مجموعه «کلاه قرمزی ۹۳» در کنار جذب مخاطب خردسال، بزرگترها را هم پای تلویزیون مینشاند.
سوره سینما-علی رضایی:این نکته که کلاه قرمزی و پسرخاله، دو عروسک محبوب ایرانی موقعیتی ویژه میان ستارگان سینما و تلویزیون دارند و گاه از بعضی ستاره ها محبوب ترند، تازه نیست و بارها به آن اشاره شده. دو عروسک دوست داشتنی دیروز که می توانستند به انبوهی از عروسک ها و شخصیت های از یاد رفته دوران کودکی ما تبدیل شوند، سال ها است در قاب جعبه جادو و صفحه نقره ای سینما حضور دارند و با نسل های مختلف زندگی می کنند.
حمید جبلی و ایرج طهماسب خالقان این شخصیت در طول سال ها کوشیده اند با ایجاد تغییر و تحول و اضافه کردن شخصیتهای جدید فضایی متنوع به قصه های کلاه قرمزی بدهند، آنها کمتر به سراغ روایت سینمایی از کلاه قرمزی رفته اند و بیشتر به تلویزیون محدود شده اند. آنچه پیش رو ست قضاوت درباره کیفیت این آثار را ساده تر می کند و نشان می دهد که روایت تلویزیونی جبلی و طهماسب جذاب تر از کارهای سینمایی شان بوده است.
امسال و پس از حرف و حدیث فراوان شبکه دو سری تازه کلاه قرمزی را پخش می کند. با چند شخصیت جدید و حضور بازیگرانی که سابقه و اعتبار سینمایی قابل توجه دارند. آنچه بر «کلاه قرمزی ۹۳» حاکم است با آنچه قبلا دیدهایم تفاوت ندارد، چند عروسک شیطان و گاه زبان نفهم، یک مجری مهربان و ماجراهایی که با چاشنی طنز و فانتزی همراه است. قوت این مجموعه به شیرین زبانی عروسکها، کار درست عروسک گردانها و کنایه هایی است که در خلال قصه های به ظاهر ساده هر بخش می توان درباره وضعیت تربیتی بچه ها و حتی مسائل روز دریافت.
شخصیت پردازی عروسک ها به گونه ای است که از هر طیف می توان در مجموعه، نمونه ای یافت. مثلا مرام و معرفت پسرخاله با شخصیت های دیگر قابل قیاس نیست، علاقه ببعی به زبان انگلیسی و بدوی بودن پسر عمه زا و حتی موقعیت منحصر به فرد دیبی آنها را صاحب هویت و کارکرد دراماتیک در طول قصه ها کرده است. جدا از این امتیازها جالب است که بسیاری از بینندگان پر و پا قرص کلاه قرمزی بزرگترها هستند. بخشی از این ماجرا به نوستالژی یک نسل نسبت به این برنامه برمیگردد و بخش دیگر آن به ظرافت هایی که در قصه ها وجود دارد. «کلاه قرمزی» مانند بسیاری از برنامه های امروزی تلویزیون نیازهای کودکان را به زبانی پیش پا افتاده و سطحی بیان نمیکند و تنها با شعر و موسیقی درباره آنها حرف نمیزند. «کلاه قرمزی» قصه می گوید، شخصیت میسازد، روایت می کند و با ایجاد بحرانهای کوچک شخصیت هایش را به چالش میکشد. همه این ها، ذهن مخاطب را درگیر کرده و او را همراه برنامه و عروسکهایش میکند.
شاید یکی از مهمترین امتیازهای این مجموعه، بها دادن به شخصیت کودکان باشد، مجری بدون آنکه بخواهد در قالب یک معلم پاک و معصوم فرو برود، گاهی با بچه ها شوخی میکند، گاهی آنها را تهدید به تنبیه بدنی میکند (دمپایی همیشه وسیله ای برای سامان دادن به امور است) و در بسیاری موارد از دست آنها به ستوه میآید (مثل مواقعی که برای بچه ها قصه میخواند). رابطه او با عروسکها رابطه ای زنده و دو سویه است. او گاهی بابت خظاهایش از بچه ها معذرت می خواهد، گاهی تحت تاثیر آنها قرار میگیرد (معمولا درباره پسرخاله این اتفاق میافتد) و بعضی مواقع نمی داند چطور ماجرا را فیصله بدهد، نوعی از زندگی همراه با فانتزی که شیرینی خاصی دارد.
کلاه قرمزی از معدود شخصیتهای محبوب تلویزیون است که قدرش دانسته شده و در طول سال ها با مردم زندگی کرده است. حمید جبلی و ایرج طهماسب با درک درست از رسانه و شناخت مخاطبشان در دوره ای که جذب مخاطب ساده نیست، هر سال بر میزان علاقمندانشان افزوده اند. آنها در کنار کلاه قرمزی به گوهرهایی تبدیل شده اند که مدیران تلویزیون باید قدرشان را بدانند. مقایسه آماری میزان مخاطبان «کلاه قرمزی ۹۳» و مجموعه های پرستاره این روزها، سندی است بر این ادعا.
سلام
من واقعا برنامه ی کلاه قرمزی رو دوست دارم.مخصوصا شخصیت های گابی و ببعی خیییییییییییییییییلی بامزه هستن.
امیدوارم آقای مجری هرسال توی عید برنامه داشته باشن.