شهرام مکری مهمترین معیار برای حضور یک اثر در جشنواره فیلم کن را تولید فیلم خوب و با کیفیت دانست.
میثم محمدی – سوره سینما: تقابل جریان سینمای دولتی و مستقل و میزان تاثیر آنها بر حضور در جشنواره های بین المللی و متر و معیار جشنواره کن برای انتخاب آثار در کنار ورود به بازارهای جهانی در سایه گریز از سیاستگذاری های ناپایدار مباحثی کلیدی در سینما است که حیات اقتصادی و فرهنگی این هنر را تثبیت میکند. به همین بهانه در گفتگویی پای صحبتهای مشروح شهرام مکری کارگردان و از چهرههای بینالمللی سینما نشستیم که حاصل آن را در ادامه می خوانید.
وقتی به لیست برگزیدگان جشنواره فیلم کن در بیش از ۶ دهه از برگزاری آن نگاه میکنیم کفه ترازو به سمت کشورهای صنعتی و فراصنعتی برخوردار از شرایط اقتصادی قوی تر نسبت به کشورهای جهان سوم سنگینی میکند. ارزیابی شما از این جریان چیست ؟
شهرام مکری: این نسبت میتواند درست باشد، در صورتی که نوع دیگری هم می توان به این شرایط نگاه کرد. یعنی کشورهایی که به لحاظ اقتصادی قدرتمند هستند ، به همان میزان هم سینمای توسعه یافته ای دارند، مثلا بطور مشخص اگر کشورهای خاورمیانه و کشورهای اطراف ایران را بخواهیم مثال بزنیم ، متوجه میشویم که جایی مانند عربستان بعد از سالها می تواند در یکی دو سال اخیر فیلم تولید کند. کشوری مانند عراق سینمای بسیار ضعیفی دارد و کشورهای کوچکی مانند کویت همینطور. از طرفی اگر این حوزه را کمی گسترده تر ببینیم ، کشور مصر از سالها قبل سینمای قدرتمندی داشته است که این هم با نظام اقتصادی آن کشور ارتباط مستقیمی دارد.
نکته دیگری که از جنبه نظام صنعتی جور در می آید این است که عربستان بعنوان یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان از لحاظ سرمایه های نفتی ، سینمای عقب افتاده و ضعیفی دارد و سال گذشته بعد از مدت ها اولین فیلم تولید این کشور به نمایش درآمد که البته در بخش مسابقه شصت و نهمین فستیوال فیلم ونیز هم نمایش داده شده بود. با این تفاسیر من نگاه فستیوال هایی مانند کن را معطوف به سینمای کشورها میدانم تا به اینکه آن کشورها به لحاظ اقتصادی در چه جایگاهی قرار دارند و البته نمی توان این دو حوزه را از هم تفکیک کرد و در نتیجه روش انتخاب ها در وهله اول براساس کیفیت فیلم ها است و بالطبع شرایط اقتصادی هر کشوری رابطه تنگاتنگ و مستقیمی هم با سینمای آن دارد، بر همین اساس کشورهایی مانند فرانسه که خود جشنواره کن را برگزار میکند، هر ساله ۳ فیلم از تولیدات خود را در این رویداد به نمایش می گذارد و آمریکا به واسطه صنعت سینمای قدرتمند خود و کشورهای اروپایی با تولیدات مشترک خود نقش بسیار پر رنگی دارند ، هر چند که در سالهای اخیر کشورهای آسیایی مانند چین و هنگ کنگ و کره جنوبی به غیر از فستیوال کن در جشنواره های دیگر هم حضورهای پررنگی داشته اند و به واسطه همین امر جوایز زیادی هم دریافت کردهاند.
جشنواره کن در کشوری مانند فرانسه برگزار میشود و در اصل کشورهای اروپایی زبان خاص خود را دارند و لحن آنها با سینمای آمریکا و بسیاری از دیگر کشورها متفاوت است. با این وجود تاثیر این نوع نگاه بر شکل گیری معیارهای انتخاب آثار در جشنواره کن را چگونه میبینید؟
قبل از پاسخ به این سوال من دیدگاه خودم را راجع به جشنواره ها بگویم. تصور من این است که فستیوال ها بیش از هر چیز و مقدم تر از فاکتورهای دیگر ، سینما را مدنظر قرار می دهند ، از این بابت که آنچه ممکن است با عنوان سیاست ، اقتصاد یا هر عنصر دیگری نام ببریم در مرتبه های بعدی قرار می گیرند و ابتدا باید یک فیلم خوب وجود داشته باشد تا بعد به سایر المان ها مانند اقتصاد و سیاست و بهره گیری از ستاره ها توجه شود ، با این حال گام اول فیلم خوب تولید کردن است و این را می توان از فیلم هایی که در تاریخ جشنواره فیلم کن حائز دریافت نخل طلای کن شده اند دنبال کرد ، هر چند شاید برخی از این آثار با سلیقه ما همخوانی نداشته باشد ، مثلا فیلم «آبی گرم ترین رنگ است» که سال گذشته نخل طلا را از آن خود کرد ممکن است با سلیقه برخی از افراد در کشورهای گوناگون جور نباشد ، اما در اینکه این اثر مهم است و کارگردانی موثر ، بازی های درخشان و فیلمبرداری درجه یکی دارد ، شکی نیست ، بر همین حساب در فستیوال کن و سایر جشنواره ها اعتبار زمانی کسب می شود که در آنها فیلم های خوبی عرضه و به نمایش درآید و طبیعی است که هیچ جشنواره مهمی از فاکتور کسب اعتبار برای خود نمی گذرد. شما فکر کنید اگر قرار بر این باشد که شصت و شش دوره یک فستیوال با سیاست بازی پیش برود بی شک در یک جایی آسیب خواهد دید و در مقابل وقتی در این سالها اعتبار کسب کند ، پس نخستین معیار آن کیفیت و فیلم خوب است ، در غیر اینصورت همه فیلمسازان مطرح دنیا متقاضی حضور در آنجا نبودند.
کارنامه کشور ما از لحاظ حضور در جشنواره هایی مانند کن با یک نوسان نامنظم روبرو است و در دهه های گذشته از عمر سینمای ما پدیده هایی در این جشنواره ها حضور داشته اند و معمولا هم ما با یک ثبات در مواضع نسبت به این جشنواره ها مواجه نیستیم و دیدگاههای سلیقه ای مثبت و منفی بسیاری در این عرصه وجود دارد.ارزیابی شما در این زمینه چیست؟
ما نباید فراموش کنیم که سینما یک هنر صنعت است و بخش صنعتی آن ما را ناچار می کند که مناسبات اقتصادی را در نظر داشته باشیم و یکی از دلایلی که فستیوال ها وجود دارند در اصل حمایت از آثاری است که در بازار اکران جهانی نیاز به ساپورت دارند ، گاهی اوقات می بینم که در کشور نظرهای مخالفی مبنی بر این وجود دارد که برخی آثار را فیلم های فستیوالی می خوانند ، به این معنا که این آثار در چرخه اقتصادی نمی توانند موفق باشند در صورتی که اتفاقا فستیوال ها می خواهند توجه مخاطبان در نقاط مختلف دنیا را برای کمک به سرانجامی مفید در چرخه اقتصادی یک اثر جلب کنند ، اما فیلم هایی که در صنعت سینمای هالیوود تولید می شود ، چون نیازی به این بخش از بازار ندارند ، متقاضی حضور در آنجا هم نیستند ، بعنوان مثال وقتی اسپیلبرگ یک اثر تولید می کند ، اقتصاد سینمایی خود را در مناسبات دیگری تعریف می کند. در حالی که برخی فیلم ها برای اینکه بتوانند در اکران و فروش های خارجی موفق باشند به این بازار نیاز دارند ، پس باید به این نکته توجه کرد که فستیوال فارغ از جنبه هنری صرف ، یک بازار اقتصادی است ، مثلا فیلمی که نخل طلای کن را می گیرد بطور قطع خریداران و مخاطبان آن در کشورهای خارجی و در سینماها و شبکه های ویدئویی بیشتر می شود .
پوستر شصت و هفتمین دوره جشنواره کن
یعنی آثاری که در جشنواره ها حضور مییابند به یک بازار بهتر از لحاظ اقتصادی وارد می شوند. در مورد این جریان می توان با مصداق ملموس تری نسبت به سینمای خودمان صحبت کرد؟
دقیقا. این را از بابت تصوری میگویم که در کشور وجود دارد و برخی اعتقاد دارند فیلمی که در فستیوال کن شرکت می کند، یعنی در اقتصاد خود دچار مشکل است ، در حالی که اگر ما تاریخ سینمای ایران را نگاه کنیم ، باید یک تفاوت میان فیلم های پر سود و پر فروش قائل شویم. یعنی اینکه فیلم پرفروش لزوما پرسود نیست که مصداق های معروف آن فیلم هایی مانند «راه آبی ابریشم» و «ملک سلیمان» است که فروش های بالاتر از یک میلیارد داشتند، اما هیچ کدام پر سود نبودند ، در مقابل فکر می کنم می شود از فیلم «طعم گیلاس» عباس کیارستمی بعنوان پرسودترین فیلم تاریخ سینمای ایران یاد کرد و این نتیجه با توجه به بودجه تولید و سودی که از فروش های بین المللی ، جوایز و فروش به شبکههای تلویزیونی آن بدست آمده ، حاصل می شود . به همین دلیل هم فیلمسازانی که آثارشان در جشنواره ها به نمایش در می آید به راحتی ادامه حیات میدهند و آثار بعدی خود را تولید می کنند ، در صورتی که فیلمسازان آثاری که حالا من آنها را فیلم های اکران می خوانم ، برای فیلم های بعدی به مشکل میخورند، چون کارگردانان دسته اول نشان دادند که پرسود هستند، در حالی که دسته دوم که فیلم هایشان هزینه بالایی دارد ، نمی توانند به سود قابل توجهی برسند.
در واقع این پاسخ درخصوص دیدگاههای موجود از جنبه اقتصادی سینما در کشور بود. درباره نوسان دیدگاهها و پایداری سیاست های سینمایی در کشور چه ارزیابی دارید؟
باید در اینجا اشاره کنم که سیاست های سینمایی ما تابعی از سیاست های ما از همه عرصه ها است ، یعنی می توان اینگونه گفت که ما مگر در چه عرصه ای سیاست های پایداری داشته ایم که در سینما نداشته ایم؟ بطور مثال ما حتی در ورزش قهرمانی چون کشتی بعنوان یک ورزش ریشه ای و سنتی و پایه ای بدلیل تغییر مدیریت ها و سیاست ها و بودجه با فراز و فرودهای بسیاری مواجه بوده ایم ، پس بطور قطع در سینما که عمر کمتری دارد و بشدت مورد هجوم سیاست قرار گرفته و متکی به اقتصاد است ، این فراز و فرودها بیشتر خواهد بود ، پس سینمای ما از لحاظ سیاستگذاری هم با ثبات نیست ، به دلیل اینکه ما در عرصه فرهنگ و بازار و اقتصاد هم ثبات نداریم ، همانطور که بعنوان نمونه در همین روزها شاهد هستیم که مردم در یک فاصله کوتاه چند ساله ، دوباره برای دریافت یارانه ها باید ثبت نام کنند و دلیل این امر از آنجا نشات می گیرد که ما سیاست از پیش تعیین شده ای نداریم و در واقع با روش آزمون و خطا پیش می رویم که این آزمون خطا در سینما هم پیاده شده است ، همانطور که در دوره ای مدیران ما سینه سپر می کنند و می گویند فیلم های با گرایش عرفانی و با عناوینی چون معناگرا خوب است و حالا در همین روزها من در جاهایی می خوانم و می شنوم که برخی از این آثار را زیر سوال می برند و یا اینکه این روزها اظهار می کنند که فیلم ها نباید پایان باز داشته باشد که این حرف به شدت غیر کارشناسانه است ، چون موفق ترین فیلم تاریخ سینمای ما یعنی «جدایی نادر از سیمین» پایان باز دارد. به همین دلایل فیلمسازهای ما یاد گرفته اند که در این سالها صرف نظر از این سلایق و سمت و سوی سیاستگذاری های ناپایدار فیلم خودشان را بسازند که در این شرایط میزان فراز و فرود افزایش می یابد و یک فیلمساز در یک دوره موفق می شود و در دوره دیگری آثار کمتری ارائه می کند .
با این تفاسیری که عنوان کردید می توان از جهاتی این سیاستگذاری های ناپایدار را محصول یک سینمای دولتی دانست و از طرفی خود شما در عرصه سینمای مستقل با تعاریف ساختاری ، مضمونی و اقتصادی خاص این نوع سینما ، فعال هستید . نگاهی به جشنواره فیلم کن هم این نکته را یادآوری می کند که جریان سینمای مستقل در این رویداد سینمایی در برابر سینمای موسوم به دولتی به تناسب موفق تر بوده است.
بله. وقتی ما به تاریخ این فستیوال نگاه می کنیم آن جمله که می گویید بطور کامل در آن مشهود است ، یعنی اینکه فیلمهای متکی به جریان موسوم به سینمای مستقل بیش از فیلم های وابسته به جریان دولتی به چشم می خورند ، اما بطور مثال از پرافتخار ترین آثار سینمای ایران به لحاظ موفقیت های بین المللی فیلم «به رنگ خدا» به کارگردانی مجید مجیدی است و یا فیلم «بچه های آسمان» از همین فیلمساز که حتی تا اسکار هم پیش می رود و می توان گفت جزو اولین فیلم هایی از سینمای ماست که کمپانی ها و پخش کننده های بین المللی آن را می خرند ، به همین دلیل سخت است که سینمای دولتی و مستقل را در اینجا تفکیک کنیم ، چون این آثاری که مثال زدم ، از آن دسته فیلم هایی است که تحت حمایت دولت ساخته شده است. یا مثال دیگری که می توان زد فیلم «نار و نی» به کارگردانی دوست خوبم سعید ابراهیمی فر که بطور قطع یکی از فیلم های پیشرو بعد از انقلاب در حضورهای بین المللی است که توسط بنیاد سینمایی فارابی حمایت شده است ، پس باز هم به این نکته بازمی گردم که مهمترین متر و معیار برای فستیوال ها این است که اثر با چه زبانی با آنها صحبت میکند.
به زبان سینمایی اشاره کردید. چقدر تجربه های نو و تغییر زبان در بروز و ظهور یک اثر و مورد توجه قرار گرفتن در فستیوال بخصوص از جنبه فرم تاثیرگذار است؟
خب فیلم هایی که برای اکران ساخته می شوند ، به کلیشه ها وفادار می مانند و کمتر دست به نوآوری می زنند ، چون مخاطب انبوهی که هدف قرار گرفته به این کلیشه ها عادت کرده است ، در حالی که فیلم هایی که سعی می کنند ایده های جدیدی را در داستان پردازی و ایده و فرم بیاورند و پیشنهادات جدیدی را با زبان سینما برای این هنر طرح کنند ، بیشتر مورد استقبال جشنواره ها قرار می گیرند ، چون آنها خود را به نوعی معرف فیلمسازان جدید می دانند ، پس سعی دارند که این کشف را در زبان سینما انجام دهند .
در واقع یک نوع بازاریابی برای آنها محسوب می شود.چون می توانند از آن اثر و فیلمساز برای اعتبار خود بهر ببرند.
بله ، ولی فیلمساز در یک قرار داد با جشنواره قرار نمی گیرد . مثلا فیلمسازی مثل استیون سودربرگ با فیلم «جنسیت ،دروغ و نوار ویدئو» جایزه نخل طلای کن را می گیرد ، اما در فیلمهای بعدی مانند «۱۱ یار اوشن» ، «۱۲ یار اوشن» و «ترافیک» بیشتر نگاه به اکران انبوه دارد …
ولی به نحوی بهترین اثر او را جشنواره کن کشف کرده است…
به لحاظ سلیقه از نظر من هم همینطور است . من می خواهم بگویم که فیلمساز می تواند مسیر خود را بعد از جشنواره تغیر بدهد و به سمت بازار گسترده اکران برود . باز هم بعنوان مثال کریستوفر نولان با فیلم های ابتدایی خود یعنی «تعقیب» و «ممنتو» میهمان جشنواره ها می شود ، ولی در آثار بعدی از جمله «بتمن» و «اینسپشن» بیشتر بازار اکران را هدف قرار داده است ، به همین دلیل فیلمساز هر لحظه تصمیم بگیرد ، می تواند مسیر دیگری را پیش بگیرد ، اما از طرفی هم فیلمسازی مانند میشاییل هانکه از اولین فیلمی که ساخته تا به امروز جشنواره ها را بازار مناسبی برای نمایش فیلمهایش دیده است و هر وقت فیلم ساخته در یکی از بخش های جشنواره کن به نمایش درآمده است و می دانید که برنده جایزه نخل طلا هم هست و در نتیجه فکر میکنم که این به خود فیلمساز بستگی دارد که تا چه حد وابسته به جریان جشنواره باقی بماند.
امیدواری شما نسبت به آینده سینمای ما در حوزه اکران داخلی و ترسیم یک الگوی صحیح مدیریتی و ساختاری و دستیابی به بازارهای جهانی و حضور مستمر در عرصه جشنواره های معتبر تا چه میزان است؟
امیدواری که فاکتوری است که بشر با آن زنده است و من هم امیدوارم که این اتفاقات بیفتد ، اما ما چند مشکل داریم که یکی از آنها عدم نفوذ در بازار کشورهای اطراف و منطقه است که بخشی از آن کشورهای عرب زبان محسوب می شوند که از لحاظ تولید خوراک سینمایی متناسب با گرایشات مذهبی در اطراف خود تولید کنندگانی دارند و برای ما که فارس زبان هستیم نفوذ در آن بازار دشوار است ، از طرف دیگر ترکیه است که بسیار صنعت فیلمسازی و سریال سازی قوی دارد و بعید به نظر می رسد که خواهان نمایش فیلم های ایرانی باشند و چون به فرهنگ اروپایی و آمریکایی گرایش بیشتری دارند ، بازار مناسبی برای آن کشورها تلقی می شود . همچنین کشورهای شمال ایران و سرزمین های منشعب از شوروی سابق که من در سفرهایی که به جشنواره های مختلف داشتم متوجه شدم که نسل جدید آنها بعنوان نمونه در اوکراین ، کماکان دوست دارند روس به نظر برسند و با آن زبان صحبت کنند و زیر پرچم قدرتی به نام روسیه زندگی کنند ، پس آنها هم به لحاظ بازار و جنس آثاری که در سینماهایشان اکران می شود ، خیلی خواهان نمایش فیلمی از ایران نیستند ، با این شرایط که ما بازار منطقه و اطراف را نداریم ، ورود به بازار جهانی که تحت سلطه سینمای قدرتمند آمریکاست بسیار سخت می شود ، بنابراین باید چشم به بازارهای جدید بدوزیم که در آینده خواهند آمد ، فضاهایی مانند شبکه های اینترنتی ، تلویزیون های کابلی و شبکه های تلویزیونی که می توانند چرخه اقتصادی خوبی برای فیلمسازان ما ایجاد کنند.
در همین چند موردی که مثال زدید وضعیت ما چگونه است ؟
خب به لحاظ اینترنت که جزو کشورهای آخر هستیم ، شبکه های کابلی که در اصل نداریم و بازار ویدئویی درونی کشور هم یکی از آشفته ترین بازارهای حال حاضر دنیاست و به همین دلیل برای چنین بازارهایی هم که امکان فعالیت داریم برنامه خاصی در نظر نمی گیریم و جالب است که مسئولان ما بدون اینکه به شرایط و مناسبات و اقتصاد سینمایی در جهان آگاه باشند ، فکر می کنند باید فیلم هایی بسازیم که در سطح جهانی اکران شود و با فیلمهایی مانند «هری پاتر» و «ماتریکس» رقابت کنیم که این آرزوی محال است ، چون هزینه فقط یک پروژه بلک باستر هالیوودی ۲۵۰ میلیون دلار است که شاید ما در طول سه دهه گذشته به این میزان در سینما هزینه نکرده ایم.
اینکه مدیران فرهنگی ما به جشنواره های معتبر سینمایی اعزام شوند ، فی نفسه عمل مفیدی است که می تواند در جریان ارتقا بینش ما به ساختارهای مدیریتی کمک کند.از آنجا که هرساله با نزدیکی به روزهای برگزاری جشنواره کن عده ای از مدیران آماده این سفر می شوند ، فکر می کنید چه نکاتی را باید مد نظر داشت تا دستاوردی شایان به دست آورد؟
من یک جواب کلی برای این ماجرا دارم که شاید در نگاه اول به درد این بحث نخورد و آن سهل شدن سفر ما به کشورهای مختلف دنیا و در مقابل آمدن مهمان های خارجی و تعامل با آنها است که در اینصورت بسیاری از این نقل قول های غلط و حرف و حدیث ها برچیده می شود که این نیازمند کار مستمر و متمرکز وزارت امور خارجه است که بتواند روادید ما را دارای ارزش بیشتری بکند. اما اگر کمی مشخص تر به این سوال جواب بدهم ، همانطور که اشاره کردید فی نفسه برای هر مدیر یا هنرمندی سفر به فستیوال هایی مانند کن مفید است ، چون می تواند تجربه و سلیقه های مثبت ایجاد کند البته در صورتی که نتیجه آن تجربیات را در کشور ببینیم .
به عنوان نمونه می توانیم از برخی الگوهای کاربردی و مثبت در برگزاری جشنواره فیلم فجر که البته شباهت هایی هم از لحاظ ساختاری بین آنها وجود دارد ، بهره ببریم .
بله. من فکر می کنم روشی که ما با آن در طول سی سال گذشته جشنواره فیلم فجر را برگزار کردیم ، پایه ثابتی بوده که می تواند براساس الگوهای مختلفی در دنیا باشد که از لحاظ ساختاری همانند فجر برگزار می شوند. حالا اینکه چطور این شیوه را اصلاح کنیم و تغییر بدهیم اهمیت دارد که اتفاق نمی افتد. تجربه مدیرانی که به جشنواره های بین المللی سفر می کنند وقتی مفید می شود که ما بتوانیم حضور آن تجربه را در جشنواره های داخلی خود ببینیم ، یعنی اگر یک جشنواره بین المللی برگزار می کنیم ، بدانیم که زبان انگلیسی هم باید در برنامه نمایش فیلم ها وجود داشته باشد ، اما این اتفاق به دلیل نبود مخاطب انگلیسی زبان در جشنواره ما نمی افتد و در واقع ما فقط یک عنوان بین المللی برای جشنواره در نظر گرفته ایم . با این اتفاقات نمی توانیم امیدوار باشیم که با این سفرها اتفاقی بیفتد. یا نکته دیگر بازاری است که ما در حاشیه جشنواره فیلم فجر داریم و مشخص نیست چقدر به فروش و اراائه فیلم منتهی می شود. در کل زمانی یک فستیوال می تواند بین المللی تلقی شود که فیلمسازهایی که آثارشان در بخش بین الملل آن جشنواره به نمایش درمی آید ضمن درخواست حضور ، از اکران مطلع باشند و بدانند که اثر آنها با چه حجمی از سانسور به نمایش در می آید ،این ها مواردی است که هر مدیری وقتی به جشنواره های معتبر سفر می کند با آنها مواجه می شود و وقتی ما بازتاب چنین تجربه هایی را نمی بینیم ، به نظر می رسد این سفرها خیلی موثر نخواهد بود.
با مروری به سی و دومین جشنواره فیلم فجر بعنوان ویترین سینمای ایران فکر می کنید اثری وجود دارد که امسال بتواند در جشنواره فیلم کن حضور داشته باشد؟
امسال یک مقدار کار برای ما در بخش رقابت اصلی سخت است به دلیل اینکه فیلمسازان سرشناس و صاحب نام متقاضی برای این جشنواره زیاد هستند و از طرف دیگر من فکر می کنم به دلیل اینکه فیلم «خانه پدری» در دوره شصت و نهم جشنواره ونیز نمایش داده شد از گردونه خارج می شود و فقط شاید یک شانس هایی برای فیلم «قصه ها» به کارگردانی رخشان بنی اعتماد وجود داشته باشد و البته آثاری از فیلمسازهای ناشناس ایرانی در خارج از کشور که در این سالها نشان داده اند که مناسبات حضور در جشنواره های بین المللی را بهتر از ما می شناسند ، به همین خاطر امیدهایی از این جهت هم وجود دارد.
به عنوان پایان بندی این گفتگو با توجه به سفرهای مختلفی که به فستیوال های گوناگون داشتید ، مهمترین تجربه سینمایی که کسب کردید چیست؟
مهمترین تجربه ای که در این سفرها داشتم این بود که به نظر می رسید ما در ایران پروسه پیش تولید و تولید فیلم را شناختیم و آن را انجام می دهیم ، اما در پروسه پس تولید با مشکل مواجه هستیم ، یعنی هنوز نمی دانیم که چطور می توان با یک بازاریابی صحیح اثری را ارائه کرد و در این زمینه اشخاص کمی مانند آقایان اطبایی و اسفندیاری و خانم شهابی و میرشعب ، تلاش هایی انجام داده اند ، اما باز هم بازاریابی های بعد از فیلم و تبلیغات صحیح در جهت دستیابی به استانداردهای لازم برای ما نا آشناست و اینها عواملی است که سینمای ایران در آن بی تجربه است و باید در این زمینه دانش کسب کنیم.