نخستین تجربه کارگردانی شهاب حسینی اثری درباره مفهوم واقعی زندگی و سرنوشت معنوی انسان است.
سوره سینما – میثم محمدی: پرداختن به مفهوم فیلم «ساکن طبق وسط» را میتوان از یک سکونت نمادین در طبقه ای سرشار از شایدها و بایدها آغاز کرد. سکونتی که فقدان ثبات روح در آن بیداد میکند و انسان مبهوت و محصور در جستجوی هویتی برای اتصال به آرامش ابدی است و جاودانگی را می کاود. «ساکن طبقه وسط» به عنوان نام این فیلم آدرسی دقیق و سر راست میدهد . ما را به برزخ زندگی می برد ، جایی که انسان هم دلبسته دنیای زمینی است که حقایق را در پس پرده ها و به شکل سایه ای دروغین می نمایاند و هم اینکه از سویی صدای گنگ و مبهم سازی را می شنود که هم خوشایند است و هم غریب .
برزخی روی زمین که از سویی دیگر محسوس است ، منتها باطن اشیاء پیرامون را به رخ می کشد . این فیلم مفهوم اصلی خود را در موقعیت هایی دنبال می کند که مدام برای مخاطب سوال ایجاد می کند و شاید اصلی ترین این سوال ها «از کجا آمده ام ، آمدنم بهر چه بود » باشد که تماشاگر را مدام به تفکر در این باره وا می دارد . شخصیت اصلی داستان نویسنده ای است از جنس زمانه خود و دغدغه مند که در واقع روایتگر سرگذشت آدمیان در هزاره چهارم است . او به نوعی تاوان آگاهی و دانش خود از جهان پیرامون و در اصل ذهن جستجوگرش را میدهد که منجر شده به انزوایی درونی ، لغزش در پایداری و یک خود ویرانگری برای دستیابی به جاودانگی و آگاهی از اینکه باید در کجا بایستد . او بصورت موقت در طبقه وسط ساکن است و سرنوشت محتوم او عزیمت است . مهاجرتی که در ذات خود رستگاری و جاودانگی را به ارمغان خواهد آورد .
مهاجرتی با طعم شیرین مرگ که خود را در لباس های گوناگون می نمایاند . او بدنبال پایانی خوش برای داستان زندگی اش می گردد و تلاش برای کشف یک پایان شگفت انگیز او را به آغاز می برد و چیستی خود از آفرینش را شخم می زند تا از زیر خروارها کتب نگاشته شده در تاریخ و در ادوار گوناگون و عصر اندیشمندان ، فلاسفه ، هنرمندان و متفکران در اقصی نقاط دنیا نسخه ای را برای رسیدن به جاودانگی بیابد . ایدئولوژی حاکم بر فیلمنامه در واقع فضایی دیالکتیک بین مفهوم ارزش ظاهری و بی ارزشی پنهان در جهان پیرامون را ایجاد میکند و یک سوی این دیالکتیک فلسفی و عرفانی مخاطبی است که با دوربین همراه شده و راوی داستان را همراهی می کند . ارزش ظاهری که در واقع پیش نیاز آن کوششی برای چنگ زدن بر ظواهر پرطمطراق و قراردادهای گسترده در جامعه است که در جایگاه یک برچسب متظاهرانه حاصلی جز گمراهی ندارد و بی ارزشی پنهان شاید همان سادگی و شفافیتی است که فارغ از هر ایسم و گرایشی بدنبال آرامشی ابدی ازلی می گردد و در نگاه ظاهربینانه گروه اول نوعی نیستی و اختگی تلقی میشود ، در صورتی که در بسیاری مواقع همان اندیشه سطحی در ظاهر پر زرق و برق، زایشی جز عقیم شدن ندارد.
دو مفهوم اساسی در این اثر که مرگ و جاودانگی است بر نقاط مختلف سایه انداخته و یکی بعنوان دال و دیگری بعنوان مدلول عمل می کند . مرگی که از پس یک روشنگری آمده باشد و جاودانگی را بیاورد . نویسنده بدنبال جاودانگی در لایه های گوناگون حیات خود است و این حرف را در سطوح اولیه روایت می توان دید و در پیچیدگی های عمیقی فرو نرفته که زبانی غامض و ثقیل برای مخاطب داشته باشد . جاودانگی که می توان مفهوم جاری شده در «ساکن طبقه وسط» را ناظر بر اندیشه عارفان و زاهدانی دانست که در طول فیلمنامه از آنها یاد می شود . جاودانگی که سنگینی آن بر کفه اندیشه عرفانی شرق محسوس است و پر واضح است که ایجاد چنین فضایی می تواند نوید دستیابی به مرگ آگاهی و جاودانگی در بستر مرگ را پیش از رسیدن به پایان ماجرا بدهد و اینچنین هم میشود تا در نهایت انسان شیفته جاودانگی قالب تهی کرده و با پی بردن تصور اشتباه خود که حقیقت دنیا را از پشت پرده و حجاب اشتباه گرفته بود، دل از دنیای فانی کنده و معشوق را در ظرافت و زیبایی یک گل زیبا میبیند و از طبقه وسط عزیمت کرده و به سوی جاودانگی می شتابد.
لحن روایی ، کارگردانی و بازی شهاب حسینی
با مفاهیمی که در «ساکن طبقه وسط» به آنها رسیدیم ، بی تردید در نگاه اول وحشت از پیچیدگی و سنگینی مفاهیم برای برخی مخاطبان دغدغه ای است که هر کارگردانی جز شهاب حسینی را نیز درگیر میکرد. اما انتخاب این شیوه روایت و فرمی استاندارد برای دنیایی در باطن پیچیده به نظر هوشمندانه می آمد تا مخاطب را به سرعت پس نزند و در این بین تغییر لحن و زبان روایی و تنوع در این اثر را نیز شاهد هستیم که در برخی فصول یک تناقض با فضای کلی اثر دارد که شاید شاخص ترین آنها رفتن در وادی کمدی بود ، هر چند که آنچنان محسوس نیست ، ولی به نظر می رسد کارگردان برای جلوگیری از هجوم مفاهیم بر ذهن مخاطب به عنوان فصل تنفس که گریزی هم به دیگر مسائل اجتماعی با زبان طنز انتقادی می زند ، این تغییر لحن را برگزیده است.
در مجموع باید گفت که «ساکن طبقه وسط» یک فیلم متوسط با کمی آشفتگی و یا پراکندگی در ساختمان فیلمنامه است که بی شک بعنوان اولین اثر شهاب حسینی قابل تامل بوده و می تواند شروعی خوب برای تداومی درخشانتر باشد. اما نکته اساسی تری که شاید یکی از قلاب های مهم برای صید مخاطب است ، حضور شهاب حسینی در چندین نقش مختلف است ، البته که معتقدم بسیاری از این حضورها در حد یک کاراکتر نبود و فقط شمایلی از برخی قهرمانان آشنا را به تصویر کشید و بیش از اینکه در چنین شرایطی به بازی حسینی دقت کنیم، باید به گریم سعید ملکان توجه داشت که توانسته بود به خوبی از پس پردازش صحیح و موفق شخصیتهای گوناگون بخوبی بر آید.