سوره سینما

پایگاه خبری-تحلیلی سینمای ایران و جهان

sourehcinema
تاریخ انتشار:۱۱ مرداد ۱۳۹۳ در ۹:۴۱ ق.ظ چاپ مطلب

در «فرشته‌ها» اتفاق مهلک و ویرانگر نداریم/ قصه‌گویی و روایتگری را دوست دارم

hamed-mohamadi-1

کارگردان «فرشته‌ها با هم می‌آیند» تاکید کرد نخستین فیلمش را با توجه به دغدغه‌ها و علایق همیشگی‌اش ساخته است.

کارگردان «فرشته‌ها با هم می‌آیند» تاکید کرد نخستین فیلمش را با توجه به دغدغه‌ها و علایق همیشگی‌اش ساخته است.

سوره سینما- محدثه واعظی‌پور: پیش‌بینی این که نویسنده فیلمنامه‌های «طلا و مس» و «حوض نقاشی» به جرگه کارگردان‌ها ملحق شود، چندان دور از ذهن نبود. حامد محمدی که پیشتر به داستان نویسی گرایش داشته و داستان‌هایش منتشر شده، در رشته حقوق تحصیل کرده. اما این رشته با همه هیجانش او را جذب نکرد. در نهایت سرنوشت حامد هم مانند پدرش به سینما گره خورد. نخستین فیلمنامه‌ او که ساخته شد نامش را بر سر زبان انداخت و پس از آن «حوض نقاشی» نشانه‌ای بود از این که او بر ادامه فعالیت در سینما مصر و مصمم است. محمدی جوان پارسال در همکاری با حوزه هنری «فرشته‌ها با هم می‌آیند» را کارگردانی کرد. یک فیلم جمع و جور خانوادگی با لحظه‌هایی شیرین و عاشقانه.

ماجرای «فرشته‌ها با هم می‌آیند» را از آخر شروع کنیم. فیلم چند روز است اکران عمومی شده، آن را با مردم دیده‌اید؟

حامد محمدی: از زمان نمایش‌های جشنواره‌ای «فرشته‌ها با هم می آیند» تقریبا فیلم را در بیشتر سالن‌ها همراه مردم دیده‌ام. «فرشته‌ها…» در بخش مسابقه فیلم اولی‌ها روی پرده رفت. این بخش به اندازه بخش مسابقه از نظر پیش فروش بلیت یا استقبال از فیلم‌ها مورد توجه مخاطبان نیست و طبیعی هم هست. اما تماشاگران بسیاری فیلم را همان زمان دیده اند و سالن های نمایش دهنده تقریبا پر بود. بیشتر واکنش های مردم بعد از تماشای «فرشته‌ها…» مثبت بود. البته طبیعی است که هر فیلمی نتواند همه مردم را راضی کند، یا قرار نیست همه مردم به یک اندازه از یک فیلم خوششان بیاید. هر سینماگری نمی‌تواند با همه آثارش به یک میزان مخاطب را راضی کند، برای من به عنوان فیلمساز اول این مهم است که از تجربه اکران‌های «فرشته‌ها…» و واکنش مردم برای بهتر شدن فیلم بعدی استفاه کنم.

عید فطر بعد از نوروز بهترین فصل اکران سال است، نمایش نخستین فیلم شما در این فصل اتفاق خوبی است.

بله. همین که فیلم در کنار چند اثر کاملا حرفه ای اکران شده شرایط رقابت خوبی است. عوامل پشت دوربین و بازیگران این فیلم‌ها، سوابق و اعتبار کارگران‌ها و تهیه ‌کنندگانشان قابل توجه است و در این فضا نخستین فیلم من روی پرده رفته است. البته «فرشته‌ها…» کاملا با معیارهای یک فیلم اول تولید شده. از ابتدا به این فکر شده که فیلم گرانی نباشد، بازیگران زیای نداشته باشد، امکان ساخت و اکران عمومی اش راحت تر فراهم شود. درست است که عوامل پشت دوربین و بازیگران «فرشته‌ها…» کاملا حرفه ای هستند اما نگاهی که بر تولید این فیلم حاکم بوده، این بوده که مثل هر فیلم اولی با هزینه مشخص و معین و با قواعد یک اثر جمع و جور ساخته شود.

قبل از «فرشته‌ها…» دو فیلمنامه شما ساخته شده بود. اما با «فرشته‌ها» به عنوان فیلمساز اول پا به سی و دومین جشنواره فجر گذاشتید. در جشنواره فیلم فجر و پس از آن در اکران عمومی مواجهه مخاطب با فیلم برای شما باعث دلهره و نگرانی نشد؟

قبل از برج میلاد «فرشته‌ها…» را در کنار مردم و در چند سینما دیدم، خوشبختانه واکنش‌ها امیدوار کننده بود. اما داستان اکران فیلم در برج میلاد و برای نمایندگان رسانه ها و منتقدان با اکران‌های مردمی تفاوت دارد.

پارسال یکی از سال‌های سخت فیلمسازان در برج میلاد بود. بعضی فیلم‌های سینماگران باسابقه با واکنش‌های تند و منفی منتقدان و خبرنگاران مواجه شد.

شاید اگر من پارسال در جشنواره فیلم نداشتم، آن نوع واکنش برایم نگران‌کننده نبود. اما به عنوان فیلمساز آنهم فیلمساز فیلم اول نگرانی زیادی داشتم. اگر آن هجمه‌ها درباره «فرشته‌ها…» اتفاق می افتاد ممکن بود مسیر فیلمسازی‌ام تغییر کند، ممکن بود چند سال از کارگردانی فاصله بگیرم و تصمیم‌هایی از این دست. اما خب خوشبختانه مجموع اتفاق‌ها و واکنش‌ها در برج میلاد مثبت بود. تجربه من از تماشای فیلم با مردم موضوعی را برایم روشن کرده، برای مخاطب شاید نام کارگردان و عوامل چندان مهم نباشد، اگر بعد از چند دقیقه با قصه و فضای فیلم همراه شوند تا انتها با لذت فیلم را تماشا می‌کنند. اما برای مخاطبی که حرفه‌ای فیلم می‌بیند، منتقدان، روزنامه نگاران و اهالی رسانه ماجرا به این شکل ساده تمام نمی‌شود. «فرشته‌ها…» در روزهای آخر جشنواره به برج میلاد رسید، زمانی که اسامی نامزدهای سیمرغ بلورین اعلام شده بود و این‌ها می‌توانست روی میزان تماشاگران آن اثر بگذارد، اما خوشبختانه اتفاق خوبی برای فیلم افتاد و واکنش ها امیدوارکننده بود.

البته «حوض نقاشی» زمانی در جشنواره فیلم فجر روی پرده رفت که شرایط دشوارتر از پارسال بود. اما همان فیلم هم با واکنش منفی منتقدان روبرو نشد.

فکر می کنم در همه دنیا و به دنبال آن در سینمای ایران کارگردان مالک اثر محسوب می‌شود و روی او تمرکز بیشتری نسبت به دیگر عوامل سازنده فیلم وجود دارد. زمان نمایش «حوض نقاشی» در برج میلاد آقای مازیار میری نگران تر از همه ما بود. من احساس او را درک می‌کردم، اما راحت تر و خونسردتر از او روی صندلی نشستم و فیلم را تا انتها دیدم. زمان نمایش «فرشته‌ها…» به یاد دوستانی افتادم که برای نمایش فیلمشان در برج میلاد دچار اضطراب و دلشوره می‌شوند. از شما چه پنهان در سالن نماندم، مقابل درب خروجی ایستادم. در صحنه‌هایی صدای خنده دلگرم کننده و حمایتی شنیدم و خیالم کمی راحت شد. کم کم یخم باز شد (می‌خندد) و وارد سالن شدم.

مرحله خلق فیلمنامه برای شما چطور اتفاق می‌افتد؟ بعضی فیلمنامه نویس‌ها بریده جراید جمع می‌کنند. بعضی از رمان‌ها و فیلم‌های خارجی ایده می‌گیرند. شما چطور یک موضوع برای نوشتن فیلمنامه انتخاب می‌کنید؟

من از فضای نوشتن دور نبودم. پیش از «طلا و مس» چند فیلمنامه و چند مجموعه داستان نوشته بودم. طبیعی بود که فیلمنامه‌ها را اول به آقای منوچهر محمدی می دادم تا بخوانند و نظرشان قبل از «طلا و مس» برای ساخت فیلمنامه ها جلب نشد. با بعضی دوستان تهیه‌کننده هم تماس گرفتم و آنها فیلمنامه ها را پسندیده اند اما طبیعی بود در فضای حرفه‌ای ترجیح بدهند برای این که سوء تفاهم نشود، تا پدر هستند، آنها وارد پروسه تولید فیلمنامه من نشوند. در همه این آثار فارغ از خوب یا بد بودنشان می‌توان عناصری را شناسایی کرد و موارد مشترکی را تشخیص داد که بر اساس یک حال و دغدغه‌هایی شکل گرفته است. در همه این آثار امضای نویسنده را می توان دید. همیشه حس می‌کردم جای طرح بعضی مسائل در سینمای ما خالی است و می‌توان بعضی دغدغه ها و درگیری‌های مردم را در سینما و به شکل داستان به خوبی مطرح کرد. شاید وظیفه هنرمند این نباشد که درباره این مسائل صحبت کند، مثلا درباره نهاد خانواده ارگان‌ها و سازمانی با بودجه‌های کلان هستند که باید فضایی مثبت به وجود بیاورند اما عملا اتفاق درستی در این مراکز نمی‌افتد و مشکلات فرهنگی و اجتماعی خانواده‌ها همچنان ادامه دارد. مثل هر جوان علاقمند دیگری مسیرهای را طی کردم تا به اینجا رسیدم. در رشته حقوق که تحصیل کرده بودم فعالیت کردم، تیزر ساختم، فیلم مستند کارگردانی کردم، داستان نوشتم و دست آخر مسیرم را پیدا کردم و نوعی از سینمای اجتماعی را انتخاب کردم که یک سری گزاره‌ها مثل خانواده، راستگویی، کار و … در آن مطرح می‌شود، البته در هر قصه و بنا به ضرورت داستانی بک بخش از این مولفه‌ها برجسته می‌شوند.

hamed-mohamadi-2

افرادی که در رشته حقوق تحصیل کرده‌اند نگاهی تلخ دارند. بیشتر آنها به دلیل دیدن مشکلات بدبین می‌شوند. جالب است که شما با وجود سابقه فعالیت در این رشته و رودررو شدن با مشکلات ملموس زندگی مردم، دارای یک نگاه امیدوارانه به زندگی هستید. عنصر مشترک فیلمنامه «طلا و مس»، «حوض نقاشی» و «فرشته‌ها…» این امیدواری به آینده است. هر چند که مثلا در «طلا و مس» مرگ قریب الوقوع زهرا سادات (نگار جواهریان) می‌تواند آینده خانواده را نابود کند. در «حوض نقاشی» ممکن است پسر خانواده بازهم والدینش را ترک کند و در «فرشته‌ها…» بزرگ کردن سه قلوها مشکلاتی را برای پدر و مادر به وجود بیاورد.

شاید یکی از دلایلی که از کار حقوق فاصله گرفتم همین بود. حقوق یعنی قواعد، مقررات و قوانین که نمی‌شود فراتر از چارچوب هایی که این مفاد و آیین‌نامه‌ها تعیین می‌کنند حرکت کرد. اما سینما به شما آزادی اندیشه و بال پرواز می‌دهد تا در دل سیاهی نور پیدا کنید. بعد از مدتی به این نتیجه رسیدم که اگر مثلا بتوانم در حوزه حقوق و با توجه به معیارهای اخلاقی ام از حقوق چند نفر از مردم دفاع کنم، در سینما با توجه به گستره مخاطبانش این رقم بیشتر می شد. البته که در سینما هم دشواری‌هایی برای کار کردن وجود دارد، اما فضایی که در سینما می‌توان برای ایجاد امید و انگیزه برای مخاطب به وجود آورد، برایم دوست داشتنی بود. این که مفاهیم اخلاقی را طوری بیان کنید که شعاری نشود، کاری دشوار است. این که مخاطب حس کند فیلمساز نصیحتش نمی کند ساده نیست. شما باید با زبانی این قصه‌ها را تعریف کنید که هم مفاهیم منتقل شود، هم مخاطب آنها را بپذیرد.

شیوه روایت در اغلب فیلمنامه‌های شما، کلاسیک است. بسیاری از جوان‌های نسل جدید سینمای ایران روایت های پیچیده و متفاوت را دوست دارند، شما دوست ندارید وارد چنین فضاهایی بشوید؟

من از مقطعی به قصه گفتن برای دیگران علاقمند شدم، یکی از لذت بخش‌ترین خاطرات دوران کودکی من مربوط به شب‌هایی است که پدر برای من قصه نخودی را قبل از خواب تعریف می‌کرد. هر قصه بسته به شرایط روز و شیطنت‌هایی که من در منزل داشتم پایانی متفاوت داشت (می‌خندد). از همان زمان این پر و بال دادن به قصه و رنگ دادن به ماجراها برایم جذاب شد و چند سال بعد روایت کردن قصه برای دیگران برایم جذابیت پیدا کرد.

به نظرم رسیدن به حس و حال در روایتگری برای شما اهمیت دارد. مثلا در «فرشته‌ها…» فیلم با نزدیک شدن به رابطه عاطفی یک زن و شوهر جوان شروع می‌شود. در «طلا و مس» بارها به خلوت سیدرضا (بهروز شعیبی) و همسرش سر می‌زنیم و متوجه می‌شویم که هم را دوست دارند و در «حوض نقاشی» هم بین زن و شوهر علاقه و عشق وجود دارد.

پیش از شروع «فرشته‌ها…» با دوستانی که همکارم در این پروژه بودند صحبت‌هایی داشتیم، من همان مقطع به آنها گفتم جمع شده‌ایم تا فیلمی با حس و حال خوب بسازیم. قرار نیست در این قصه، اتفاقی ویژه، مهلک یا ویرانگر بیفتد آنچه مهم است نزدیک شدن به رابطه یک زوج و نمایش واقعی زندگی آنها است. در این سه فیلمنامه که ساخته شده شما شخصیت‌ها را در مسیرهایی از زندگی شان می‌بینید که پیچ‌هایی هم دارد، گرفتاری‌هایی هم دارد، حتی ممکن است اتوموبیلی که شخصیت‌ها در این مسیر زندگی بر آن سوارند آخرین مدل نباشد، اما آنها از این سفر و تجربه‌هایی که به دست می‌آورند لذت می‌برند.

فیلمنامه‌هایی که نوشته بودید و توسط همایون اسعدیان و مازیار میری ساخته شده، چقدر نظر شما را جلب کرد؟

خوشبختانه من این شانس را داشتم که دو فیلمنامه ام را دو کارگردان با دانش و با اخلاق ساختند. بنابراین مشکلاتی که فیلمنامه‌نویس ها معمولا با کارگردان‌ها دارند تجربه نکردم. در آن پروژه ها هم فضایی دوستانه و صمیمی وجود داشت که از پشت دوربین مقابل دوربین هم آمده و در نتیجه نهایی دیده می شود. اگر همه ما به این موضوع ایمان داشته باشیم که سینما کار گروهی است و نتیجه کار مهمتر از این است که رضایت فردی ما تامین شود، بسیاری از تنش‌ها و درگیری‌ها به وجود نمی‌آید. در «طلا و مس» و «حوض نقاشی» من در تعامل با کارگردان‌ها و عوامل بودم، به پیشنهادهای سازنده حتما فکر می‌کردم، مقاومتی درباره شنیدن نظر دیگران نداشتم و آنچه برای فیلم مفید بود از فیلتر ذهن خودم می‌گذارندم و در فیلمنامه می آوردم.

در «فرشته‌ها…» و درباره فیلمنامه خودتان هم این طور بودید یا فیلمنامه آماده بود و کامل بدون تغییر فیلمبرداری شد؟

گاهی سر صحنه به دریافت‌هایی می رسیدم و تغییرهایی در فیلمنامه می‌دادم که روایت اصلی را مخدوش نمی کرد. بازیگرها کمک می کنند که فرمانی که دست کارگردان است گاهی به سمت یک شخصیت برود و مواقعی به سمت شخصیت دیگر.

بازیگرهایتان این آزادی عمل را داشتند که بگویند این دیالوگ را به این شیوه می‌گویم؟

بعضی دیالوگ ها را می شود تغییرهایی داد ولی در مورد بعضی دیالوگ ها، حتما باید همان واژه ها گفته شود. در هر فیلم اصطلاحا شاه دیالوگ هایی هستند که نمی شود تغییرشان داد و جانمایه اثر در همان ها متبلور می شود اما بعضی دیالوگ ها تغییرهای کوچکی می کنند تا بازیگر آنها را راحت تر ادا کند. در فیلم دنبال لحنی برای بازیگرها بودم که لهجه نباشد، در عین حال این را نشان بدهد که متعلق به تهران نیستند و آوای آنها این را به ذهن متبادر کند که شهرستانی هستند، بنابراین اگر جمله یا کلمه ای این لحن را مخدوش می کرد، تعدیل می شد. دوستان بازیگر پیشنهادهایی داشتند که گاهی می پذیرفتم و گاهی نمی‌پذیرفتم. درباره سایر همکارانم در این پروژه هم وضعیت همین بود. به نظرم کارگردان در ذهنش فیلم را ساخته می‌بیند بنابراین پیشنهادهایی را می‌پذیرد که با آن تصویر ذهنی تطابق دارد. پیشنهادهای پراکنده در صورت کنار هم قرار گرفتن در نهایت به ساخته شدن اثری غیرمنسجم می‌انجامند.

پس اعتماد به نفس کارگردانی را در اولین پروژه‌تان داشتید. یعنی تحت تاثیر حرف اعضای گروه قرار نمی‌گرفتید.

بخشی از این اعتماد به نفس به این دلیل است که من پشت صحنه سینما بزرگ شدم. از کودکی در سینما و پروژه های مختلف همراه پدرم بودم و با این محیط و آدم‌هایش بیگانه نیستم. کارگردانی ابزارها و شگردهایی دارد که به مرور و در تجربه‌های مختلف به آن مسلط می‌شوید.

معمولا یکی از دلایلی که باعث می شود فیلمنامه‌نویس‌ها به سمت کارگردانی بروند این است که در خلق اثرشان حضوری تام و تمام داشته باشند. برای شما هم این طور بوده؟

گفتم که خوشبختانه فیلمنامه های من توسط دوستان خوبی ساخته شد که نتیجه به دست آمده برایم قابل قبول و دوست داشتنی است. آنها عناصری به فیلمنامه اضافه کردند که به بهتر شدن اثر انجامیده است. اما شما به عنوان فیلمنامه‌نویس مثل مادری هستید که فرزندی به دنیا آورده و به خانواده دیگری سپرده. ممکن است آن خانواده فرزندتان را در شرایطی بهتر بزرگ کنند اما شما لذت بزرگ کردن آن کودک، لذت شنیدن اولین حرف‌هایش و … را از دست داده‌اید و از این نظر همیشه مغمومید. من هم این حس درونی را داشتم و دوست داشتم که این تجربه را از سر بگذرانم.

خانم سهیلا گلستانی بازیگردان این پروژه است. ایشان در تئاتر و سینما تجربه‌های قابل توجهی دارد، فیلم هم ساخته. دلیل انتخاب او این تجربه‌ها بود؟

من از ابتدا به دلیل فضای قصه به دنبال بازیگردان در این پروژه بودم، با دوستانی وارد مذاکره شدم. از یک سو نگران بودم عزیزانی که صاحب نام و اعتبار در این عرصه هستند لحن فیلم را تغییر داده و مطابق با نگاهشان کنند. پس باید در انتخابم دقت می کردم. کاوه سجادی حسینی و خانم گلستانی از دوستان من هستند، سابقه همکاری هم داشتیم، از خانم گلستانی خواستم و او  لطف و در این پروژه با من همکاری کرد. نکته مهم این بود که در «فرشته‌ها…» فضای زندگی واقعی جاری است، یکی از نقش های اصلی خانم جوانی است که ما مراحل مختلف بارداری و پس از آن مادر شدن او را می بینیم. پیش از شروع کار به این فکر کردم که اجرای این حس‌ها با توجه به این که فیلمبرداری از نظر زمانی به شکل فیلمنامه اتفاق نمی‌افتاد برای بازیگر جوانی مانند خانم بیاتی شاید سخت باشد و حضور یک بازیگردانی که سابقه بازیگری دارد و خانم هم هست، کمک می کند تا خانم بیاتی بتواند راحت تر این حس ها را بشناسد و بازی کند. بعضی دوستان کارگردان برای بازیگر بازی می کنند، آنها به این مدل رسیده و با آن راحت تر کار می کنند اما من ترجیح می دادم قبل و بعد از فیلمبرداری، زمان تمرین و دورخوانی با بازیگرانم درباره حس و حال آن فصل از فیلم گپ بزنم. خانم گلستانی قرار بود در همان مقطع به پروژه «ضد نور» ملحق شود. ۲۰ روز در این فاصله کنار من و گروه ماندند و حضورشان برای همه ما مغتنم بود.

fereshte-ha

درباره هدیه شخصیتی که خانم الهام کردا به خوبی آن را بازی کرده کمی صحبت کنیم. شخصیتی که با ظاهر امروزی‌اش ابتدا به نظر می‌رسد تهدید کننده زندگی لیلا (نازنین بیاتی) است، اما در نهایت او هم به یاری این خانواده جوان می‌آید.

هدیه دنیایی متفاوت با شخصیت های اصلی فیلم دارد، اما با این دنیا آهسته آهسته همراه و همگام می‌شود و درنهایت جای خالی مادر را برای لیلا پر می‌کند. لیلا از آن دست دخترهایی است که نمی‌خواهند مادرشان به خاطرشان به زحمت بیفتد. مادر او ناراحتی قلبی دارد، در شهرستان است و این دختر امروزی و مدرن همسایه است که همدم لیلا می‌شود. هدیه به خاطر مشکلاتی که دارد با مردها میانه خوبی ندارد، از شوهرش ضربه خورده و زندگی اش از جنس لیلا نیست اما در کنار او طور دیگری زندگی کردن را می آموزد.

خیلی هم به جزئیات زندگی هدیه نزدیک نمی‌شوید.

نیازی نیست که بیشتر بدانیم، او شخصیتی است که حضورش قرار است به پررنگ شدن قصه و شخصیت‌های اصلی کمک کند. در همه قصه هایم سعی کرده ام شخصیت مکمل در عین باورپذیر بودن جلوه‌ای داشته باشد که به دیده شدن شخصیت‌های اصلی بینجامد.

تجربه کارگردانی «فرشته‌ها…» باعث شده که تصمیم قطعی برای آینده حرفه ای‌تان بگیرید؟ بازهم فیلم می‌سازید یا ترجیح می‌دهید در فواصل فیلمنامه نویسی کارگردانی را تجربه کنید؟

این فیلم برایم تجربه ای شیرین و امیدوارکننده بود. در اکران عمومی هم تا امروز این حلاوت مضاعف شده است. طبیعی است که سختی کارگردانی و وظیفه او بیشتر از نویسندگی است. در سینمای ایران شما فیلمنامه را می نویسید، آن را واگذار می‌کنید و می‌توانید به پروژه بعدی فکر کنید. در کارگردانی اما باید تا لحظه آخر در کنار فیلم باشید و همه امور را از نظر بگذرانید. دوست دارم فرصت کارگردانی پیش بیاید، فعلا چند فیلمنامه برای بعضی دوستان نوشته ام و منتظر مشخص شدن تکلیف تولید آنها هستیم.

فیلمنامه‌های خوب را برای خودتان کنار می‌گذارید؟

نه. این طور به ماجرا نگاه نمی کنم. من فکر می‌کنم فیلمنامه خوب خیلی زود مخاطب پیدا می‌کند. فیلمنامه ای که در گنجه و کمد بماند، فیلمنامه خوبی نیست و کهنه می‌شود. شما می توانید چند سال با یک موضوع کلنجار بروید، رویش فکر کنید تا دست آخر آن را بنویسید اما فیلمنامه‌ای که چند سال بماند تاریخ مصرفش را از دست داده است.

در فیلمنامه‌های بعدی همین نگاه و سلیقه حفظ می شود یا به سراغ موضوع ها و فضاها و ساختارهایی متفاوت با سه تجربه‌ای که از شما دیدیم خواهید رفت؟

تا زمانی که حس کنم شنیدن این حرف‌ها برای مردم تکراری نشده و به عنوان نویسنده یا کارگردان نیاز به طرح این مسائل می‌بینم درباره‌شان صحبت می‌کنم اما در مقطعی ممکن است حس کنم باید در فضای دیگری کار کنم پس به سراغ همان فضا می‌روم. مخاطب خودش به شما می‌گوید که چه دغدغه‌ها و نیازهایی دارد، شما باید این نشانه‌ها را دریابید. من الان و درباره مرداد ۹۳ حرف می زنم فکر می‌کنم در این شرایط مردم آثاری را دوست دارند که حالشان را بهتر کند. نه به این معنا که کمدی باشد آثاری که دنیا را برایشان امن تر و زیباتر کند. مردم در زندگی روزمره با مشکلات مختلف روبرو هستند، ما نباید به این مشکلات و دشواری ها دامن بزنیم.

علاقه‌ای به کار کردن در تلویزیون دارید؟

من فیلمنامه مجموعه‌ای با نام موقت «گردان نور» را نوشتم که قرار بود بهروز شعیبی در سیما فیلم آن را کارگردانی کند، گویا به دلیل نوع تولید این مجموعه که پر هزینه است این مجموعه فعلا در اولویت تولید نیست. هر چند ما سفارش را از دوستان گرفتیم و بعد فیلمنامه را نوشتیم اما هنوز شرایط تولید این پروژه مشخص نیست. تلویزیون رسانه خوبی برای ما است که بتوانیم در قالب آن تجربه کنیم و مخاطب بالایی داشته باشیم.

معمولا فیلمسازان درباره فیلم اولشان با اما و اگر صحبت می‌کنند و آن را محصول شرایط می‌دانند تا سلیقه خودشان. «فرشته‌ها با هم می‌آیند» چقدر حاصل نگاه و سلیقه شما است؟

«فرشته‌ها…» صد در صد فیلم من است. اما فیلمی که با مختصات یک فیلم اول ساخته شده. همان مسائلی که اول بحث به آنها اشاره کردیم. اگر نقدی به فیلم وارد است، به من برمی گردد، تمام دوستان تلاش کردند آنچه در ذهن من است به عینیت تبدیل کنند.