سوره سینما

پایگاه خبری-تحلیلی سینمای ایران و جهان

sourehcinema
تاریخ انتشار:۲۷ آبان ۱۳۹۳ در ۱۱:۴۶ ق.ظ چاپ مطلب

قهرمانی با کارهای محیرالعقول نمی‌خواستیم/ حرف‌های محمدی درباره «میهمان داریم»

mohamadi1

تهیه‌کننده «میهمان داریم» تاکید کرد این فیلم قهرمانی با مهارت‌های محیرالعقول ندارد.

تهیه‌کننده «میهمان داریم» تاکید کرد این فیلم قهرمانی با مهارت‌های محیرالعقول ندارد.

سوره سینما – میثم محمدی: فیلم سینمایی «میهمان داریم» این روزها روی پرده سینماهای کشور است. فیلمی که با برخورداری از فضایی ساده و مفاهیمی چون خانواده، ایثار ، گذشت و … اثری قابل تامل و بی‌ادعاست. برای بررسی برخی از ابعاد مفهومی این فیلم سینمایی سراغ منوچهر محمدی تهیه‌کننده «میهمان داریم» رفتیم که طبق روال بسیاری از آثار قبلی خود، طرح این فیلمنامه را خود نوشته است و تسلط جامع و کافی بر موضع و محتوا دارد.

با توجه به اینکه شما تهیه کننده‌ای هستید که طرح فیلمنامه چند اثر مهم خود را نوشته‌اید و طرح «میهمان داریم» از سوی شما نوشته شده است. ترجیح می‌دهم از اینجا آغاز کنم که چطور به طرح «میهمان داریم» رسیدید؟

منوچهر محمدی: راستش این از سخت‌ترین سوالاتی است که می‌توان پرسید، هر چند که به نظر می‌آید سوال ساده‌ای است. باید عرض کنم هر یک از ما که در حوزه سینما فعالیت می‌کنیم، در وهله اول دلمشغولی های خاص خود را داریم و دوم اینکه به تبع شرایط اجتماعی که در آن هستیم تاثیراتی را دریافت می‌کنیم و به واقع این دو عامل چیزی را بوجود می آورد که ممکن است گاهی با یک جرقه کوچک شکل بگیرد و تبدیل به طرح یک فیلمنامه شود. همانطور که اشاره کردید معمولا من بعد از فیلم سینمایی «زیر نور ماه» پیشنهاد طرح‌ها و کارها متعلق به خودم بوده و با دوستان فیلمسازی که حس می‌کردم می توانند با ایده و طرح ارتباط برقرار کنند و بتوانند چیزی بر آن بیفزایند در میان می‌گذاشتم و وقتی به نتیجه می رسیدیم مراحل بعدی را دنبال می‌کردیم .در مورد فیلم «میهمان داریم» هم چنین فرایندی طی شد.

بهتر است به توجه شما نسبت به قهرمان‌هایی از جنس حاج ابراهیم که در دیگر آثار شما مشهود است بپردازیم.

ما نباید به دنبال قهرمان‌های تخیلی بگردیم. قهرمانانی در اطراف ما وجود دارند که ساکت هستند و در هیاهوی بسیار زیاد و در عین حال تو خالی که این روزها در جامعه حس می‌شود حضور ندارند و بطور واقع با فداکاری و گذشت در زندگی اقدامات مهمی کردند و خیلی هم ادعا و انتظار ندارند که برای آنها مراسم تجلیل گرفته شود و تاج گل به گردن آنها بیندازند و یا اسم و عکس آنها در روزنامه ها و مجلات بیاید. در صورتی که این انسان‌ها در جامعه ما فراموش شده اند و به تبع آن فرهنگ و مناسبات مرتبط با این انسان‌ها نیز دستخوش تغییر می‌شود. بنابر این قهرمان‌های کم‌ادعا و خاموشی که به واقع بزرگ منش و بزرگوار هستند، مدتی به دلمشغولی من تبدیل شده اند. فکر می کنم در فضای این روزهای جامعه حجم اطلاعات و اخبار از آدم‌های کوچک و کوتاه قدی که کارهای چندان مهمی انجام نداده اند به گوش می‌رسد، اما اینها به مدد فضاهای رسانه ای است که آن کار را تبدیل به یک هیاهو و جنجال می‌کنند تا به نظر بیاید که آدم‌های بزرگی هستند. در صورتی که در نقطه مقابل چنین قهرمانانی هستند که کارهای بزرگی کرده و می‌کنند و خیلی ادعای به رخ کشیدن و دیده شدن هم ندارند. با این تفاسیر اگر بخواهم بین «بوسیدن روی ماه» و «میهمان داریم» یک وجه اشتراک قائل شوم، همین حس و حال است.

mohamadi2

شخصیت رضا در یک سوم ابتدایی و تا ایجاد کشمکش میان او و پدر و مادرش که منجر به سیلی خوردن او می‌شود، این نوید را می‌دهد که ما قرار است داستان را با مرکزیت رضا دنبال کنیم و عقیده دارم چنین پتانسیلی هم وجود داشت، اما این اتفاق نیفتاد.

ببینید رضا در آسایشگاه زمین‌گیر شده و دوستش شهید شده است که این شرایط بسیار سخت است. حالا این آدم باید به خانه بر می‌گشت و به خود می آمد و در واقع نیاز به سیلی پدرش داشت تا یک بار مسیری را که طی کرده مرور کند. حتی جایی می گوید که من هم سهم خودم را گرفتم. در واقع پدر به او می‌گوید که تو با باور، اعتقاد، میل و رغبت خود خواسته رفتی و حالا باید هزینه آن را بپردازی. در واقع حاج ابراهیم هم او را به عنوان یک انسان درک می‌کند، هم به شدت نگران است که اگر کاری نکند شاید رضا به مشکلات سخت تر و اساسی‌تر بر بخورد. به همین خاطر در آنجا حاج ابراهیم پاهای اراده رضا را باز می‌گرداند، هر چند که شاید دوباره رضا در فراز و نشیب زندگی باز هم با چنین مشکلی روبرو شود که این مساله برای همه اتفاق می‌افتد و این روایت رضا تا آن مقطع است که ما دنبال کردیم.

بی‌شک شما در طرح ابتدایی برای این فیلم قهرمان یا شاید هم قهرمان‌هایی در نظر داشتید. از ابتدا به این روایت بیشتر از جانب رضا نگاه می‌کردید یا حاج ابراهیم؟

به تعبیری هر شش شخصیت به اندازه و سهم خود قهرمان قصه «میهمان داریم» هستند، گرچه فیلم با آدم‌هایی شروع می‌شود که زنده و در قید حیات هستند و هنوز دارند با این دنیا دست و پنجه نرم می‌کنند، مانند هر انسان دیگری لحظات تلخ و شیرین دارند و همچون دیگران کنش متفاوتی نسبت به اتفاقات پیرامون دارند. حالا ما پدر و مادری را می بینیم که در صبوری و آرامش، از دست دادن سه فرزند خود را شاهد بودند و درگیر و دار نگهداری از فرزند دیگرشان هستند. این اتفاق در شرایطی می افتد که ادعای هیچگونه مطالبه را هم ندارند. در صورتی که داشتن یک فرزند که قادر به انجام کارهای جزئی خود هم نیست، بسیار مشکل است.

به همین دلیل صحنه حمام کردن و ناخن گرفتن در این فیلم بسیار عاشقانه است. عشق یک پدر در این سن و سال و جابجا کردن و خشک کردن بچه، به همین دلایل رضا معتقد است که روزی قرار بوده عصای دست اینها بشود، اما حالا زحمتی برای آنها شده و به میل خودش به آسایشگاه رفته و حاضر نیست برگردد و این برنگشتن به معنای مشکل با خانه و والدین نیست، بلکه باز هم یک عمل قهرمانانه را انجام می‌دهد و سختی فضای آسایشگاه را تحمل می کند تا پدر و مادرش در آرامش و آسایش بیشتری باشند. از طرفی هم وقتی در ابتدای فیلم هر سه نفر بدلیل پراکندگی گاز در معرض یک شرایطی قرار می‌گیرند که امکان از بین رفتن آنها هست، شخصیتی‌هایی از فضا و دنیای دیگری وارد می شوند و دست به دست هم می دهند. سهم هر کدام از این شش شخصیت در مناسبات خانواده تعریف می‌شود و همان چیزی که شاید امروزه اکثر ما از نبود آن گله‌مند هستیم و در رفتارهای مختلفی همچون فرهنگ رانندگی، فضای کاری، مناسبات اجتماعی و حتی فضای زندگی خصوصی، امر گذشت را نمی بینیم. به این معنا که افراد جامعه فقط خود را نبینند و به دیگران هم احترام بگذارند. این به عنوان یک ارزش، هم از بعد دینی و ارزشی و هم فرهنگ ایرانی برای ما مسلمانان وجود داشته و دارد. حرف آن هم در ظاهر این روزها در جامعه وجود دارد، اما در عمل چیزی نمی‌بینیم، شاید اصلی‌ترین حرفی که «میهمان داریم» می‌زند این است که دیگران را هم ببینیم و مسائل آنها را درک کنیم.

در «میهمان داریم» بستری فراهم شده تا به مسائل بسیاری همچون گذشت، امید ، صداقت و … پرداحته شود . اما یکی از این مفاهیم که در واقع سایه سنگین آن در لایه‌های اثر به چشم می‌خورد ، خانواده و اهمیت آن در میزان سلامت یک جامعه است.

نه تنها در ایران بلکه در همه جای دنیا ، تحقیقات و مطالعات و واقعیت‌های اجتماعی حکایت از این دارد که اگر که به هسته خانواده توجه و رجوع شود، می تواند به مثابه یک سلول سالم ، مابقی اجزای جامعه را سالم نگه دارد. اما ما از امر بزرگی به نام خانواده غفلت کردیم ، خانواده ای که با یک تقسیم ساده شاهدیم یک نفر زمان قابل توجهی را در آن می گذراند و اگر در این ساعات یک فضای آرامش بخش توام با فرهنگ و مناسبات صحیح وجود داشته باشد و اعضاء خانواده به یکدیگر توهین نکنند و به حقوق هم احترام بگذارن ، در آن صورت کسی که صبح از این خانواده وارد جامعه می شود ، انسان نرمالی است که بصورت طبیعی انرژی ذخیره شده در یک کانون سالم و گرم خانواده را به جامعه منتقل می کند و حق تقدم دیگران را رعایت می‌کند، حرمت ها را حفظ می کند، در محیط کاری به همکارانش احترام می گذارد ، اما حالا در نقطه مقابل فرض کنید ما با یک خانواده متشنج روبرو باشیم ، طبیعی است که شخصی که از این خانواده وارد جامعه می شود مانند یک بمب ساعتی منتظر یک جرقه برای انفجار است که مصداق آن را می توان در برخی منازعات و درگیری های خیابانی دید که در اکثر مواقع بر سر مسائل کوچک و حتی مضحک اتفاق می افتد.

توجه به این جریان هم وظیفه فردی است و هم اینکه حکومت‌ها و دولت ها باید کمک کنند تا فضای سالم و درستی ایجاد شود .این یک ایده آلی است که باید به آن پرداخت و ما هم به سهم خودمان تلاش کردیم که در سینما در مورد آن هشدار بدهیم ، چون این یک نوع اعلام خطر و هشدار است که باید نگاه ویژه ای به آن داشت. بنا براین ما در چند کار آخر و حتی «حوض نقاشی» به نوعی ارجاعی به خانواده به عنوان سلول اصلی داشتیم، چون در غیر اینصورت پدیده ای شبیه به سرطان بوجود خواهد آمد و شروع به تکثیر می‌کند و تمام بدنه جامعه را در بر خواهد گرفت. حتی در این زمینه ما نمونه امتحان پس داده‌ای در غرب داریم که در دوره ای تصمیم گرفتند نهاد خانواده را کنار بگذارد، با این تصور که نهادهای مدنی و اجتماعی جای آن را بگیرد، اما متوجه شدند با تمام اینکه این نهادها خوب و اثرگذار است، اما جای خانواده را نمی تواند بگیرد و شاید به همین دلیل دوباره در سینمای آنها بیشتر شاهدیم که به مسائل خانواده ارجاع می‌دهند . پس باید به راه حل‌ها فکر کنیم که سهم اندکی از آن هم متعلق به سینما و رسانه‌ها است که باید انجام بدهند.

mihman-darim2

با تفاسیری که راجع به جامعه داشتید، می‌توان گفت خانواده حاج ابراهیم یک جامعه کوچک آرمانی است که در مقابل جامعه متشنج و مغشوش بیرون قرار گرفته است.

ما در وهله اول یک قصه تعریف می‌کنیم که باید اجزا و حوادث و رخدادهای آن با هم مرتبط باشد، ضمن اینکه حس باورپذیری را به مخاطب القا کند. من مخالف تغییر شکل ساختمان‌ها و بافت شهر نیستم، اما باید دقت کنیم که تا کجا پیش می رویم. بی شک روایت هایی را که این روزها در مورد افرادی که در واحدهای آپارتمانی خود فوت کرده اند و تا چند روز کسی از وضعیت آنها مطلع نبوده و حتی همسایگان هم متوجه نشده اند ، شنیده اید که بسیار اسف بار است. حالا در محله ای که حاج ابراهیم زندگی می‌کند همین ساخت و ساز ها وجود دارد و حتی منزل آنها در معرض ریزش قرار دارد، اما وقتی خانواده دور هم جمع می‌شوند همان خانه‌ای که چکه می کند و در و دیوار آن ترک دارد، با کمک همین پتانسیل و انرژی بازسازی و ماندگار می‌شود. ما به طور مشخص بحث نمادین را مدنظر نداشتیم و بر این جریان متمرکز شدیم که مخاطب تا چه میزان می‌تواند با مفاهیم ارتباط برقرار کند که به طور طبیعی هر جز می‌تواند کارکرد خود را داشته باشد.

برخی معتقدند که داستان «میهمان داریم» تا بخشی خوب پیش می‌رود، اما به دلیل یکسری نقاط پنهانی که در برخی شخصیت‌ها وجود دارد، پایان فیلم قابل حدس و پیش‌بینی است. شما به چنین غافلگیری از ابتدا فکر کردید و آیا به هدف مورد نظر رسیدید؟

اتفاقا چون اساس قصه هم در طرح اولیه و هم در فیلمنامه چنین معنایی را در نظر داش ، پس در اجرا بسیار مهم بود. شاید این سخت ترین چالش من و آقای عسگرپور بود که کدام گزینه را انتخاب کنیم .چون ما چند مدل را پیش بینی کرده بودیم . یک مدل این بود که برویم سراغ آثاری که به اصطلاح ماورایی هستند که این شرایط با خود یک محسنات و البته به نظرم معایبی را به همراه داشت، گزینه دوم این بود که بدون اینکه تماشاگر را فریب بدهیم ، سعی کنیم به موازات شروع به برقراری ارتباط ، اطلاعات تدریجی را در اختیارش قرار دهیم ، با این تفاسیر شاید از هر بیننده ای راجع به سکانسی که پنجره ها باز می شود و فضا را گاز پر کرده و بچه ها وارد داستان می شوند ، سوال کنید این تعبیر را داشته باشد که آنها از یک سفر بازگشته‌اند تا به پدر و مادرشان سری بزنند.

ما هم سعی کردیم این روند بصورت تدریجی در مقاطع مختلف تداوم داشته باشد ، البته نقاطی را هم در نظر داشتیم که مخاطب را فریب ندهیم و فیلم به سوی یک شوک و غافلگیری در پایان برود ، این نقاطی که تعریف شد و آقای عسگر پور هم در نگارش و هم در ساخت زحمت آنها را کشیدند لحاظ شد و در نحوه اجرا هم باید ظرافت‌هایی به کار می بردیم که تماشاگر زود به پایان فیلم نرسد. از طرفی هم نمی خواستیم که قهرمانان ما کارهای محیرالعقول انجام بدهند. در اصل فضای واقع گرایانه ای را در ذهن داشتیم، هر چند علائم و کلید واژه هایی هم تعریف شد که مخاطب تعقل کند و در انتها با رسیدن به نقطه پایانی به یک جمع بندی صحیح دست یابد . البته می شد این فیلم را به گونه دیگری هم ساخت، اما در نهایت تلاش کردیم چیزی بین واقعیت و یک فضای سورئال اتفاق بیفتد که شاید درست ترین زبانی بود که می‌شد برای این قصه انتخاب کرد. کار سختی بود، اما به گمانم تا حدود زیادی توانستیم به این زبان که لازمه قصه بود نزدیک شویم.

ادامه دارد…