یک منتقد و مدرس سینما تاکید کرد در «میهمان داریم» میتوان پیوند زندگی بین دو جهان متفاوت را به تماشا نشست.
سوره سینما- عزیزالله حاجی مشهدی: اگر بپذیریم که در ساختار کلی یک فیلم سینمایی، مکان یک واقعه یا رویداد – که با حضور شخصیت ها و آدم های داستان فیلم به مثابه آمیزه ی در هم تنیده شده و به هم پیوسته ، درست مثل شخصیت یا شخصیتهای اصلی ومحوری فیلم ، می تواند دارای هویت وشخصیت مستقلی باشد که در جای خود با تکیه بر عناصری چون : رنگ ، نور ، سایه – روشن و همه ی عوامل دیداری یک بنا با معماری خاصی که در برابردوربین قرار است به تصویر کشیده شود ، به کمک آدم های فیلم می آید تا به مخاطبان فیلم بگوید که بین این آدم ها با موقعیت مکانی خاصی که در آن قرار گرفته اند ، چه رابطه ونسبت معنا داری وجود دارد ، بی تردید، گامی بلند در مسیر درک فیلم برخواهیم داشت.تنها با درک این رابطه و پیوند معناشناختی دوسویه می توان میان معماری یک بنای قدیمی و هویت آدم هایی که در آن زندگی می کنند ، با وجود همه ی دگرگونی های پرشتاب و سرسام آور شهر و دیاری که تنها به لحاظ جفرافیایی زیست بوم این آدم ها به شمار می آید ، اما انگار میان این آدم ها با دیگر کسانی که همزمان، پشت دیوار های در حال فرو ریختن خانه وکاشانه آن ها ، غرق در سودا ودر رویای سود، شب وروز دارند بناهای جدیدی می سازند که آشکارا موقعیت زمانی ، فرهنگی ، تاریخی واجتماعی و به ویژه باورها و اعتقادات باورمندان دلبسته ی سنت ها را به عنوان تهدیدی جدی به چالش می کشند ، ساده تر می توانیم با خانه یی که قرار است پذیرای میهمانی عزیز باشد و انتظار ی شیرین در آن معنا می یابد، درست مثل پدر و مادر رضا یک خانواده ی دل سپرده به رضای حق – خانواده یی که حتی با دادن ِ سه فرزند شهید ، گره گشاده از جبین و شکرگزار، بی هیچ شکوه وشکایتی ، پر اشتیاق در تب وتاب برپایی ِ یک ضیافت باشکوه به سر می برند.
«میهمان داریم» پنجمین فیلم سینمایی محمد مهدی عسگر پور ، به عنوان یک درام اجتماعی – با تاکید بر نهاد خانواده- فرصت دیگرباره یی برای این نویسنده وکارگردان نام آشنا که فیلم های اندک شماری در کارنامه دارد ، پدید آورده است تا پس از نزدیک به پنج سال دور شدن از فضای کار در سینما – بعد از ساخت فیلم «هفت وپنج دقیقه»-۱۳۸۷-( با فیلمنامه یی از فرهاد توحیدی) ، این بار نیز مثل نخستین کار سینمایی اش «پرواز در نهایت» -۱۳۶۹- که فیلمنامه اش را نیز خودش نوشته بود ، یا فیلم سینمایی «اقلیما» -۱۳۸۵- که نگارش فیلمنامه اش کار مشترک وی با محمدرضا گوهری بوده است ، این بار هم توانسته است بر پایه ی طرح وایده یی از منوچهر محمدی (تهیه کننده ی فیلم) دستاوردی به سینمادوستان ارایه دهد که در میان تولیدات سینمایی حوزه ی هنری نیز نقطه ی عطفی درخشان به حساب می آید.
فیلم با آغازین نماهای سرد وتیره وتارخود ، در خانه یی قدیمی و به ظاهر فرسوده و رنگ ورو رفته ، به معرفی شخصیت های اصلی ومحوری خود می پردازد. تلاش پیرمرد ( پرویز پرستویی ) برای بستن فیوز برق ، و پرتاب شدن او به سویی ، اگرچه به ظاهر ناتوانی و بی کسی وتنهایی اورا –به رخ ما می کشد ] اما خیلی زود با دیده شدن همسر پیرش ( آهو خردمند ) در معارفه یی ساده ، در می یابیم که هردوی آن ها مشتاق روشن شدن این خانه ی سرد و تاریک اند و برای رسیدن میهمانی عزیز دلشوره دارند و بی تابی می کنند . این دو بازیگر حتی از نقش ها ی آشنای گذشته ی خود نیز در این فیلم به خوبی فاصله می گیرند تا به درستی در خدمت چنین اثری باشند. با معرفی رضا ( بهروز شعیبی ) –پسر جانبازشان که باید توسط این پدر ومادر پیر از آسایشگاه به خانه برگردانده شود تا در میهمانی حضور داشته باشد ، با یکی دیگر از آدم های کلیدی داستان رو به می شویم که در اولین برخوردها ، آدمی به ظاهر پرخاشگر ، ناراضی و بسیار شکننده و نا شکیبا به نظر می رسد. آدمی که گویی با واکنش هایش ، کنش های نا بهنجار و در عین حال نادیده ی آدم های پیرامونی اش– از آدم های کوچه وبازار گرفته تا آدم هایی که در آسایشگاه جانبازا ن با او سر وکار دارند- را آشکارا به رخ ما می کشد!
با آوردن رضا به خانه ی پدری ، بخش های عمده یی از صحنه های فیلم باید در همین موقعیت مکانی بسته ومحدود بگذرد و درست از همین نقطه است که با کم ترین سهل انگاری فیلم می توانست آسیب ببیند. کار در مکانی محدود که گستردگی و تنوع رنگی ونوری مناظر ومرایای طبیعی و چشم اندازهای وسیع وروشن بیرون از فضای یک خانه ی قدیمی و در حال فروریختن را ندارد ، به راستی چندان آسان نیست. تنها با طراحی هوشمندانه ودقیق نحوه ی چینش آشیاء و آدم ها و بر قراری نوعی تناسب منطقی و در عین حال زیبایی شناسانه می توان از خطر گرفتار شدن در دام تکراری بودن نماها وکند و کشدار شدن لحظه های تکراری در فضایی محدود رهایی یافت…
عسگر پور در این آزمایش دشوار با تقطیع درست وبهنجار نماها پیش از فیلمبرداری و به مدد مدیر فیلمبرداری با تجربه یی چون محمد آلاد پوش در برداشت نماهایی با قاب بندی و رنگ ونوری متناسب با فضای خانه و خلق وخوی ونحوه ی حرکت آدم ها در چنین فضایی و به ویژه با تدوین مناسب و پیوند ظریف نماهای فیلم (کار محمدرضا مویینی) که در عین طولانی بودن طبیعی آن ها ، متناسب با نوع کنش و واکنش ِ آدم هایی که در برابر دوربین حرکت ( زندگی ) میکنند ، در مجموعه ی اثر ضرباهنگی دلخواه پدید آورده است که با حضور هریک از شخصیت ها وآدم های اصلی فیلم ، فضای هر صحنه ،حال وهوایی منطبق با کنش یا واکنش آن ها دارد. به همین روی ، در لحظه هایی که رضا سوار بر چرخک ویژه ی جانبازان برای برداشتن قرآن از لبه ی تاقچه ، با افتادن وشکستن یکی از شمعدانها ، قرار است که دردمندانه و سرزنشگرانه نا توانی جسمی اش را به رخ ما بکشد ، نماهای فیلم به درستی با لحظه هایی که پدر یا مادر پیر او در اتاق یا آشپزخانه به آرامی و با طمانینه ،به این سوی وآن سوی می روند ، به روشنی ، ضرباهنگ متفاوتی دارد.
خانه ی پدری رضا دارای چنان هویتی است که با وجود فرسودگی و در حال فروریختن تدریجی اش ، هنوز هم می تواند جایی امن و پر از آرامش برای خانواده ی آن ها به حساب آید. خانه یی که هیچ شباهتی با خانه های نوساخته و به ظاهر بالا بلند پیرامون خود ندارد. واز قضا اگر گاهی تکه یی از سقف همین خانه ی قدیمی بر سر و روی آدم هایش فرو می ریزد یا لوله ی گاز بخاری از جایش کنده می شود و… وجود ماشین های سنگین وغرش آزار دهنده ی شبانه روزی آن ها– که می تواند نشانه یی از تهدیدی همیشگی برای این خانهی قدیمی به حساب آید. به گونه یی آشکار مواجهه و رویارویی سنت ومدرنیته را به ما یاد آوری می کند. یک امتیاز بزرگ فیلم ِ میهمان داریم مثل بسیاری از درام های اجتماعی قابل قبول در این است که فقط افشاگری می کند ، تهدیدها را با ظرافت وگاه تنها از راه دور به ما نشانمی دهد ، بی آن که دست به قضاوتی قطعی بزند. گویی آیینه یی است که برای نشان دادن ِ زشتی ها و پلشتی های فضای بیرون از خانه ی قدیمی به کار گرفته می شود و هرگز در باره ی نیک وبد امور، داوری نمی کند.. . خانه ی پدری رضا ، میتواند یک نمونه از خانه ی همه ی کسانی باشد که مثل رضا بوده اند و پدر ومادری چون رضا داشته اند و باورها وآرمان هایشان درست مثل آدم های همین خانه ی قدیمی رو به ویرانی و در حال فرو ریختن است!
کارگردان فیلم که خود نیز نویسندگی فیلمنامه را برعهده داشته است، به خوبی می داند که برای نمایش ظریف و دقیق نوع رفتارهای آمیخته به بهانه جویی یا غرو لندهای متناسب با سن وسال چنین آدم های پیر وتنگ حوصله و یا حتی برای نشان دادن قهر و آشتی های آدمها و دلبری ها وطنازی های خاص آنان ،از چه نشانه وتمهیداتی باید استفاده کند تا شخصیت هایی دوست دا شتنی و باور پذیر ارایه دهد. «میهمان داریم» بار دیگر به فیلمسازان ما یاد آوری می کند که هنوز می توان قصه ها وداستان های بی شماری از فضای جنگ تحمیلی و دفاع مقدس را در قالب آثاری دلنشین و با رعایت همه ی معیارهای زیبایی شناسانه وهنرمندانه به تصویر کشید. حتی تکراری بودن موضوع و مضمون ودرونمایه ی آثاری که در قالب درام ها و یا ملودرام های اثرگذار درحال وهوای آدم های بازمانده از جنگ ساخته می شود نیز در صورتی که نویسنده ی فیلمنامه ، دارای زاویه ی دید ونگاه متفاوت و بدیعی باشد ، مشکلی در کار تولید فیلم در سینمای دفاع مقدس ایجاد نخواهد کرد و نشان می دهد که هنوز هزار راه نرفته و چه بسیارداستان های بازگونشده در این حوزه از فیلمسازی وجود دارد که می تواند به عوارض وپیامدهای ناشی از جنگ و حال وهوای آدم های بازمانده از دوران دفاع مقدس اشاراتی گویا و اثرگذار داشته باشد…
یکی از ویژگی های برجسته ی فیلم تازه ی عسگرپور ، ارایه ی شخصیت های باور پذیر و واقعی وغیر ذهنی در این فیلم است. شخصیت هایی که تماشاگر چنین اثری در این سال ها ، این جا وآن جا با نمونه های بی شماری از آن ها روبه رو شده است وشاهد جانبازی ها وایثارگری هایشان بوده است. یا در مقابل آن ها با آدم هایی فرصت طلب ، چشم تنگ و دنیا دار روبه می شود که حتی از کسانی مثل رضا نیز برای رسیدن به سود وسودای خود سوء اسفاده می کنند. به همین سبب این آدم ها را به خوبی باور می کند و با آن ها برخوردی آمیخته به ادب واحترام دارد و حساب آن ها را از رزمی کاران وشمشیر زنان چالاک و چیره دستی که که در فیلم های پر حادثه و هیجان انگیز سینمای چین وکره وژاپن دست به نمایش های خیره کننده وشگفت آور می زنند ، به راستی جدا می کند . شاید به دلیل همین باور پذیری است که به این شخصیت ها به عنوان آدم های خیالی و غیر واقعی نگاه نمی کند و به خوبی می داند که این آدم ها دغدغه ی فروریختن سقف خانه یی را در دل دارند که اگرروزی بر سرشان آوار شود ، گویی جامعه ی بزرگ تری که نماد مجموعه ی سنتها و فرهنگ ها وباورها وتاریخ یک ملت است ، از چنین گزندی در امان نخواهد بود.
در فضایی که با تمهیداتی هوشمندانه ، با حضور سه شخصیت جوان وتازه از راه رسیده – که کم ترین نشانه ی اندوه و رنج نیز در سیمایشان دیده نمی شود ، پیوند ظریف دو زندگی – یا دو جهان متفاوت را با آدم هایی به راستی متفاوت – به تماشا می توان نشست. رنگامیزی جادویی آن چرخ و فلک قدیمی و کهنه – که پدر رضا برای از یاد نبردن ِگذشته اش ، آن را همیشه در برابر چشم هایش درگوشه ی حیاط نگه داشته است – تا مرمت سنگ فرش ها کف حیاط قدیمی و آب ورنگ زدن به در ودیوار خانه ی پدری با کمک وهمیاری دو برادر ویک خواهر شهیدِ رضا که با دیدن آن ها رنج جانبازی، در دل وجانش ، یکباره به حلاوتی دیگر گونه بدل می شود ، انگار همه چیز در سایه ی سعی وتلاش وهمدلی آنان برای پذیرایی از میهمانی گرانمایه وعزیز آماده می شود. کاری که در تجرد وتنهایی ناخواسته ی پدر ومادر پیر رضا که هرگز توانایی بازسازی آن خانه ی رو به ویرانی را نداشته اند ، غیر ممکن و ناشدنی به نظر می رسید! حالا ، فضای خانه و حتی چهره ی رنجور وتکیده ی آدم های پیر وخسته و معترض (پدر ومادر رضا و خود ِ وی ) نیز در همنشینی با آدم هایی که از دنیایی دیگر و جهانی بیگانه با مصلحت گرایی و سود و سودا پرستی آمده اند،حالا به یکباره دگرگون می شود و رنگی از جنس نور وبلور به خود می گیرد ودر فضای همان خانه ی قدیمی ِ سرد وتاریک وغمبار ودر حال ِ فرو ریختن ِ صحنههای آغازین فیلم ، حالا همه چیز رنگ وبوی نور میدهد و گرما و شور ومهرو عاطفه در فضای خانه موج می زند…
فیلم تازه ی عسگر پور را – ضمن نادیده انگاشتن برخی گفت وگوهای آمیخته به شعارهای کنایه آمیز آن _ باید بعد از حدود ده سال دور شدن او از کار ساده ودلپذیری چون «قدمگاه» که سادگی و باور مومنانه ی رحمان ( بابک حمیدیان ) را بسیاری از آدم های سودا زده ی دور وبر او باور نداشتند، در مقایسه با کارهایی چون «اقلیما» و «هفت وپنج دقیقه» به راستی نوعی بازگشت به باورهای دلخواسته ی خود فیلمساز دانست…