سینمای ایران این فیلم متوسط خوش ریتم برود اسکار؟ تنها دفاعی که از فیلم دارم همین است که تماشاگر حوصلهاش سر نمیرود همین. کار شاقی نکردم. سعی کردم در فیلم جدیدم جا افتادهتر و عمیقتر عمل کنم. امیدوارم که اینطور شده باشد.
اتفاق بامزهای که برای فیلم تو افتاد این بود که در برنامه پرمخاطب مناظره ریاست جمهوری سعید جلیلی کاندیدای انتخابات از فیلم تعریف کرد.
جایی نرفتم که از سعید جلیلی با من صحبت نکنند. خوشحال نیستم واقعا که آنجا از من تعریف شد. فیلم من ضد سیاست است خوب نیست که سیاسیون از آن تعریف کنند.
خب بامزه است. واقعا اگر سعید جلیلی انتخاب شده بود باز هم آن تعریف را دوست نداشتی؟
یکی به من گفت رابطه ای دارم اگر بخواهی آقای ظریف پوستر فیلمت را در فیس بوکش بگذارد. گفتم من آقای ظریف را دوست دارم اما چنین کارهایی را دوست ندارم. من اصلا با آقای جلیلی مشکل ندارم. آقای جلیلی به عنوان یک مخاطب بعد از دیدن فیلم لطف کرد وتلفن من را گیرآورده بود و شخصا زنگ زد و از ساختن این فیلم تعریف و تشکر کرد. همان ری اکشن برای من کافی بود. هرچند که واقعا به نظرم مضمون فیلم من به گونهای طراحی شده که نباید آقای جلیلی از فیلم تعریف کند باید به آن فحش بدهد چرا که فیلم ضد سیاست بحث میکند. فیلم من لعنتی است به سیاست.
با اینکه میگویی سینما برایم مهم نیست . اما چشم انداز تو برای آینده هنری خودت چه جایگاهی است؟
من دوست دارم امنیت اقتصادی داشته باشم تا برگردم به داستانویسی و داستانهایم پر تیراژ منتشر شوند و مخاطبان گستردهای آنها را بخوانند.
یعنی سینما برای تو قلهای ندارد؟
داستان نویسی خلوت دارد. سینما هیاهو دارد.
شهرت را دوست نداری؟
دوست دارم اما مجنونش نیستم. قسم میخورم که این روزها یکبار خبرهای مرتبت با خودم را چک نکردم.
چرا؟
خب میترسم. دوست دارم زندگی خودم را داشته باشم. گاهی از آدم سواستفاده میشود. ازمن همهاش از جلیلی سوال میشود. برای اینکه تیترهای خوب درآورند. من چکار کنم او از فیلم خوشش آمده . شاید کسی یک فیلم بسازد که بن لادن خوشش بیاید مایکل جکسن هم همزمان خوشش بیاد به فیلمساز مربوط نمیشود. ذات هنر است.
خب این روحیه با سینما پارادوکس دارد. در سینما یک بخش اثر است که اهمیت دارد و بخش دیگر همین تبلیغات و فضاسازیهای مرتبط به این هنر.
بله ولی من بلد نیستم. دوست دارم من تنها کار خودم را بکنم و بعد همه نظراتشان را بگویند. به خدا ادا در نمیآورم. دوست دارم کوله پشتیام را روی کولم بگذارم و در خیابان ها راه بروم. این فضای سینمایی بازی را دوست ندارم. نمیخواهم پز بدهم. دوست دارم در بوشهر با دمپایی بزنم از خانه بیرون. باور کن.
کدام یکی از شخصیتهای «تنهای تنهای تنها» خودت هستند و یادآور کودکی ات؟
من همیشه مانند رنجرو به دنبال جهانی خارج میگشتم. نوعی از بچگی خودم که برایم عقده شده را در رنجرو میبینم.
مثل چی؟
مثل بیپروایی، سفر به سیاره دیگر، عقدههای کودکی ما در زمان جنگ با بغض بود. پولهایی که جمع میکردیم را باید به جای خرید آب نبات چوبی دلخواهمان به رزمندگان کمک میکردیم. حالا برای کودک فیلمم همه چیزهایی را که دوست دارد به او میدهم . آدم فضایی بازی با تیربار و هر چه دوست دارد. میگویم ما که کودکی نکردیم، تو شاد و سرحال باش و به دنبال آیندهای بهتر بگرد.
به کدام فیلمساز علاقمندی و از او تاثیر گرفتی؟
از اصغرفرهادی فیلمنامه نویسی یاد میگیرم و بازی گرفتن از بازیگر. فیلمهایی که خلوت نوجوانی و جوانی من را پر کردند فیلمهای سهراب شهید ثالث بود. میشل هانکه را دوست دارم. از عباس کیارستمی و ابوالفضل جلیلی تاثیر گرفته ام.
جایی گفته بودی اگر من از عوارضی بوشهر پایم را اینطرف بگذارم نمیتوانم فیلم بسازم. هنوز هم همین اعتقاد را داری؟
نگفتم نمیتوانم . گفتم من در شهرم آنقدر قصه و شخصیت دارم که حالا حالاها میتوانم از آنها حرف بزنم. در جشنواره فیلم فجر سفره ای پهن میشود همه غذاها خوشمزه هستند من هم یک کاسه ترشی خوشمزه از شهرم هرسال پای آن میگذارم.
احسان اگر بخواهی تجربهات را با فیلمسازان شهرستانی که از تهران مدینه فاضله میسازند درمیان بگذاری چه میگویی؟
ببین واقعا سینما در تهران متمرکز است. تجهیزات و سازمانهای مرتیط با سینما اینجا هستند و نمیتوانیم منکر آن شویم. اما به نظرم تهران یک نمایشگاه برای کالا است اما باید کالایی که داری مرغوب باشد تا خریدار پیدا کند. در تهران نمیتوانی خرید خوبی کنی بلکه تنها میتوانی عرضه خوبی داشته باشی. فیلم اولم را دوست داشتند اما برای فیلم دومم هیچ حمایتی از فیلمنامه مورد علاقهام نکردند. اهل نق نیستم و معطل کسی نمیمانم. فیلم دومم را با کمترین بودجه و صفر کیلومتر ساختم.
و در آخر به عنوان جوانی که در مسیر توسعه آینده خود است و سعی دارد خودش را ثابت کند و فیلم اولش هم موفق بوده، چه انتظاری از مدیریت سینما داری؟
من انتظار حمایتهای مالی آنچنانی ندارم. دوست دارم یارانه از سینمای ایران برود و بخش خصوصی فعال شود. شاید چون دستم به گوشت نمیرسد میگویم پیف پیف. اما واقعا تنها درخواستی که از مدیریت سینما دارم این است که ما بچه های شهرستان را جدی تر بگیرند. ما گروهی داریم در بوشهر که از روی دست کسی نگاه نمیکنیم و در تلاشیم فیلم خوب بسازیم.میخواهیم به لحاظ اجرایی کارتی داشته باشیم که بتوانیم فیلمهای خودمان را تهیه کنیم و تهیهکننده خودمان را داشته باشیم.
باعرض سلام
مصاحبه انجام شده توسط شما با آقای احسان عبدی پور کارگردان فیلم سینمایی (تنهای تنهای تنها) عالی بود؛ به آقای عبدی پور به خاطر این نوع نگرش زیبااز صمیم دل تبریک می گویم. چند قصه زیبا تو ذهنم هست شبیه قصه فیلم (تنهای تنهای تنها) ولی متفاوت که به صورت متن داستانی اولیه در آوردمشون و دوست دارم در آینده به صورت فیلم نامه در بیایند و خیلی دوست دارم کارگردانی این کارها رو آقای عبدی پور انجام بدهند(امیدوارم بی ادبی نباشه ولی واقعیتش به فرد دیگری جز ایشون اعتماد ندارم).امیدوارم آقای عبدی پور هم به بنده اعتماد کنند(مطمئن باشند داستان های بسیار جذابی هستند.) از دست اندرکاران سایت سوره سینما عاجزانه خواهش می کنم به هر روشی که تمایل دارند به خاطر سینمای کشور ما را به هم لینک کنند و آقای عبدی پور را از این موضوع مطلع سازند تا با من با
تماس بگیرند. ممنونم و بی صبرانه منتظر پاسختون هستم.