سوره سینما

پایگاه خبری-تحلیلی سینمای ایران و جهان

sourehcinema
تاریخ انتشار:۴ بهمن ۱۳۹۱ در ۱۲:۵۱ ب.ظ چاپ مطلب
انتقاد از منتقدان/

غفارزاده: بعضی منتقدان «گیرنده» را سیاسی دیدند

Girandeh

کارگردان فیلم سینمایی «گیرنده» سیاسی دیدن این فیلم از سوی بعضی منتقدان را یکی از عوامل دیده نشدن فیلم دانست.

کارگردان فیلم سینمایی «گیرنده» سیاسی دیدن این فیلم از سوی بعضی منتقدان را یکی از عوامل دیده نشدن فیلم دانست. سوره سینما – زینب عسکری: مهرداد غفارزاده سالهاست در عرصه ادبیات و فرهنگ و هنر مشغول فعالیت است. این روزها «گیرنده» اولین ساخته سینمایی او روی پرده سینماهاست. در گفتگوی سوره سینما با او، حرف‌هایش درباره «گیرنده»، گلایه‌هایش درباره منتقدین و حضورش به عنوان داور بخش «تجلی اراده ملی» در سی و یکمین جشنواره فیلم فجر را می‌خوانید.

«گیرنده» به موضوعی اشاره می‌کند از منظر من جذاب و تازه است. در تمام این سال‌ها هر وقت رییس جمهوری در هر دوره‌ای به شهر یا روستایی سفر کرده، مردم از پیر و جوان از فقیر یا پولدار خواسته‌هایشان را در هر زمینه‌ای در نامه‌ای می‌نوشتند و به هیئت همراه رییس جمهور می‌رساندند. همین سوژه یک بار کیفی دارد که می‌توان از جهات مختلفی به آن نگاه کرد. مثلا می‌توان گفت که هر کشوری در هر حوزه‌ای صد مدیر و مسئول دارد و اگر همه این مسئولین کارشان را درست انجام دهند مردم به جای اینکه خیلی عادی پذیرای حضور رییس جمهور در شهرشان باشند با هزار امید و آرزو مشکلاتشان را در نامه نمی‎‌نویسند و برای رساندنش به دست رییس جمهور وارد یک مناسبات غیرعادی نخواهند شد. چرا یک برخورد سطحی با موضوع کردید؟ فیلم تشکیل شده از صحنه‌های درگیری بین دو گروه که می‌خواهند نامه‌ها را صاحب شوند. برخوردی طنزگونه که حتی جدی نیست.

مهرداد غفارزاده: من به این سوژه می‌توانستم جور دیگری نگاه کنم. یعنی می‌توانستم هیچ مانعی بر سر راه وانت قرار ندهم و در طول فیلم راننده را ببینیم که با آدم‌هایی رو به رو می‌شود که نامه‌هایشان را به او می‌دهند تا به دست رییس جمهور برساند و در طول فیلم با قصه این آدم‌ها آشنا ‌شویم. از این طریق شاید فیلم قدری ماندگارتر و عمیق‌تر می‌شد. به چند دلیل به این سمت نرفتم و در سطح حرکت کردم. اول اینکه فیلم اولم بود و جذب مخاطب و جلب نظر تهیه‌کننده بخش خصوصی و دولتی برایم مهم بود. در غیر این صورت فیلم به راحتی ساخته نمی‌شد و در دست اندازهای زیادی می افتاد.

اگر صحنه‌های اکشن و ماجراجویی و تعقیب و گریز را حذف می‌کردم ممکن بود همین مقدار تماشاگر را هم به دست نمی‌آوردم. خواستم قصه را به سمت ماجراجویی ببرم تا تماشاگر را به سینما بکشانم. شاید کمی در این زمنیه زیاده‌روی و اغراق کردم و لازم بود کمی به لایه‌های عمیق‌تر سوژه هم می‌پرداختم. اما اگر این کار را می‌کردم، ممکن بود که فیلم لحنی دوگانه بین فیلم هنری و فیلم تجاری پیدا کند

فکر می‌کنید چقدر توانسته‌اید نظر مخاطبان را جلب کنید؟

با توجه به اکران نا مناسب فیلم، فکر کنم تا حدودی موفق بودم. در بین سه فیلمی که با فیلم «گیرنده» اکران شد. فیلم من در مقام دوم فروش قرار گرفت. هر چند که هنوز نمایش فیلم در تهران و شهرستانها ادامه دارد. تا حدودی هم توانستم نظر منتقدان را جلب کنم. به هر حال فیلم محاسنی دارد که می‌توان به آن اشاره کرد. اما مسئله‌ای که باید در اینجا به آن اشاره کنم این است که فیلم «گیرنده» از ابتدا فضاهایی برایش ساخته شد که خیلی ها فکر می‌کردند با یک فیلم سفارشی روبرو هستند. اما اینجور نبود. همین تصور برای آقای هوشنگ گلمکانی قبل آنکه فیلم را ببیند بوجود آمده بود. اما وقتی فیلم را در مرحله صدا گذاری دید، کاملا نظرش عوض شد و همانجا اعلام کرد که من با تصور دیگری آمده بودم و با یک فیلم دیگری روبرو شد. بعدا نظرش را به صورت یادداشت در هنگام برگزاری جشنواره اعلام کرد.

چرا این فضاها بوجود آمده بود ؟

یکی از دلایل آن این بود که اولین خبرها از فیلم در فضای رسانه، خبرهای درستی نبود. در فیلمنامه هیچ جا به طور مشخص به سفرهای استانی رییس جمهور آقای محمود احمدی نژاد و یا هیچ دوره سیاسی اشاره نشده بود. اما برخی از منتقدان، بدون آنکه فیلم را دیده باشند، اصرار داشتند فیلم را به ورطه سیاسی بودن بیندازند و از آن سو استفاده سیاسی کنند. در ایران وقتی فیلمی جنبه سیاسی پیدا می‌کند، متأسفانه پیش‌داوری‌ها شروع می‌شود و زمان زیادی طول می‌کشد تا فیلمساز آنچه که هست را به مردم نشان دهد تا بتواند خلاف فضاهایی که قبلا برای فیلم ساخته شده را از بین ببرد. نکته‌ای که باید عنوان کنم این است که این شائبه به فیلم ضربه زد و با وجود نقاط قوت فیلم، منتقدان برخورد درستی با فیلم نداشتند. «گیرنده» یک پروداکشن خوب دارد.
ریتم به درستی در این فیلم کار می‌کند. اما در جشن انجمن منتقدان اتفاق خوبی برایش نیفتاد. عمدا نخواستند فیلم گیرنده را ببینند. شاید می‌خواستند بر خلاف داوری جشنواره عمل کنند. یک نوع لجن و لحبازی با انتخاب‌های جشنواره. دقیقا فیلم‌هایی که در جشنواره به آنها کم توجه شده بود در جمع منتقدان بالاترین رأی را آورده بود. هرچند این نوع انتخاب به خودی خودی هیچ اشکالی ندارد. اما توقع این است که وقتی جمع منتقدان قرار است فیلمی را انتخاب کند، به دور از حب و بغض و لج و لجبازی باشد. یک شبه روشنفکری در بین منتقدان وجود دارد که مانع از قضاوت درست فیلم‌ها توسط منتقدان می‌شود.

مثلا توجه ویژه منتقدان به فیلم «بغض» جای سؤال دارد. کجای این فیلم هنری و یا روشنفکری است؟ یا جنبه‌های شگفت انگیز این فیلم چیست که فیلمساز آن به عنوان پدیده سینمای کشور معرفی می شود؟ البته همه منتقدان را اینجوری نمی‌بینم. خوشبختانه در آن جشن توجه خوبی هم به فیلم « ملکه» شده است که به حق یکی از فیلم‌های خوب سینمای کشورمان است و به جرأت می‌توان گفت یکی از به یادماندنی ترین فیلم‌های دفاع مقدس

شما انتظار داشتید که انجمن منتقدان نقاط قوت فیلم شما را مورد توجه قرار دهد. اما معتقدید که این انجمن تحت سیطره نگاهی است موسوم به شبه روشنفکری. بحث را کمی بازتر کنید.

شاید کمی عصبانی هستم. ولی می‌توانم به وضوح تشخیص دهم که منتقدان ما تحت تأثیر جو هستند. البته نه همه منتقدان. من در گیر و دار اکران «گیرنده» با چند منتقد صحبت کردم. متوجه شدم که تحت تأثیر یک منتقد خاص قرار گرفته‌اند که هر هفته از تلویزیون به سینمای نجیب و فهیم ایران می‌تازد. گاهی دقیقا الفاظ و تکه کلام او را هم استفاده می‌کنند. ادبیات و لحن مسعود فراستی بدحوری در بین منتقدان جوان رواج پیدا کرده است. اگر فلان منتقد فیلمی را تأیید کرد، برخی از منتقدان هم لب به تحسین آن فیلم می‌گشایند.

ولی اگر فلان منتقد از فیلمی به دلایلی غیر از دلایل سینمایی خوشش نیاید، آنها هم از او تبعیت می‌کنند تا از دایره روشنفکران خارج نشده باشند. منتقد در وهله اول باید استقلال رأی داشته باشد. سینمای درست و استاندارد را بشناسد. پدیده‌های سینمایی را کشف کند. فیلمی که ساختار درست دارد را معرفی کند. منتقدانی که امروز می‌بینم فکر می‌کنند هر چقدر که نفی کنند و از یک فیلم جوانب منفی‌اش را بزرگ کنند، منتقدترند. البته تأثیر منتقدان دهه هشتاد بر سینما را نمی‌توان انکار کرد. اکثر فیلمسازان نقد نمی‌خوانند.
چون نقد خوب نمی‌بینند. بیشتر نقدها امروز نقدهای کلی و کلیشه‌ای است. من در رأی منتقدان جوان امروز استقلال نمی‌بینم. البته به منتقدان قدیمی اعتقاد دارم و نقدهایشان را کاملا علمی می‌بینم. مثل نقدهای جوادطوسی، احمد طالبی نژاد، شهرام جعفری نژاد (هرچند این سالها کمتر نقد می نویسند ) صلح جو و هوشنگ گلمکانی. من برای خوشایند کسی صحبت نمی‌کنم. حرفم فقط این است که انتظار دارم منتقدان با رعایت انصاف و با تکیه بر اصول سینمایی فیلم را مورد ارزیابی قرار دهند.

منتقد نباید تحت تأثیر این شائبه که «گیرنده» یک فیلم سفارشی است از محاسن فیلم تعمدا چشم‌پوشی کند. منتقد کارش نقد فیلم است و اگر بخواهد از حواشی فیلم یا روابط کارگردان با فلان نهاد یا مسئول حرف بزند باید حتما تحقیق کند. وگرنه خاطر فیلمساز را از خود مکدر می‌کند و فیلمساز دیگر او را به عنوان یک منتقد قبول ندارد. امکان دارد منتقدین بتوانند با نقدهای غیرمنصفانه فیلمساز را برای مدتی از صحنه حذف کنند. ولی فیلمساز ثابت قدم هیچ وقت به این راحتی از میدان به در نمی‌شود. من فیلمسازی هستم که قبل از ساخت فیلم اولم ۳۰ سال در عرصه ادبیات و مطبوعات و فرهنگ کار کرده‌ام و در این مدت نقدهای بسیاری شده‌ام. به راحتی با یک نقد منفی به هم نمی‌ریزم و با یک تعریف و تمجید هم فکر نمی‌کنم که کارم بی نقص است. من آماده شنیدن نقدهای مثبت و پیش‌برنده هستم. گاهی فکر می‌کنم ابراهیم حاتمی‌کیا و داریوش مهرجویی چقدر ثابت‌قدم هستند که با شنیدن این نقدهای غیرمنصفانه و سلیقه‌ای باز هم دارند فیلم می‌سازند.

طبیعی است که نقد جایگاهی جدی در سینما دارد. تعریفتان از منتقد مستقل را قبول دارم. مرز بین سلیقه و نقد مشخص نیست. برخی سلیقه خود را تئوریک می‌کنند و آن را نقد می‌دانند.

خیلی خوب است که ما جشن انجمن منتقدان داریم. البته عملکرد انجمن منتقدان ایران بسیار حرفه‌ای تر از منتقدان سینمای اروپا و هالیوود است که به فیلم پر از اشکال «آرگو» جایزه می‌دهند. اما به نظر می‌رسد در آرای انجمن منتقدان سینمای ایران نوعی رفاقت دیده می‌شود. کسانی که اینطور رفتار می‌کنند بعدها ادعای سینمای حرفه‌ای نداشته باشند.

شما ۳۰ سال است که در مطبوعات و سینما فعالیت می‌کنید چرا اینقدر دیر فیلم اولتان را ساختید؟

ورود من به سینما با دستیاری فیلم «درنا» به کارگردانی ابوالفضل جلیلی در سال ۶۸ اتفاق افتاد. قبل از آن سه فیلم کوتاه هشت میلیمتری ساخته بودم. ورود من به فیلمسازی به دلایل مختلف به تأخیر افتاد. مثلا حدود ده سال پیش کانون کارگردانان قانونی وضع کرد که کسانی که می‌خواهند فیلم اولشان را بسازند باید از کانون کارگردانان اجازه بگیرند و تنها سالی ده نفر اجازه ورود به سینمای حرفه ای را دارند. این قانون نوعی ریاست کردن بر استعداد دیگران بود. آیا کسانی که این قانون را وضع کردند خودشان از همین طریق وارد سینما شدند؟کسی آنها را مورد ارزیابی قرار داد؟ هیچکدام از فیلمسازان قبل از من با این قانون دست و پاگیر رو به رو نبودند. اگر این قانون نبود مشق‌کردن‌ها خیلی زودتر اتفاق می‌افتاد و من آنطور که دوست داشتم از عمرم استفاده می‌کردم. من هم از مدت‌ها پیش از خودم توقع فیلمسازی داشتم ولی چنین قوانینی ورود من را به تأخیر انداخت. من فضای غیررسمی و آزاد را برای ورود به سینمای حرفه‌ای بیشتر مؤثر می‌بینم تا وضع مقررات غیرمنصفانه. اینکه برای دیگران تعریف کنیم که تو چه زمانی استحقاق ورود به سینما را داری نوعی انحصارطلبی است که من با آن مشکل دارم. آن زمان نمی‌توانستم منتقد این رویکرد باشم

به جوانان پیشنهاد می‌کنید که برای جلب نظر تهیه‌کننده به سوژه خود با حالت اغماض و چشم‌پوشی از ابعاد جذاب آن نگاه کنند؟

من چنین حرفی نزدم. از آنجا که سینما به اقتصاد گره خورده و از جنبه هنری صرف خارج شده است و اساسا هنر بسیار گرانی است و بویژه در این دوره و زمانه به راحتی نمی شود فیلم ساخت آن هم فیلم خاص و هنری باید در نوشتن فیلمنامه و ساخت فیلم، عناصر جذب مخاطب را در نظر گرفت. وگرنه تهیه کننده حاضر نیست به راحتی سرمایه‌اش را در اختیار فیلمساز قرار دهد. من هم در ساخت فیلم گیرنده این نبود که تهیه‌کننده را راضی کنم. ۸۰ درصد «گیرنده» سلیقه سینمایی من است. فیلم بعدی‌ام هم همین فضاها را دارد. با اینکه پروانه ساخت و تهیه‌کننده دارم از ایده‌آلم صرف نظر نمی‌کنم. شاید ده سال پیش اینقدر مخاطب برای فیلمساز جدی نبود. ده سال پیش اگر فیلمی مخاطب را جذب نمی‌کرد، خاص و ویژه بود، افتخار محسوب می‌شد.
به هر حال سعی من این است که سینمای بینابین را اختیار کنم. هم جنبه‌های هنری سوژه را مد نظر قرار دهم هم به گیشه فکر کنم. نمونه موفق این سینما فیلم «جدایی نادر از سیمین» است که در عین حال که حرف و سینمای کارگردان را در آن می بینیم مردم هم با سینمای اصغر فرهادی ارتباط برقرار می کنند. به سینماها می‌روند و سالن‌ها را پر می‌کنند. حتی پرفروشترین فیلم سال هم می‌شود و اسکار هم می‌گیرد. در سالیان گذشته خیلی از مدیران دوست داشتند فیلمی ساخته شود که الگوی سینمای ایران برای فیلمسازان باشد که به سینمای هدایتی معروف بود تا بر اساس آن فیلمهایی با معیارهای ایرانی و اسلامی ساخته شود. پس از گذشته سالها به نظر من این اتفاق افتاد. به اعتقاد من فیلم «جدایی نادر از سیمین» از آن دست فیلم‌هاست .

در «جدایی نادر از سیمین» فیلمنامه آنقدر دقیق پیش می‌رود که به مثابه تکنیک عمل می‌کند. اگر این سینما الگوی شماست چرا در «گیرنده» با وجود اینکه ۴فیلمنامه‌نویس بودید اتفاقات و ماجراها با منطقی ساده،سطحی و نه جدی در کنار هم چیده شده‌اند. خراب شدن ماشین‌ها یکی پس از دیگری. انگار ماجرا کم می‌آوریم و تنها راه پنچر کردن ماشین است.

این انتقاد را قبول دارم. ماجراها شکل تصادفی پیدا کرده است. تکرار برخی ماجراها در فیلم ارزش کار را پایین آورده است . یکی از دلایل آن حذف سکانس‌های فیلم در موقع بازنویسی بود. فیلمنامه طولی بود و باید سکانسها کم می‌شد. شاید همین باعث تکرار ماجراها و پی در پی بودن آن شده اsت.

تعریفتان از فیلمساز مؤلف چیست؟

یکی از وظایف منتقدان شاید این باشد که بتوانند فیلمساز مولف را به مردم و جامعه هنری معرفی کنند . اینطور نیست که من تصمیم بگیرم فیلمساز مؤلف باشم پس فیلمساز مؤلف می‌شوم. مؤلف یعنی کسی که نسبت به حرفی که می ‌زند اعتقاد داشته باشد. منتقد می‌تواند مسیر فیلمسازی یک کارگردان را رصد کند و مؤلف بودنش را تشخیص دهد. این وظیفه منتقدان است. که متأسفانه ظاهرا منتقدان ما حوصله این کارها را ندارند.

شما در جشنواره فجر امسال داور بخش «تجلی اراده ملی» شده‌اید. کمی از این ماجرا برایمان بگویید.

داوری خیلی با سلیقه و روحیه من سازگار نیست. من برای بنیاد ادبیات داستانی مشغول نگارش یک رمان درباره انقلاب اسلامی هستم به نام «بسته ۵۷». حدود یک ماه پیش پیشنهادی از این طریق به من ارائه شد برای پذیرفتن داوری بخش «تجلی اراده ملی» سی و یکمین جشنواره فیلم فجر. کاش می‌شد در داوری‌ همه فیلم‌ها، تلاش یک فیلمساز را مد نظر قرار دهیم. اما وقتی وارد یک جشنواره رقابتی می‌شویم باید بپذیریم که ممکن است داوران از فیلم من خوششان نیاید. اما من معتقدم اگر فیلمی ساخته شود که جای هیچ حرف و حدیثی را باقی نگذارد، داوران هم آن فیلم را شایسته تقدیر می‌دانند.