مجموعه «هفت سنگ» ساخته علیرضا بذرافشان با وجود قابلیتهایی که داشته به اثری درخور توجه تبدیل نشده است.
سوره سینما – میثم محمدی: شکی نیست که در حال حاضر دست اندرکاران مجموعه مناسبتی «هفت سنگ» از عوامل پشت صحنه گرفته تا بازیگران آن از شرایطی که برای مجموعه آنها بوجود آمد، راضی نیستند و بسیاری از آنها در اظهار نظرهای گلایه آمیز خود صحبت از بی انصافی و حساسیت های غیرمنطقی و پایمال شدن تلاش خود کرده اند و حالا فارغ از این هیاهوها و جنجال های حق و ناحقی که به عقیده من هم بخشی به حق و درصدی از آن خارج از قاعده بود ، باید دید که اگر ماجرای کپی برداری از سریال آمریکایی نبود این مجموعه تا چه میزان می توانست با اقبال مخاطب مواجه شود؟ آیا همه چیز سر جای خودش است و اجراها دقیق و قصه ها و موقعیت ها حساب شده است؟ از آن جهت می توان به این جریان نگاه کرد که کارگردان معتقد است که مجموعه اش پس از سه قسمت ابتدایی مسیر خودش را میرود و هیچ کاری با سریال «مدرن فمیلی » ندارد.
موقعیت های پراکنده و نامنسجم
سریال «هفت سنگ» سرشار از موقعیت هایی است که قصد دارد بخنداند ، اما عاجز است. این عجز دراماتیک را بی شک در بخش عمده ای باید در فیلمنامه موجود جستجو کرد. در واقع موقعیت ها و شوخیهایی که طراحی و نوشته شده توان رسیدن به یک حد قابل قبول برای مخاطب را ندارد و در واقع خانوادههایی که روایت در خلال روابط و گذران روزگار آنها شکل می گیرد، فاقد یک هدف کلی و منسجم هستند تا بتوانند صحنه ها و فضاهای منطقی را شکل بدهند و البته بخشی از این جریان مربوط می شود به عدم سازگار کردن موقعیت های دراماتیک فیلمنامه و محتوای آن با قاعده کمدی های فانتزی و تقابل آن با میزان شناخت و آگاهی مخاطب که با چنین فضایی قرابت آنچنانی ندارد و بیشتر بدنبال کنش های کلیشه ای رئالیستی می گردد . بی تردید در سریال های از این دست باید هوشمندی و درایت بالایی داشت که به کسالت و تکرار نیفتاد و مخاطب را از حس تهی بودن دور نگه داشت که فکر می کنم وجود یک خط روایی منسجم تا حدودی به این جریان کمک می کرد. شاید بتوان بعنوان یک تجربه در این حوزه به «هفت سنگ» نگریست ، اما نمی توان کاستیهای آن را نادیده گرفت.
کیفیت انتخاب بازیگران در سریال «هفت سنگ»
نباید از این نکته غافل شد که شخصیت ها هر یک تعریف و شناسنامه دارند و یکی از نقاط قوت این اثر شخصیت های داخل فیلمنامه است که به راحتی آدرس دقیق به مخاطب می دهد ، اما نکته دیگر که باید مدنظر قرار بگیرد تا شاهد موفقیت در اجرا و باورپذیری این شخصت ها باشیم انتخاب صحیح بازیگران است. به جرات باید گفت که انتخاب برخی از بازیگران این مجموعه به درستی صورت نگرفته و در نتیجه منجر به اجرایی ناهمخون شده است. پرویز پور حسینی که نقش بابا نصیر را ایفا می کند در گفتگویی که درباره این فیلمنامه داشته به وجود نوعی سرخوشی کودکانه که در اثر جاری است اشاره کرده. حالا با همین تفسیر یک خطی که درست و دقیق است باید به تحلیل نقش ها پرداخت. استنباط از این تحلیل مواجهه با دنیایی پر جنب و جوش و سرشار از اکت های بیرونی است، پس متعاقب آن باید بازیگر در بیشتر مقاطع با یک ریتم تند و متناسب با فضا نقش را ایفا کند.
پورحسینی با تمام توانایی هایی که از او سراغ داریم با ریسک بالایی این نقش را پذیرفته و در عمده ترین لحظات نتوانسته آن هارمونی مورد نیاز را ایجاد کند، از سوی دیگر باز هم یک بازیگر آزمون پس داده در نقش های جدی ىعنی مهدی سلطانی نیز وضعیتی مشابه دارد، هر چند معتقدم به دلیل پیش فرض عمیقی که حضور او در نقش های جدی و درونی ایجاد کرده اجازه پذیرفتن چنین قالبی را از سوی مخاطب نمی دهد و به نوعی اثری خنثی در کارنامه او بجای می گذارد. زوج فرناز رهنما و بهنام تشکر به دلیل تداعی تجربه موفق سریال «ساختمان پزشکان» و البته حتی با نظر به تمایز شخصیت ها در دو مجموعه در این چاچوب تکراری به دام افتاده و برگ برنده ای را برای مخاطب ندارند. اما از سوی دیگر می توان به الهام پاوه نژاد و به خصوص شبنم مقدمی بعنوان قطعههای درست این پازل مغشوش و ناهمگون اشاره کرد که انتخابهایی صحیح هستند و با تکیه بر تجربههای از این جنس که در فعالیت آنها در تئاتر شاهد بودیم، به خوبی از عهده نقش های خود برآمده اند و معدود لحظاتی از مجموعه که با حضور آنهاست کمدی را تجربه میکنیم. در هر حال به نظر میرسد که باید در انتخابها دقت بیشتری در زمینه انتخاب و چینش بازیگران در کنار هم صورت میگرفت.
مجموعهای ناموفق، فارغ از کپی یا اقتباس
یکی از نکاتی که در این دست آثار کمیک در سینما و تلویزیون به عنوان رکن مهم و انکارناپذیر باید به آن توجه کرد، دکوپاژ ویژه و تدوین منطبق با ریتم موجود در بطن فیلمنامه است. فیلمنامه با وجود فضاها و اکتهای شخصیتها خوش ریتم است، اما در فرم به مشکل میخورد و در فواصل بسیاری که ما باید با مجموعهای از تصاویر و نماهای خرد و منجر به کلیتی با ریتم سریع، فضایی مهیج و موقعیت هایی کمیک را ببینیم، دوربین را در رکودی کسالت آور و منفعل می بینیم که در نمایی باز شخصیت ها را در خود محدود کرده و از پتانسیل درونی سناریو و همچنین بازیها بهره مناسبی نمیبرد و مزید بر علت میشود تا اثر تاثیر مورد نظر را نداشته باشد. در مجموع به نظر می رسد فارغ از هیاهویی که بر سر کپی یا به زعم دست اندرکاران اقتباس این مجموعه به وجود آمد ، «هفت سنگ» انتظارهایی که از علیرضا بذرافشان کارگردان مجموعه وجود داشت، برآورده نکرده است.