سوره سینما

پایگاه خبری-تحلیلی سینمای ایران و جهان

sourehcinema
تاریخ انتشار:۱۸ خرداد ۱۳۹۳ در ۱۱:۱۵ ق.ظ چاپ مطلب

دیدار و مرور خاطرات با شهلا ریاحی/ در این دنیا کاری ندارم + عکس

shahla1

شهلا ریاحی بازیگر باسابقه سینما و تئاتر روزهای دوری از حرفه‌اش را با خاطرات گذشته سپری می‌کند.

شهلا ریاحی بازیگر باسابقه سینما و تئاتر روزهای دوری از حرفه‌اش را با خاطرات گذشته سپری می‌کند.

سوره سینما- محیا رضایی: تا الان هربار که به منزلش رفتم خبرنگار بودم. انگار پس ذهنم به این فکر می کردم هر قدر هم که پیشکسوتان دوست داشتنی و عزیزند اما من خبرنگارم و باید تمام حواسم به جزئیات باشد. اما این بار همه چیز فرق می‌کرد. آخرین بار که دیدمش بیش از یک سال پیش بود و علائم آلزایمر هنوز آنطور که می گویند خودی نشان نداده بود. آن سال ها سعی می کردم یکی از اعیاد مذهبی را بهانه کنم و راهی منزلش شوم. عاشق شیرینی و شکلات است و کیف می‌کردم وقتی با لذت نگاه می‌انداخت و تشکر می‌کرد. از این همه قصور در ندیدنش احساس عذاب وجدان داشتم به خصوص زمانی که یادم آمد به خاطر چشمش کمی مریض احوال شده بود. شنبه ۱۷ خردادماه به پسرش زنگ زدم و او مثل همیشه با روی باز از من استقبال کرد و به خانه بانو شهلا ریاحی یکی از بازیگران زن باسابقه سینما و تئاتر ایران رفتم.

ظاهرا قبراق و سرحال بود و این جای خوشحالی داشت، اما دلم گرفت وقتی هیچ از من یادش نبود. ۳،۴ ساعتی را باهم بودیم. سریال دیدیم و چقدر از دست این پسر عاشق پیشه هندی حرص خوردیم و خندیدیم. پرستارش در پذیرایی سنگ تمام گذاشت. خوشحال بود می‌گفت: در این چندماه اجازه ندادند کسی به دیدن خانم شهلا بیاید. خودشان هم چون کسی را به خاطر نمی‌آورند کمی فضای مهمانی و دیدار سرد می‌شود. اما تا دلتان بخواهد از قدیم یادش است. پرستارش برایم تعریف کرد که چند روز پیش نوه مرحوم فردین به خانه شان آمده و خوش و بشی باهم کرده‌اند. انگار هرچه او اصرار داشت بگوید فردین همه فیلمهایش را دوست نداشت، خانم شهلا زیر بار نرفته و منکر می‌شد. تا جایی که گفت: «زمان پدربزرگت تو بودی یا من؟!»

shahla2

کم کم اهمیت اینکه مرا یادش نمی‌آید در تعریف از خاطرات قدیمش گم شد. هیچ چیز اندازه گفتن از مرحوم اسماعیل ریاحی خوشحالش نمی‌کرد. اینکه تمام سال را تهران می‌ماندند به عشق سفرهای شمال در تابستان. برایم تعریف کرد چطور او دستش را گرفت و به دنیای سینما برد و نامش که قدرت الزمان بود بعد از ازدواج به خواست همسرش شهلا شد. تنها دوست سینمایی‌اش خانم نادره خیر آبادی بود و با رفتن او و همسرش سینما دیگر لطفی نداشت. وقتی برایش گفتم که این روزها بازیگران خارجی را برای کار دعوت می‌کنند. چندان خوشش نیامد و ناراحت شد. گفت مگر بازیگران ما کم استعداد دارند؟

از احوال پیشکسوتان و دوستان سابق عزت‌الله انتظامی، محمدعلی کشاورز، آزیتا لاچینی و … برایش گفتم. انگار تازه سر درد دلش باز شده بود که گفت: «ما خیلی وقت است که اینجا کاری نداریم. حتی دلم برای کارم تنگ نشده. همان وقت‌ها بازی‌ام که تمام می‌شد همه زندگی ام خانه و همسرم بود» و شروع کرد به خواند این شعر:

زندگی گفت که آخر چه بود حاصل من؟ / عشق فرمود ببین تاکه چه گوید دل من

عقل نالید کجا حل شود این مشکل من؟ / مرگ خندید که در منزل من، منزل من

خانه اش پر است از عکس و قاب و تابلوهایی که خاطرات بسیاری را در خود پنهان کرده‌اند. رازهایی بزرگ از سینما و تئاتر ایران. به خوبی یادش هست که هر کدام از عکس‌های جوانی را کجا گرفته، اما نوه و نتیجه هایش را نمی‌شناسد. خیلی کم از خانه بیرون می‌رود و تفریحش حل جدول و تماشای تلویزیون است. همیشه این بیت را سر زبان داشت که: ما نمانیم و عکس ما ماند/ کار دنیا همیشه بر عکس است.

shahla3

به عکس های کودکی اش که زیر شیشه میز پذیرایی گذاشته شده نگاه می‌کردم که پرستارش گفت: «تمام زندگی اش همین عکس‌هاست. این بیماری فراموشی که باعث می‌شود حافظه کوتاه مدت ضعیف شود برایشان بد نیست، اگر قرار بود همه چیز یادشان بماند دنیا برایش تنگ می‌شد. فرزند ایشان سایتی طراحی کرده که همه اطلاعات و عکس‌های خانم شهلا در آن درج شده و من خوشحالم دوستداران می‌توانند در آن سایت اطلاعات درست را ببینند.»

نیم ساعت آخر بودنمان به عکس و ژست گرفتن و خندیدن و خنداندن گذشت. به این فکر کردم که وقتی من پایم را از این در بیرون بگذارم دیگر مرا یادش نمی‌ماند، اما من همیشه یادم می ماند که این روز و این ساعت را کجا بودم.

شهلا ریاحی متولد سال ۱۳۰۵ است، او سابقه حضور در تئاتر را دارد و در فیلم‌های سینمایی «دعوت به شام»، «بادام‌های تلخ»، «سلام به انتظار»، «تحفه هند» و … مقابل دوربین رفته. وی در مجموعه های «در خانه»، «همسران»، «این خانه دور است»، «چراغ خانه» و … بازی کرده است.