اجرای نمایش «مصاحبه» به کارگردانی افشین هاشمی با استقبال منتقدان آمریکایی همراه شد.
سوره سینما- این روزها افشین هاشمی و عاطفه نوری خارج از مرزهای ایران نمایش «مصاحبه» را روی صحنه بردهاند. نمایشی که با استقبال تماشاگران و منتقدان همراه شده است. تعدادی از نقدهای منتشر شده در رسانه ها را که احسان بیات فر ترجمه کرده میخوانید.
یادآوری فیلم «نبرد الجزایر»
نقد نویدا ستین: با تماشای مصاحبه نوشته محمد رحمانیان در جشنواره بینالمللی فرینج نیویورک به یاد فیلم نبرد الجزایر (1966) و تصاویر تکاندهندهی جیلو پونته کورو افتادم. نمایشنامه آقای رحمانیان با حساسیتی مشابه آن فیلم نوشته و اجرا شده است. در مصاحبه، دو بازیگر عاطفه نوری و افشین هاشمی (که کارگردان نمایش است) به نوبت مصاحبه گر و مصاحبهشونده را بازی میکنند و در نهایت چهار داستان را روایت میکنند. در تکهی اول نمایش هاشمی نقش نعیم ۱۸ ساله را بازی می کند که رفتارش همچون یک پسر ۱۰ ساله است. او که متهم به قتل یک دختر فرانسوی به نام مونیک است در پاسخ مصاحبه کنندهی خود (با بازی خانم نوری) دربارهی حادثهی غمانگیز اتفاق افتاده تنها میخندد. او در مورد خروسها، ۱۰ انگشت پا و سبیلهایش سخنان نامفهمومی میگوید (او برای مخفی کردن لب شکریاش سبیل دارد.) نعیم شعارهای انقلاب را فریاد میزند اما اثرات فزایندهی یک جنگ وحشیانه در او مشهود است. او نمی تواند همدردی کند . با این حال ما شاهد لحظات کوچکی از ارتباط انسانی بین مصاحبهگر و مصاحبهشونده هستیم.
در نیمه دوم نمایش بازیگران جابهجا میشوند و خانوم نوری، صفیه را بازی میکند، زن جوانی که به شدت از شکنجه و تجاوز آسیب دیده، او همچنین مرتکب خشونت شده است . یک بار دیگر ما شاهد لحظات کوچکی از ارتباط انسانی هستیم، جایی که آقای هاشمی (مصاحبه کننده) از طعم شور، تلخ و تند، پودر لباسشویی می گوید، شکنجهای که در آن صفیه پودر لباسشویی میخورده وسپس آب به گوشش پمپاژ میشده.
خانم نوری و آقای هاشمی بازیگرانی فوقالعاده از ایران هستند. صدای آقای هاشمی بسیار گویای حالات اوست و هر دو در ایجاد جنبههای جسمی و عاطفی شخصیتها بسیار ماهر هستند. خانم نوری در نقش صفیه، یک بیمار قربانی شکنجه، کاملا فرو رفته و آقای هاشمی نعیم را به خوبی شخصیت پردازی کرده است، زندگی آسیبپذیر و موضع گیری به ظاهر دلاورانه یک جوان در انقلابی که معنای آن را درک نمی کند.
آقای رحمانیان درک فوق العادهای از زبان و تصاویردارد. او از رنگ قرمز به زیبایی در گفت و گوی نعیم استفاده می کند، شاید ارتباطی استعاری با (روز مقدس تمام قرمز)، تاریخ شروع برای جنگ الجزایر، هنگامی که انقلابیون حمله کردند و استعمارگران فرانسوی کشته شدند هم وجود داشته باشد. او در ((مصاحبه)) شخصیتهای به یاد ماندنی بوجود می آورد که زخمهای انقلاب را میپوشاند و به ما یادآوری می کند که هیچ کس از جراحات جنگ رهایی نمییابد. امیدوارم کارهای بیشتری از آقای رحمانیان در نیویورک به صحنه برود.
http://stagebuddy.com/reviews/fringenyc-review-interview/
یک نمایشنامه درخشان ایرانی
وندی کویل: در تکهی اول، نعیم، ۱۹ ساله، اعتراف میکند که چگونه و چرا یک دختر جوان فرانسوی را کشته است. بازجوی او، که هرگز دیده نمیشود، پاسخهای پسر را تشریح میکند. افشین هاشمی، درست مانند نعیم، با تیکهای صورت، زبان بدن و صدای خود ما را قانع میکند که از اتهام خود به درستی آگاه نیست گرچه از آن زجر میکشد. آشکار شدن داستان او در خلال فریاد ((مرگ بر فرانسه)) اش احساسات ما را برمیانگیزد.
در تکهی دوم نمایش، با بازی عاطفه نوری، یک زن بمبساز میبینیم که از کار و مهارت خود در منفجر کردن دشمن فرانسوی مفتخر است. او در تخیل بارها صدای مادرش را میشنود. مادری که میخواهد دخترش ازدواج کند، نوهدار شود و برایش لباس عروسی بدوزد اما این دختر رنج کشیده که مورد تجاوز قرار گرفته، نمیتواند هیچ یک از آنها را داشته باشد.
محمد رحمانیان، نویسندهی ایرانی، نمایشنامه ای درخشان نوشته که به خوبی توسط عاطفه نوری به انگلیسی ترجمه شده است. او به خوبی از زبانی هوشمندانه و شاعرانه بهره گرفته و بسیار قوی به وضعیت قربانیان پرداخته است. جملات گفتوگوکنندهها، به نوبت توسط دو بازیگر با صدایی محکم خوانده میشود. خوانش آنها اندک اندک به یک الگوی قابل پیشبینی پرسش و پاسخ تبدیل میشود، که گاهی اضافی و یا غیرضروری است؛ چرا که تاثیر دراماتیک روایات قربانیان را شکسته و ریتم نمایش را کند میکند.
مشاهدهی این مصاحبه مرا به این فکر انداخت که به راستی تئاتر مبدل چیست؟ تئاتری که امروزه در کشورهای درگیر سانسور و مجازات شدید، بسیار محبوب است. ممکن است که مقامات قانونی از اعطای مجوز و اجرای نمایشنامههای انتقادی از رژیم حاکم، سیاستها و مشکلاتشان جلوگیری کنند. بنابراین، نمایشنامهنویس مجبور است که محتوای بودار نمایشنامهاش را در یک موقعیت جغرافیایی و یا زمانی دیگر مخفی کند تا با دور زدن مراجع سانسور، اثر خود را به تایید برساند. انقلاب الجزایر و بکارگیری شکنجه در طی آن، قطعا یکی از پسزمینههای موثر برای بررسی مسئلهی شکنجه در ۶۰ سال اخیر در مکانهای گوناگون مانند عراق، گوانتانامو، افغانستان و روسیه است. مصاحبه ما را به تامل وا میدارد که شکنجهی دو قربانی فوق نه تنها رخ داده است، بلکه در حال حاضر نیز در بسیاری از کشورها اتفاق میافتد.
http://nytheaternow.com/Content/Article/interview
قصه یک بازپرسی
زاچری استوارت: نمایشنامه نویس ایرانی محمد رحمانیان درنمایشنامه خود با عنوان مصاحبه به دو فرد تنها و وحشت زده از انقلاب الجزایر می پردازد، این نمایش پس از اجرا در تهران به نیویورک آمد و به زبان انگلیسی اجرا شد. نمایشنامه متشکل از دو مصاحبه است: نور کورکننده بر چهرهی نعیم (افشین هاشمی) افتاده؛ جوان ۱۸ ساله الجزایری با رفتاری کودکانه که متهم به قتل دختری فرانسوی به نام مونیک است و بی هراس، در پاسخ پرسشگر (عاطفه نوری) میگوید: انقلاب همینه، هرکسی میتونه به ضرب گلوله کشته بشه.
ولی انقلاب سالها پیش به اتمام رسیده است. در میز دوم افشین هاشمی پرسشگر است و عاطفه نوری نقش صفیه را ایفا می کند؛ یک قربانی شکنجه که از لحاظ روحی متزلزل است و او نیز متهم به قتل است. هاشمی که در نمایش «هملت؛ شاهزاده غم و اندوه» در فستیوال Under The Radar در سال گذشته نیز خوش درخشیده، کارگردانی این نمایش را به عهده دارد. صحنههای نمایش به طرز شگفتآوری موجز هستند و هر دو بازیگر روبهروی مخاطبان نشستهاند و اصلا از جای خود بلند نمیشوند که به این معناست که انتقال داستان وظیفهی کامل بازیگران است که در بسیاری از موارد نیز در آن موفق عمل میکنند.
بازپرسی اول با بازی عاطفه نوری دلسوزانه اما سختگیرانه است، بازی کنترلشدهی او در این بخش با رفتارش در نیمهی دوم نمایش کاملا در تضاد است. نعیم نیز با صدایی زیر، حالتی نگران اما خندهای غریب به مرگ و نابودی مینگرد. به این ترتیب هاشمی اجازه میدهد که سر خوردگی بازپرس نمایان شود . لحن کودکانه و البته لهجهی تهرانی هاشمی فهم صحبتهایش را در این صحنه نسبت به نوری سختتر کرده است که البته او با حرکات فیزیکی بدن و زیر و بمی اصواتش آن را جبران میکند.
نمایشنامهی رحمانیان آسیبدیدگی هر دوی این شخصیتها را آشکار میسازد. آنها اگر در زمان دیگری غیر از زمان انقلاب می زیستند احتمالا زندگی بسیار شادمانتری میداشتند، اما آنها در زمان انقلاب به دنیا آمدهاند؛ زمانی که هرج و مرج و خشونت، فضیلت است. هر زمان که نخبگان را تحت کنترل درآوریم نیاز به برقرای مجدد نظم خواهیم داشت. نمایش مصاحبه معتقد است که بستن جعبه پاندورای انقلاب سادهتر از حرف و عمل است که این البته کاری غیر ممکن است.