نشست نقد و بررسی سینمای کودک با حضور وحید نیکخواه آزاد و داریوش نوروزی برگزار شد.
سوره سینما ـ میثم محمدی : اهمیت سینمای کودک و نوجوان در جریان اجتماعی و فرهنگی کشور و افول امروزه ی این جریان سینمایی و بی توجّهی مدیران به اقدام در جهت احیا و تثبیت آن، یکی از دغدغه های هنرمندان فعّال در این زمینه است. به زعم بسیاری از اهالی سینما، دهه ی ۶۰ را باید درخشان ترین دوران برای سینمای کودک ایران دانست که در آن آثار جذّابی تولید شد و مخاطبان را به سالن های سینما آورد. دورانی که «خوش درخشید ، ولی دولت مستعجل بود» و با تغییر گسترده در مدیریت فرهنگی کشورمان، روز به روز ضعیف تر شد و از نفس افتاد. برای تشریح ویژه گی های آن دوره، در بخش ابتدایی این نشست با حضور وحید نیکخواه آزاد تهیه کننده و کارگردان و داریوش نوروزی مدیر وقت گروه کودک و نوجوان بنیاد سینمایی فارابی، به بررسی این جریان پرداختیم.
بحث را از اینجا آغاز کنیم که در شرایط اجتماعی سیاسی آن دوران و با توجّه به اینکه سینمای نوپای پس از انقلاب هنوز شکل و شمایل درستی نگرفته بود، چطور مسئولان سینمایی در بین گونه های مختلف ، ضرورت ایجاد سینمای کودک و تولیداتی برای کودک و نوجوان را حس کردند؟
وحید نیکخواه آزاد : من کمی تا قسمتی با سؤالی که مطرح کرده اید، مشکل دارم؛ چون در جواب می توانم بپرسم «چرا نباید این ضرورت را حس می کردند؟» امّا اگر قرار باشد این سؤال را به عنوان آغازی برای گفتگو بپذیرم، باید عنوان کنم که سینما از نظر من یک وجه اصلی دارد و آن هم این است که مستقیما در حوزه ی «اوقات فراغت» قرار می گیرد؛ یعنی پدیده ای است که در زمانی که مشغول شغل موظّف خود نیستیم و به کارهای دلخواه خود می پردازیم، به سراغ آن می رویم . بچّه ها کار اصلی شان بازی است و اوقاتشان (جز مدرسه و درس و مشق که ما آدم بزرگ ها بهشان تحمیل کرده ایم) ، همه ی وقتشان «اوقات فراغت» است. بنابراین، طبیعت زندگی کودکان با ذات سینما هم جنس است. اگر بپذیریم که بچّه ها نزدیک ترین فاصله را با اوقات فراغت دارند، و اگر بپذیریم که یکی از اصلی ترین کارکردهای سینما پر کردن اوقات فراغت است، طبیعتا به این نتیجه خواهیم رسید که داشتن سینمایی با عنوان «سینمای کودک» امری شایسته است. از سوی دیگر، بهترین راه برای آموختن به کودکان، آموزش غیرمستقیم است. بچّه ها بسیاری از جنبه های زندگی را از مشاهده ی رفتار اطرافیانشان تجربه می کنند و می آموزند. سینما از این جهت هم فاصله ی اندکی با کودکان و دنیایشان دارد؛ چرا که آنها را به تماشای دنیای قهرمانانش می برد. کودکان با خیال هم پیوندی همه جانبه دارند و اصلا در آن غرقند. از این نظر نیز در کمترین فاصله ی از سینمای کودک قرار دارند؛ چون هر دو خیال پردازند و واقعیّت در آنها «حضور حاضر غایب» دارد. سینمای کودک، به ذات و طبیعت کودکی بسیار نزدیک است؛ چون خیال پردازی می کند؛ قصّه می گوید، سرگرم کننده است و از رهگذر قصّه حرفش را می زند؛ آموزش مستقیم نمی دهد؛ مثل کودکان، دنیا و هر چه در آن است را سیاه و سفید می بیند و موجودات را به خیر و شر تقسیم می کند؛ و نهایتا اگر هم به مشکلات بزرگ و کوچک می پردازد، میل و کششی به پایان خوش دارد. می بینید که جهان کودکان و جهان سینمای کودک چقدر به هم شبیه است؟ سال ها قبل در مدرسه ی کارگاهی فیلمنامه نویسی حوزه ی هنری داشتیم درباره ی استفاده از کلیشه در فیلمنامه ها گفتگو می کردیم. من طبیعتا با استفاده از کلیشه ها در سینمای کودک سر ناسازگاری نداشتم. در مقابل دوستانی بودند که بین کلیشه ها و فیلمفارسی قرابت زیادی می دیدند و از همین جهت استفاده از کلیشه ها را ناپسند می شمردند. در پاسخ، به تفصیل توضیح دادم که «از قضا فیلم کودک به شدّت به فیلمفارسی شبیه است و این عیبش نیست. اگر فیلمفارسی مذموم است، به این جهت است که برای آدم بزرگ ها تولید می شود. سینمای کودک قصّه گو است؛ با تعلیق آمیخته است؛ آدم ها را سیاه و سفید و خیر و شر می بیند؛ چون مخاطبانش درک عمیقی از روابط علّت و معلولی ندارد، در پیش برد قصّه از تصادف سود می برد و در یک کلام، با نگاه درست به مخاطبانش، از همان مؤلّفه های فیلمفارسی، به درستی بهره می برد. امّآ یادمان باشد که آنچه گفتیم، در «سینمای نوجوانان» کمتر مصداق دارد و در آنجا، چون مخاطبان دیگر شده اند، سینمایشان نیز از سینمای کودک متفاوت خواهد بود.
آقای نوروزی شما با توجه به حضور موثرتان در دوره موسوم به دوران طلایی سینمای کودک بعنوان مدیر بخش کودک و نوجوان فارابی تجربه های خوبی در این زمینه داشتید.در ادامه این بحث مایلم درباره بازگشت به الگوهای آزمون پس داده دوره مدیریتی مورد نظر و دلایل تداوم نداشتن آن هم صحبت کنید.
داریوش نوروزی: من لازم می دانم ابتدا درباره جریانی صحبت کنم. شاید ما یا فرض بر اینکه چند نفر دیگر هم از سناریست و کارگردان تا تهیه کننده در این جمع حاضر باشند ، جمعی تشکیل می دهیم که یک خاطره جمعی از دهه شصت داریم و مسائلی برای ما روشن است و با توجه به این اطلاعات ، تحلیل ، نگاه و تجربه ای که در آن سالها کسب کردیم دست به این بحث می زنیم . یعنی گذشته را مفروض می گیریم که همه می دانند و به مخاطب انتقال نمی دهیم و حالا می گوییم که اینچنین باید باشد.شاید لازم بود که مروری بر آن گذشته می کردیم .
پس می توانیم بحث را بطور مشخص از ویژگی های مدیریتی همان دوره ادامه بدهیم .
نوروزی: بله. من فکر می کنم که صحبت دوستان ما هم ناظر بر این است که ما در دهه ۶۰ فیلم هایی ساختیم و هر سه ما به شدت درگیر این جریان بودیم و به همین دلیل تجربه های نابی از آن دوران داریم که ممکن است هر کسی نداشته باشد . با این دید اگر اکنون به ما بگویند که آیا شما حاضر هستید که سینمای کودک دهه ۶۰ تکرار شود و آیا امکان چنین چیزی با آن شیوه مدیریت و ایجاد آن شرایط و کار کردن و فیلم ساختن در آن زمان وجود دارد ، مطمئن باشید پاسخ منفی می دهیم . در آن دوران شرایطی وجود داشت و یک گروه نمایش دهنده فیلم های کودک بود که بوجود آوردن آن شرایط شاید کار درستی نباشد و یا تکرار آن تجربه اقدام درستی نباشد و لازمه اش این باشد که رسانه ها و شبکه های تلویزیونی دست به تولید بزنند ، چرا که آنجا مخاطب بیشتر و مستقیم تری دارند. یا اینکه چرا سالهای تجربه ما به ما می گوید که سینمای کودک موفق دهه شصت معلول یک شرایطی بوده که اکنون آن شرایط از بین رفته است، سینما ضرورت دارد و بدیهی است ، اما با تحلیل دهه شصت و آن رفتارها و برنامه ها و نگاه ها آن دوران را تکرار بکنیم و با توجه به آن تجربه سینمای کودک فعلی ما می تواند نوع دیگری ساخته شود.بازگشت به آن سالها غیر ممکن است ، ولی تجربه ای که از آن دوران به دست آمده می تواند مفید واقع شود.
با تجربه مفیدی که شما به آن اشاره کردید ، فکر میکنم درباره ضرورتی که ازآن صحبت شد بتوان حرف زد و در واقع نظام مدیریتی آن دوره چرا به چنین نتیجه ای رسید؟
نوروزی: من یک مقدمه کوتاه عرض کنم و بعد آقای نیکخواه بحث را ادامه بدهند. اگر قرار باشد به مدیریت آن دوره نگاه کنیم باید بگوییم که سینمای کودک در مجموع همان اتفاقی بود که در زمان حضور آقای بهشتی در بنیاد فارابی صورت گرفت و آدمهایی که در این زمینه تجربه کافی داشتند و می توانستند به سینمای کودک کمک کنند را دور هم جمع کرده بودند ، از من و آقای نیکخواه که از مطبوعات کودک وارد سینما شده بودیم تا دوستان دیگر که در این زمینه فعال بودند.از اولین کسانی که در این زمان فعالیت کردند ، آقایان سرهنگی ، سجاده چی و کیانیان بودند .درسته که این یک تصمیم بود ، اما یک زمینه و ضرورت اجتماعی هم برای آن وجود داشت که باعث می شد این اقدام خیلی روشن تر و سریعتر پیش برود و در آن زمان سینمای بعد از انقلاب داشت پا می گرفت و ما با سیل عظیم کودکان بعنوان مخاطبان بالقوه ای که لازم بود برای آنها فیلم ساخته شود روبرو بودیم و ساخت فیلم هم از لحاظ انبوه مخاطبان و هم از جنبه سرمایه گذاری جواب می داد و مناسب بود ، اما آنچه من قصد اشاره کردن به آن را دارم در واقع مساله قانع کردن تهیه کننده ، فیلمنامه نویس و کارگردان ها بسیار دشوار بود و نمی شد . چون باید فیلم هایی ساخته می شد و کسانی که شناخت درستی از سینمای کودک داشتند دست به چنین اقدامی می زدند و تجربه موفقی حاصل می شد تا حالا دیگران وارد این عرصه شوند که به نظر من یکی از اشخاصی که باعث ایجاد این جریان شد وحید نیکخواه بود که بعنوان تهیه کننده فیلم های کودک محصولاتی را تولید کرد که دیگر تهیه کننده ها بر اثر موفقیت های این آثار جرات و شهامت ورود به عرصه فیلم های کودک را پیدا کردند و در واقع این اتفاق با فیلم های «گلنار» ، «پاتال و آرزوهای کوچک» و «مدرسه پیرمردها» رخ داد و این در اصل جمع کوچکی از سینماگرانی بودند که موفق شدند ، در حالی که پیش از آن کم و بیش فیلم هایی ساخته می شد که روشنفکری یا جشنواره ای بودند و در حقیقت هدف کلی این بود که ما فیلمی برای کودکان و با مشخصه های لازم آنها بسازیم.
صحبت از تکرار و بازگشت به دوران طلایی شد. به عقیده ی من استقبال از آثاری که در دهه ی ۶۰ تولید می شد ، محصول شرایط منحصر به زمان خود و یک دوره ی اجتماعی مشخّص بود.
نیکخواه آزاد: این بحثی که شما مطرح می کنید و البتّه بسیار هم شایع است ، آمیخته با یک اشتباه یا لااقل سوءتفاهم بزرگ است. وقتی می گوییم دوران طلایی سینمای کودک می تواند تکرار شود، منظورمان این نیست که اگر دوباره فیلم هایی چون «گلنار» یا «دزد عروسک ها» را بسازیم، لزوما موفق می شویم. این اشتباه از این ناشی می شود که ما علّت و معلول را به جای هم می گیریم. مدیریّت فرهنگی کارآی آن دوران، علّت به وجود آمدن آن فیلم های دلچسب بود و آن فیلم ها، معلول شرایط ایجاد شده توسّط مدیریّت فرهنگی. معتقدم اگر آن علّت (با شکل متناسب با شرایط امروز) دوباره روی دهد، به تولید معلول های متناسب با زمان حال منجر خواهد شد. می گویند با «یک گل بهار نمی شود.» نه با یک گل، با هزار گل هم بهار نمی شود. کاملا برعکس. وقتی بهار می شود، آن همه گل به بار می آید. نکته ی مهم ترین عنصر در شکل گیری دوران طلایی سینمای کودک و نوجوان، وجود مدیریّت فرهنگی همه سونگر و کارآیی است که به اعتقاد من در تمام عرصه های فعّالیّتش بی مانند است؛ بخصوص در عرصه ی سینمای کودک. من بسیار به آنچه در فاصله ی هشت سال ابتدای تأسیس بنیاد سینمایی فارابی ۱۳۶۴ تا ۱۳۷۲) شکل گرفت، فکر کرده ام؛ و همیشه از خودم پرسیده ام که بعد از گذشت بیست سال از پایان این دوران و کسب این همه تجربه ی جدید، چه چیزی را می توانم به آن نظام کارآ اضافه کنم؟ پاسخم به این پرسش این است که شاید دوست داشته باشم چیزهایی از آن را کم رنگ کنم؛ امّا انصافا راحت نیست که جای خالی کاری، سازمانی، طرح یا برنامه ای را به آن بیفزایم؛ چون در طیّ آن سال ها سازمانی شکل گرفته بود که در آن چیزی عمده از قلم نیفتاده و از نظر دور نمانده بود. در حوزه ی سینمای کودک، به همه ی جنبه های ضروری توجّه شده بود. بارزترین مشخصّه ی این دوره این است که مدیریّت فرهنگی سینما (و به ویژه مدیرعامل وقت بنیاد سینمایی فارابی، سیّدمحمّد بهشتی) هم به اهمّیّت سینمای کودک و نوجوان واقف بود و هم عزمش را جزم کرده بود تا این گونه ی سینمایی را شکوفا کند و به سامان برساند. ببینید؛ بنیاد فارابی در سال ۱۳۶۴ کار خود را آغاز می کند. یکی از اولین فعّالیّت های بنیاد فارابی، سرمایه گذاری برای ساخت فیلم «شهر موش ها» است. این نشان می دهد که مدیریّت فرهنگی بنیاد تازه تأسیس ، هم به اهمّیّت سینمای ویژه ی کودکان و نوجوانان واقف است و هم عزم لازم برای شکل دادن به این سینما را دارد. هوشمندی این مدیریّت فرهنگی در آن بود که تنها قدم اوّل را برداشت و با تولید و اکران گسترده و موفّقیّت آمیز این فیلم، به بخش خصوصی نشان داد که سینمای کودک و نوجوان جایی مطمئن برای سرمایه گذاری است. به یاد دارم که سیدمحمّد بهشتی شخصا بسیاری را به بنیاد سینمایی فارابی دعوت می کرد تا به ساختن فیلم برای کودکان و نوجوانان ترغیبمان کند. با بسترسازی و کمک فارابی بود که ما به ساختن «گلنار»همّت کردیم. یک سال پیش از تولید گلنار، غلام رضا آزادی و فریال بهزاد «کاکلی» را ساخته بودند و یک سال بعد از آن، فیلم های متعددی در این گونه ی سینمایی ساخته شد. «دزد عروسک ها»، «سفر جادویی»، «پاتال و آرزوهای کوچک»، و کمی بعدتر، «مدرسه ی پیرمردها»، «راز چشمه ی سرخ»، «درّه ی شاپرک ها» و بسیاری فیلم های دیگر.
جالب اینکه همه ی این فیلم ها به همّت و با سرمایه ی بخش خصوصی و تنها با حمایت بنیاد سینمایی فارابی ساخته شدند. لطفاٌ به این نکته توجّه کنید که بنیاد فارابی ابتدا تولید را راه اندازی کرد و بخش خصوصی را به طور جدّی و فعّال وارد عرصه ی تولید کرد و سپس به برپایی جشنواره ای مستقل برای سینمای کودک و نوجوان پرداخت. از سال ۱۳۶۸ و پس از تولّد موفقیّت آمیز سینمای کودک و نوجوان است که بخش کودک و نوجوان از بدنه ی جشنواره ی فیلم فجر جدا می شود و هویّتی مستقل می یابد. در همین سال ۶۸ است که گروه نمایش دهنده ی فیلم های سینمایی کودک و نوجوان ابتدا با ۵ سینما در تهران شکل می گیرد و خیلی زود در شهرهای دیگری چون اصفهان، مشهد، شیراز و تبریز نیز سینماهای ویژه ی نمایش فیلم های کودک و نوجوان تأسیس می شود. در همین سال ها است که سیّدمحمّد بهشتی به اهمّیّت نقش آموزش و پرورش (که مخاطبان این سینما را در سه چهارم سال در اختیار دارد) در اعتلای سینمای کودک و نوجوان اشاره می کند و مجدّانه شورای مشترک بنیاد سینمایی فارابی و آموزش و پرورش را شکل می دهد و برای اوّلین بار طرحی را (که امروز آن را به نام «زنگ سینما» می شناسیم) شکل می دهد.
اتفاقا بدلیل اهمیتی که مشارکت ارگان ها و نهادهای آموزشی و اجتماعی در روند شکل گیری یک نظام تربیتی صحیح برای کودکان و نوجوانان دارد ، به نظرم در ادامه همین فعالیت مشترک بنیاد فارابی و آموزش و پرورش را بیشتر تشریح کنید.
نیکخواه آزاد: شاید کمتر کسی به یاد داشته باشد که یکی از مصوّبات این شورای مشترک، خرید حقوق نمایش فیلم های سینمایی در مدارس بود. از هر فیلم مناسب سینمای کودک و نوجوان، ۱۰۰ نسخه ی ١۶ میلی متری تهیّه می شد و در اختیار آموزش و پرورش قرار می گرفت. این اتّفاقی بود که هرگز پس از آن تکرار نشد. در دوره های بعدی (به جز یک دوره ی کوتاه در مدیریّت مرحوم سیف اللّه داد) ارتباط میان مدیریّت فرهنگی سینما و آموزش و پرورش اصلا شکل نگرفت. دلیل این همه فعّالیّت بی سابقه، مدیریّت فرهنگی آگاه و مصمّمی بود که اهمیت موضوع و ابعادش را می شناخت و می دانست سینمای کودک و نوجوان فقط تولید، فقط اکران، و فقط جشنواره نیست؛ بلکه واقف بود که سینمای کودک و نوجوان دایره ای است که خودش از حلقه های متعدّدی تشکیل شده. در همان سال ها است که در بنیاد سینمایی فارابی گروه کودک و نوجوان تشکیل می شود که داریوش نوروزی مسئول آن است و شورایی مستقل از شوراهای دیگر دارد. در همان سال هاست که در بنیاد سینمایی فارابی گروهی برای اداره ی سینماهای گروه کودک و نوجوان و آماده سازی فیلم های سینمایی خارجی و دوبله و تبلیغات آن تشکیل می شود. به این ترتیب، دایره ی کاملی که از پنج حلقه ی «مدیریّت فرهنگی، تولید فکر و فیلمنامه، تولید منظّم و غیرتصادفی و مستمرّ فیلم، نمایش جشنواره ای، و اکران عمومی» است، شکل می گیرد. در حال حاضر از این دایره کامل، کم و بیش، جز حلقه ی جشنواره چیزی باقی نمانده.
نه نهاد مسئولی برای تولید فکر و کمک به ارتقای فیلمنامه داریم، نه تولیدمان نظام مند است و نه حمایت از آن، نه بخش خصوصی رغبت ورود به عرصه ی تولید را دارد، نه فیلمی شایسته ی اکران گسترده داریم، نه اگر داشته باشیم، طرح حساب شده ای برای اکران داریم، و نه نهاد مسئولی که در پایان هر سال، کارهای انجام شده و نشده ی آن سال را جمع بندی کند و برای سال پس از آن، طرحی نو دراندازد. شاه بیت غزل زیبایی که سیّدمحمّد بهشتی به عنوان مدیر عامل فارابی و معمار سینمای نوین ایران با کمک همکارانش سرود، این است که او و همکارانش خودشان را جادّه صاف کُن سینمای کودک و نوجوان می دانستند؛ به این معنا که تلاششان تنها معطوف به این بود که راه را باز و تسطیح کنند تا بخش خصوصی بتواند سریع تر و با خسارت کمتر در آن حرکت کند. آنها بر خلاف اکثر مدیریّت های متعدّد بعدی به این نکته توجّه داشتند که این جاده، مسیری باریک نیست؛ بلکه شاهراهی چند بانده است که در آن فضای کافی برای تولید، اکران و جشنواره تعبیه شده است.
به عقیده من استقبال امروز مخاطب از فیلم «شهر موش های ٢» هم شاید مدیون همان خاطره ها و دوران است.
نیکخواه آزاد: ابتدا این را بگویم که خوشحالم در شرایطی این بحث را می کنیم که «شهر موش های ٢» در حال اکران است. «شهر موش های ۱» سرآغاز تولید حرفه ای فیلم سینمایی برای کودکان ایرانی است و اگر امیدوار باشیم که «شهر موشها ٢» طلیعه ی دوران پررونق دوباره ای برای سینمای کودک کشورمان باشد، به خطا نرفته باشیم . به اعتقاد من ، وقتی سیّد محمّد بهشتی در ابتدای تأسیس فارابی ساخت «شهر موش ها» را در دستور کار بنیاد قرار داد، می دانست که تأثیر آن در شکلگیری سینمای کودک تا چه حد پررنگ خواهد بود. تحت تأثیر موفقیّت «شهر موشها» بود که پس از یکی دو سال، بخش خصوصی بر تردید خود فائق آمد و به عرصه ی تولید فیلم برای کودکان و نوجوانان پا گذاشت. «خانه ی ادبیّات و هنر کودکان و نوجوانان» (که بنده در کنار فرشته ی طائرپور در آن مشغول به کار بودم) «گلنار» و سپس «پاتال و آرزوهای کوچک» را ساخت و «مهاب فیلم» (که شرکتی متعلّق به مرحوم ملّاقلی پور، محمّدرضا هنرمند، سیّدضیای هاشمی، بهروز افخمی و شهریار بحرانی بود) «دزد عروسک ها» را ساخت و پس از آن فیلم های جذّاب و پرمخاطب سینمای کودک و نوجوان یکی پس از دیگری به تولید و اکران رسیدند. بنیاد در آن دوران، فقط در صدد تقویت بنیه ی بخش خصوصی بود و جز چند تجربه ی نادر، پس از «شهر موش ها» دیگر در فیلمی که پرمخاطب و تولیدش در توان بخش خصوصی باشد، سرمایه گذاری نکرد؛ چون سیّدمحمّد بهشتی همان طور که همیشه توصیه می کرد، اعتقاد داشت که باید فیلمی بسازیم که مخاطبین آن را دوست داشته باشند و با خرید بلیت، بازگشت سرمایه ی آن را تضمین کنند. انصافا خوشحال می شوم اگر در حیطه ی سینمای کودک کسی به گوشه ای اشاره کند که بهشتی و همکارانش آن را ندیده باشند و یا آن را به شکل ناقص یا معیوبی به اجرا گذاشته باشند.
ادامه دارد…