سوره سینما: «در مسیر زاینده رود» تا قبل از مرگ به وسیله معرفی کاراکترها و کنش آنها پیش میرفت ولی با مرگ مسعود موقعیت تازهای خلق میشود. گرهخوردن پیرنگ و شخصیت به هم و نیز هم طراز بودن آنها از منظر کیفی، نقطه قوت سریال است
اولین برخوردی که یک مخاطب با یک اثر هنری و یا ادبی دارد، عنوان آن است. در مسیر زاینده رود نام آخرین ساخته حسن فتحی است که البته نسبت به دیگر آثار ماه مبارک رمضان امسال تا به امروز از لحاظ فیلمنامه و کارگردانی منسجم تر بوده است. در مورد انسجام سریال در ادامه سخن خواهیم گفت ولی اکنون بحث بر سر عنوان و لوکیشن سریال است.
مکانی که این فیلم به عنوان لوکیشن اصلی انتخاب کرده است شهریست که تفاوتهایی از لحاظ اجتماعی، تاریخی، هنری و نیز زبان ساکنانش بادیگر شهرهای ایران دارد، بنابراین بایستی قصه فیلم به گونهای باشد تا مخاطب علت ساخت آن را در این شهر متوجه شود در حالیکه در مسیر زاینده رود در هر مکان دیگری میتوانست ساخته شود و هیچ تفاوتی با حالا نداشته باشد.
داستان در مسیر زاینده رود را نیز همچون سایر سریال های ماه مبارک رمضان همچون جراحت و ملکوت میتوان از منظر اخلاقی تحلیل کرد. هر سه این سریالها برای رساندن پیام اخلاقی مورد نظر خود از عنصر مرگ کمک گرفته اند. در مسیر زاینده رود به دلیل ابعاد دیگری که در نظر دارد و نیزبه دلیل اینکه کشمکش این سریال از نوع کشمکش اشخاص است و نیز به تصویر کشیدن زوایای پنهان آنهاست، وجههی دراماتیک تری به خود گرفته است. شخص مشهوری مسعود را میکشد، شخصی که از لحاظ اجتماعی مشهور و تاحدودی الگوی بسیاری از جوانان و مردم است. یک فوتبالیست مرتکب قتل شده است و این عمل به تنهایی موجب به وجود آوردن سه بعد داستانی، اجتماعی و اخلاقی می شود.
نخست بعد داستانی سریال است. پدری داغ دیده که نمیتواند از خون پسرش بگذرد پدری که با بازی حسین محجوب به زیباترین شکل تصویر شده است. همیشه مقوله مرگ برای داستان، چالش بزرگی محسوب میشود. مقتول دیگر حضور ندارد خانواده مقتول خواه ببخشند و یا خواه انتقام بگیرند، مقتول زنده نمیشود، اینجاست که فیلمنامهنویس باید برای یشبرد داستان خلاقیت و راه حل باورپذیری پیش پا بگذارد وگرنه داستان به بن بست میرسد و یا به شکلی تصنعی و نامعقول پایان میگیرد. دوم اینکه در این سریال قاتل شخصی است که از لحاظ اجتماعی یک چهره محسوب میشود کسی که بایستی در کنار ورزشکار بودنش، یک الگوی اخلاقی برای اجتماعش نیز باشد. از طرفی چنین کسی نباید به راحتی بالای دار برود و از طرف دیگر قانون و یا خانواده مقتول طالب قصاص هستند. در مسیر زاینده رود با انتخاب یک ورزشکار به عنوان قاتل پا در مسیر خطرناکی گذاشته است. البته هر کسی احتمال دارد که مرتکب گناه شود، ولی سریال با نمایش برخی دیگر از زاوایای زندگی او تلنگری جدی به جامعه ورزشی به ویژه فوتبال ایران است. بنابراین سناریوی فیلم هم درگیر گرهگشایی کشمکشهای بین خانوادهی مقتول و قاتل است(بعد اخلاقی و داستانی سریال) و هم درگیر اینکه یک شخصی معمولی مرتکب قتل نیست(بعد اجتماعی). قاتل باید جوابگوی یک جامعه باشد و البته پدر مسعود نیز اگر قصاص پسرش را بگیرد نیز بایستی جوابگوی یک جامعه باشد. سریال از حضور برخی بازیکنان بهنام، همچون کریم باقری کمک میگیرد تا بر التهاب حاصل از بار اجتماعی این قضیه بیفزاید. مورد سوم قصاص و رضایت گرفتن همیشه انسانها را دچار چالش میکشد. نقطه قوت سریال در مسیر زاینده رود چالشها و کشمکشهایی ست که در میان آدمهای قصه خلق شده است و آن هم به سبب پلات داستان است. زمانی که مسعود میمیرد قصه دچار یک فقدان میشود کسی از بین میرود همچون چیزی که گم میشود پس بایستی آن را پیدا کرد به چه قیمتی؟ مسعود زنده نمیشود پس چه چیزی باید پیدا شود؟ چه کسی باید زنده شود؟ تری ایگلتون مینویسد: «در هر قصه ای چیزی باید گم یا غایب شود تا بعدا آشکار گردد. اگر هر چیزی سر جای خود باشد، داستانی برای گفتن باقی نمیماند. این فقدان آزار دهنده اما در عین حال هیجان آور است»(۱).
مسعود اگر زنده نمیشود باید دیگر آدمهای داستان زنده شوند و زوایای ناشناخته خود را آشکار کنند. قبل از مرگ مسعود نیز آدمهای قصه و درون آنها تا حدودی آشکار بود ولی با فقدان مسعود داستان در مسیر تازهای قرار میگیرد. مرگ همیشه موجب خلق سوالهایی درباره انسانیت است، در واقع مرگ در اکثر فیلمها موجب نمایش چهره دیگری از شخصیتها است. استفاده از عنصر مرگ به عنوان یک محرک برای پیشبرد داستان بسیار مورد توجه سینماگران و نویسندگان قرار گرفته است، و همیشه ترس از این بوده است که جلوهای کلیشهای به خود بگیرد. حسن فتحی و نویسندگانش با خلق چنین قاتلی تا حدود بسیاری خود را از این بند رهانیدهاند. شخصیت و پیرنگ رابطهای جدانشدنی دارند، شخصیت با کنش معرفی میشود و پیرنگ اتفاقاتی است که شخصیت در آن قرار میگیرد. در مسیر زاینده رود تا قبل از مرگ به وسیله معرفی کاراکترها و کنش آنها پیش میرفت ولی با مرگ مسعود موقعیت تازهای خلق میشود. گرهخوردن پیرنگ و شخصیت به هم و نیز هم طراز بودن آنها از منظر کیفی، نقطه قوت سریال است.
در مسیر زاینده رود که الگوی سه پردهای برای روایت داستان استفاده کرده است، از لحاظ کارگردانی و فضاسازی در مسیر دیگر آثار حسن فتحی قرار میگیرد، بازی بازیگرانش قابل قبول و لهجه آنها نیز در عین حال که علتی برای روایت سریال در اصفهان وجود ندارد، ولی لهجه بازیگران کارشده و قابل قبول است. ناگفته نماند که بازی حسین محجوب هنوز از استعداد بیانتهای او خبر میدهد.
۱. ایگلتون،تری. پیشدرآمدی بر نظریه ادبی. مخبر،عباس.نشر مرکز.۱۳۸۰
ریبوار غلامعلی