سوره سینما

پایگاه خبری-تحلیلی سینمای ایران و جهان

sourehcinema
تاریخ انتشار:۱۶ بهمن ۱۳۹۲ در ۳:۱۲ ب.ظ چاپ مطلب
عسگرپور: خود را مدیون امام (ره) می‌دانم/

همیشه دوست داشتم درباره خانواده شهدا فیلم بسازم

asgarpoor1

کارگردان فیلم سینمایی «مهمان داریم» تاکید کرد همیشه به ساخت فیلم درباره شهدا علاقمند بوده است.

کارگردان فیلم سینمایی «مهمان داریم» تاکید کرد همیشه به ساخت فیلم درباره شهدا علاقمند بوده است.

سوره سینما- محمدمهدی عسگرپور در «مهمان داریم» فیلم تازه اش به سراغ خانواده شهدا رفته و قصه‌ای را روایت کرده که درباره زندگی یک زوج سالخورده در نبود فرزندانشان است. این محصول حوزه هنری اکران‌های جشنواره‌ای مختلف داشته و مورد توجه قرار گرفته است. این کارگردان در گفتگویی با خبرگزاری فارس درباره «مهمان داریم» صحبت کرده است.

شما بعد از قدمگاه اغلب کارهایی با تم اجتماعی داشته‌اید و به نوعی از فیلم‌های قبلی که تم مذهبی داشت فاصله گرفتید. اما گویا بعد از چند سال به این سینما برگشتید…

محمدمهدی عسگرپور: البته این تفکیک را طور دیگری هم می‌شود انجام داد اما به آن شکل صریح که شما مدنظر دارید حدود ۱۰ سال بین این دو فیلم فاصله وجود دارد. یعنی قدمگاه سال ۸۲ بود و میهمان داریم ۹۲. البته این فاصله ها بین فیلم های من هم به واسطه مسئولیت‌های اجرایی اتفاق می‌افتاد یعنی شاید تجاربی که بعد از این همه سال به دست آمد می‌توانست خیلی سریع‌تر به دست بیاید. در واقع اگر من هم مثل خیلی از بچه‌های سینمایی پشت هم فیلم می‌ساختم و می‌توانستم مسئولیت اجرایی نداشته باشم شاید تجاربی که بعد از ۱۵ سال شکل گرفت تنها بعد از ۲ سال به دست می‌آمد و از این شاخه به آن شاخه‌ پریدن‌ها هم ایجاد نمی‌شد.

شاید دو سه کار قبلی به این کار آخر کمک کرد که سریع‌تر و روشن‌تر بدانم راجع‌به چه موضوعی باید متمرکز شوم. بازخوردها هم وقتی می‌رسد باعث می‌شود کار بهتر پیش برود. بازخوردهای قدمگاه اگرچه بسیار خوب بودند اما گاهی به واسطه مسئولیت اجرایی آنها را طور دیگری هم درک می‌کردم مثلاً احساس می‌کردم که بازخوردها ممکن است خیلی واقعی نباشد پس باید به سمت تجربه‌گرایی می‌رفت.

هر کار دیگری هم می‌کردم تلاش داشتم تا بر مدار و اصولی که به آن پایبندم بایستم یعنی حتی اگر یک قصه خانوادگی را ساخته‌ام باز هم در آن به وضعیت فرهنگی و اجتماعی جامعه خودم که آن را می‌فهمیدم اشاره کرده‌ام نه اینکه به جریانی بپردازم که آن را نفهمم و به آن اعتقاد نداشته باشم. مثلاً اقلیما می‌توانست به سمتی برود که هیچ نسبتی با سینمای دینی نداشته باشد اما اگر بگردید می‌بینید که در همین فیلم‌ها لحظاتی هست که تم و رنگ‌آمیزی مذهبی وجود دارد و تقریباً در همه کارهایم همین‌ رنگ‌آمیزی هست. اما البته کار آخرم طبیعتاً به قدمگاه شبیه‌تر است. کاری که در ۴۰ سالگی آن را ساختم. من در بعضی عددها و مقاطع سنی رمزهایی می‌بینم که خیلی به آنها اعتقاد دارم همیشه برایم مسئله بوده که در ۴۰ سالگی چه اتفاقی می‌افتد. به نظرم انسان در این سن زاویه نگاهش به مسایل تغییر می کند.

زاویه نگاهش تغییر می کند یا پخته تر می شود؟

حالا اسمش را می شود پختگی هم گذاشت. بهرحال آدم در این سن متوجه می شود که می شود مسایل را طور دیگری هم دید.

 در مورد سینما چطور؟

یک نکته مهم درباره سینما وجود دارد و آن این است که در سینما دنیا و نفس خیلی پررنگ است. مثلاً در نویسندگی اینطور نیست و عرضه کردن محصول کار که همان کتاب است هم نیاز چندانی به مراسم‌های خوش آب و رنگ ندارد اما این رنگ و لعاب و «دنیا» روی سینما و سینماگر تأثیر زیادی دارد حالا این مسئله در جشنواره‌های خارجی خیلی پررنگ‌تر است. من خیلی از دوستانم را دیده‌ام که مقابل فرش قرمز جشنواره‌های خارجی رنگ‌شان عوض می‌شود. در مورد جشنواره خودمان هم این نکته را بگویم من ۴ سال در جشنواره شرکت نکرده‌ام اما امسال که رفتم دیدم که علی‌رغم آنکه منظم و دقیق برگزار شد ولی مثل جشنواره‌های خارجی آنجا هم فرش قرمز پهن کرده‌اند. راستش من با این مسئله نمی‌توانم کنار بیاییم.

چرا؟

چون با فرهنگ ما سازگار نیست و آن فرش قرمز جشنواره‌های خارجی فقط معرفی فیلم‌ساز نیست و بخشی از آن مربوط به جریانی است که جشنواره‌ها با آن اداره می‌شود. این باعث می‌شود که مثلاً پوشش خانم نیکول کیدمن به آن شکل باشد و در این باره کلی هم خبر و گزارش منتشر شود. این مسئله «نفس» شما را خیلی قلقلک می‌دهد. یعنی شما سال بعد هم دلتان برای این فرش تنگ می‌شود و سال بعد اگر نباشید احساس می‌کنید دارید حذف می‌شود و دیده نمی‌شوید آن وقت است که ممکن است به قواعد آن فرش قرمز تن بدهید چون می‌خواهید در این مسیر قرار بگیرید. بماند که ما فقط کاریکاتوری از آن را برگزار کردیم و من این را نمی‌فهمم. این شکل فرش قرمز و این چیزها مال جای دیگری است و کارکرد آن هم طور دیگری تعریف شده است. اینها مربوط به فرهنگ ما نیست. در آنجا پوشش‌ها هم قاعده خاص خود را دارند و برای برندسازی و درآمدزایی برای کمپانی ها و این ماجراها است. در واقع اینها همه بخشی از همین «دنیا» است که در سینما زیاد ظهور می‌یابد و خیلی سخت است که با آن کنار بیایی و از پس آن بر بیایی.

مدیر فرهنگی آیا می‌تواند این قضیه را کندتر کند؟

بله، خصوصاً‌ در کشور ما این اتفاق می‌تواند بیفتد. چون مثلاً‌ اگر در دنیا مدیران فرهنگی حداقل در ظاهر می‌خواهند نشان دهند که کمپانی‌های بزرگ بخش خصوصی دارند و این جریان را کنترل می‌کنند اینجا به این صورت نیست. در اینجا دولت این موارد را اداره می‌کند. همه ما هم می‌دانیم. پس ذائقه مدیر خیلی چیزها را می‌تواند تغییر دهد. مثلاً‌ در افتتاحیه جشنواره فجر از موسیقی جاز استفاده شده بود این یعنی ذائقه مدیر. فیلم‌ساز گاهی درگیر دنیا می‌شود و کاریش هم نمی‌شود کرد.

 شما چقدر درگیر این ماجرا بوده‌اید؟

به هر صورت همه ما آدمیم و این اتفاق برای همه ما ممکن است بیفتد. گاهی هم احساس می‌کنیم مثلاً به ما توجه نشده و باید اخم کنیم. این «نفس» است و نمی‌شود کاریش کرد اما هر کدام از ما با توجه به سوابق، آموزه‌های دینی و هر چیزی که در این محدوده می‌گنجد در تمام این سال‌ها تلاش کرده‌ایم از این ماجراها تا آنجا که می‌توانیم فاصله بگیریم. اما جاهایی هست که کمتر توانسته‌ایم و نمی‌شود تمام و کمال از این ماجرا در امان ماند.

شما در ۵۰ سالگی مهمان‌ داریم را ساخته‌اید، حالا وقتی به کارنامه فیلم‌سازی‌تان نگاه می‌کنید و حاصل عمرتان را از گذشته تا امروز ورق می‌زنید آیا از این کارنامه راضی هستید؟

من عمر فیلم‌سازی‌ام را همیشه با عمر مدیریتی‌ام آمیخته می‌دانم و گاهی حتی آنها را به موازات هم تجربه کرده‌ام. با این اوصاف مجموعاً ناراضی نیستم. گاهی احساس می‌کنم در حد مقدوراتم کاری که فکر می‌‌کرده‌ام درست است را در مقطع خودش انجام داده‌ام اما همیشه وقتی دوره‌ای را پشت‌سر می‌گذارید و بعد برمی‌گردید و به عقب نگاه می‌کنید طبیعی است که احساس می‌کنید ای کاش بعضی اتفاق‌ها طور دیگری می‌افتاد. در مورد بعضی از کارهایم من نیز همین نظر را دارم.

چه اتفاقی افتاد که به سراغ مهمان داریم. انتخاب این سوژه دغدغه شما بود یا به واسطه طرح خوب یا فیلم‌نامه خوب و یا مواردی از این دست این کار را ساختید؟

در واقع من ابتدا با طرح خوب آقای محمدی مواجه شدم. ماه رمضان گذشته در افطاری انجمن دفاع مقدس آقای محمدی یک طرح دو سه صفحه‌ای آورد و گفت این را همین حالا بخوان و نظرت را بگو. من هم طرح را همانجا خواندم. از کلیات طرح راضی بودم و بعد هم کار ساخته شد. در واقع ما هر کدام دغدغه‌های نهفته‌ای داریم که هر لحظه با ما در حال حرکت است و هر لحظه ممکن است زنده شود. من همیشه دوست داشته‌ام درباره خانواده شهدا  و جنگ فیلم بسازم. اما باید زمانش می‌رسید باید به طرح خوب می‌رسیدم. به آنی که یک باره ممکن بود شما را بگیرد و به چیزی که گاهی در خلوت خودت هم ممکن است به آن دست پیدا کنید. من البته در نوشته‌هایم تعداد زیادی از این سوژه‌ها دارم سوژه‌هایی که هر بار به آنها می‌رسم یادداشت می‌کنم تا شاید روزی آنها رسیده شوند و احساس کنم حالا باید انجام‌شان بدهم و طبیعتاً بعد از آن درنگ نمی‌کنم.

آیا ممکن است زمان ساخت این سوژه ها هیچ وقت نرسند؟

نه،‌ان‌شاءالله می رسد. در واقع «فضا»یی که ایجاد می شود خیلی مؤثر است. بخشی از آن فضا شما هستید، بخشی دیگر وزارت ارشاد است و بخشی هم مردم هستند. یعنی اینها هر کدام بعضی خواسته و بعضی ناخواسته کمک می‌کنند که آن اتفاق مورد نظر بیفتد و طرح‌ها رسیده شود. گاهی اوقات یک اتفاق است که مثلاً‌ از جایی رد می‌شوید با صحنه‌ای مواجه می‌شوید و آن صحنه باعث می‌شود شما اتفاقاً به سراغ سوژه‌ای که جایی شنیده‌اید یا به آن فکر کرده‌اید بروید و آن را بسازید. گاهی حتی ممکن است از سر لجبازی بگویید حالا که شرایط اینطور شده من باید این را بسازم. در واقع همه ما با یکسری دغدغه داریم زندگی می‌کنیم و هر از گاه بخشی از این دغدغه‌ها ممکن است احیا شود و بخشی نتواند خود را عرضه کند. آقای محمدی با طرحش این کار را کرد و باعث شد بخشی را که دوست داشتم به صورت جدی به آن بپردازم دوباره مجال بروز پیدا کند.

asgarpoor2

شما هیچ وقت فکر کرده اید که آیا دین‌تان را به انقلاب ادا کرده‌اید؟

نسل ما تفاوت عمده‌ای با نسل قبل و بعد از خودش دارد. واقعیت این است که تعداد زیادی از آدم‌های نسل‌ ما اگر بشود آنها را متدین دانست آنچه را که دریافت کرده‌اند حاصل همین انقلاب می‌دانند. بارها با خودم فکر کرده‌ام که اگر انقلاب و امام نبودند وضع ما چطور می‌شد. بعضی‌ وقت‌ها حتی تصورش برایم بسیار وحشتناک است. مدام احساس می‌کنم واقعاً ممکن بود وارد چه محدوده عجیب و تلخی بشویم. چند وقت پیش بحث فیلم‌سازی بود یک نفر از من پرسید اگر انقلاب نمی‌شد چقدر ممکن بود وارد سینما بشوید گفتم واقعاً احتمالش بسیار ضعیف بود یعنی این اتفاق با این شکل برایم نمی‌افتاد. البته این را هم می‌دانم از بچگی سینما را بسیار دوست داشتم اگرچه کتاب و نویسندگی علاقه اولم بود اما سینما را هم جزو علائق اصلی‌ام می‌دانستم یعنی ممکن بود به سمت نویسندگی بروم.

اما اتفاق دیگری افتاد که باعث شد من به سمت فیلم‌سازی بروم که به بعضی از گرایش‌ها و نگرش‌هایی که از سمت انقلاب به سوی من آمد بر می گردد. خانواده ما مذهبی بود و ماهیانه در منزلمان روضه‌خوانی داشتیم اما انقلاب، کار دیگری با ما کرد. کاری کرد که از نظر بنده آنقدر ارزشمند است که من فکر می‌کنم روزی نیست که من احساس کنم دیگر به آن مدیون نیستم و تا کنون این اتفاق نیافتاده که نسبت به آن احساس دین نکنم مثل این می‌ماند که پدیده‌ای حق حیات به شما بدهد و بعد بگویید من حق خودم را ادا کردم و بگویم کافی است یا اینکه مثلا بگویم من به اندازه خودم نماز خوانده‌ام و دیگر کافی است. این معنایی ندارد.

انقلاب این کارکرد را برای ما داشته و دارد و البته پس از آن جنگ که به انقلاب متصل شد. امروز در برخی فیلم‌هایمان می‌بینیم خیلی از افرادی که در نسل ما نیز بوده‌اند چیزهایی را در حال حاضر به سخره می‌گیرند که دقیقاً متوجه انگیزه آنها نمی‌شوم. کاری کرده ایم که مخاطب به کلمات سید، حاجی و برادر بخندند و در بعضی از این فیلم‌ها خیلی با این واژه‌ها شوخی می‌کنند در حالی که یک روزی این واژه‌ها برای همه ما ارزش بود.

 گاهی برخی هنرمندان می‌خواهند نشان دهند که خیلی هم با حاکمیت نسبتی ندارند. آیا شما هم همین طوری هستید؟

من وضعیت متفاوتی دارم و فکر هم نمی‌کنم کسی در مورد من اینگونه فکر کند چون من مدیریت دولتی داشته‌ام و همواره هم بالقوه این موضوع درباره من وجود داشته است. فکر می‌کنم اندکی حالت طنز داشته باشد که من از این ژست‌ها بگیرم.

 البته مدیران زیادی هم داشتیم که از ژست ها گرفته اند…

بله، به همین دلیل من آن را نمی‌فهمم اما یک چیز را خوب درک می‌کنم. در مقطعی که من مسئولیت یک جایی را دارم که آنجا عین دولت است رفتارم چگونه باید متناسب با آنجا باشد و وقتی کار صنفی می‌کنم چگونه باید حافظ منافع صنف باشم.

 گاهی اوقات حرف هایی زده می‌شود که این حرف‌ها، خیلی تفسیرپذیر است و این تلقی بوجود می آید که به شکلی حرف زده می شود که مثلاً آن طرفی‌ها هم خوششان بیاید.

من خودم خیلی این رفتار را تجربه نکرده‌ام چون فکر می‌کردم اگر چنین رفتاری را داشته باشم قطعاً‌ به من می‌خندند اولاً باید به قیافه آدم یا به سابقه شخص بخورد. وقتی به قیافه من نمی‌خورد برای چه من باید ادای آنها را در آورم.

البته یک نکته‌ای وجود دارد که باید به آن توجه کنیم این است افرادی که شما به آنها اشاره کردید ممکن است اشارات آنها به پیکره عمومی حاکمیت و نظام نباشد و مربوط به بخشی از دولت یا ارگانی باشد. البته گاهی هم اتفاقاتی رخ می دهد. اصولاً اداره کردن سینما کار پیچیده‌ای است اداره کرده فرهنگ سخت است. گاهی اوقات پیش آمده که با یک گفت و شنود ساده، مسائل حل می‌شد اما برخی بی تدبیری ها مسایل را پیچیده می کند.

شما می دانید که به جهت اشکالاتی که در سیستم رسانه ای و خصوصا رسانه ملی ما وجود دارد چهره نظام و رهبری درست به مردم ارائه نشده. کسانیکه به کار و اعتقادات شما علاقه دارند می پرسند حالا که شما این ابزار را در دست دارید چرا از آن در این مسیر استفاده نمی‌کنید. چون عمده فیلم‌هایی که امروز ساخته می‌شود با این فضاها بیگانه است و گاهی تحریف واقعیت است. به ذهنتان آمده چنین کاری بکنید؟‌

حتماً. البته باید یک اتفاق بیافتد و ظرف زمانی و مکانی آن درست انتخاب شود. گاهی شما می‌خواهید از چیزی دفاع کنید ولی وسط یک جنگ قرار دارید. البته در آن دوره هم نباید عافیت طلب بود بلکه باید درست انتخاب کرد. یک بار در رادیو یک نمایشی پخش می‌شد در مورد یک جنگ در زمان پیامبر بود. جالب اینکه دو طرف هم الله‌اکبر می‌گفتند! قابل تشخیص هم نبود که حق با کیست. تا آخر هم این ادامه داشت. قبول کنیم که ۴ سال غیرعادی را پشت سر گذاشتیم.

 برخی نقدهای شما به این ۴ سال را ما هم داریم. غیر از این ۴سال چطور؟

این را که کنار بگذارید باقی آن پیچیده نیست. قبل از این ۴سال ما فیلم‌هایی داشتیم که بالاترین شخص مملکت هم درباره آن صحبت کردند.

 ولی حداقلی بود.

قبول دارم ولی آن دلیل دیگری دارد.

 چه دلیلی؟

به این علت است که دولت مستقیم در سینما حضور دارد و این تولید را دچار مشکل و آدم‌ها را دچار سوءتفاهم می‌کند. چون برخی پروژه‌ها را بخش خصوصی انجام نمی‌دهد و فقط دولت انجام می‌دهد و برخی بخاطراینکه پول پروژه را بگیرند با دولت کار می‌کنند و بعداً هم بقول شما بخاطر اینکه نگویند فلانی دولتی است ممکن است دو تا حرفی هم علیه دولت بزند. شکل مترقی‌تر همیشه اینطور است که دولت باشد ولی دیده نشود. در آمریکا هم اینطور است. اگر این نگاه بوجود بیاید و ماها به حالت طبیعی خود برگردیم این اتفاق می‌افتد. در اینصورت کارهای زیادی می‌توان انجام داد. من تشنه آن زمانی هستم که در جای طبیعی خودم قرار بگیرم.

در اینصورت چه اتفاقی می‌افتد؟‌

آن وقت حرف من واقعی‌تر، بهتر و راحت‌تر حرف می‌زنم. آن وقت دیگر فرضاً برای اینکه آن طرف نگوید که فلانی فیلم شعاری می‌سازد دست به کاری بزنم که آن طرف را راضی کنم.

الان هم از این حساب و کتاب‌ها می‌کنید؟‌

راستش نه. من خودم و برخی دوستانم به خاطر سابقه‌ای که داریم این کار را نمی‌کنیم. الآن برخی اینطور شده‌اند که نگاه می‌کنند طرف چه می‌خواهد همانطور می‌سازند تا پول بیشتری بگیرند. تلویزیون نماد بارز این مسئله است. مثلاً می‌گوید چند تا امامزاده در فیلم بگذارم یا چقدر از نماز تصویر در فیلم بگنجانم؟! سینما هم چون شبیه تلویزیون شده گرفتار این مسأله شده است.