محمد مهدی دادگو تحلیل درست و منصفانه عملکرد مدیران سینمایی را راهی برای تشخیص ضعفهای سینمای ایران دانست.
سوره سینما- سارا کنعانی: محمدمهدی دادگو از سینماگرانی است که از اولین روزهای شکلگیری سینمای نوین ایران در کنار آن نفس کشیده است. هم به امور مدیریتی مشغول بوده و هم از نزدیک دستی بر آتش داشته است. از اکران آخرین باری که فیلمی تهیه کرده، سالها می گذرد و رفت و آمد او بین ایران و کانادا، دلیل این کنارهگیری از سینما نیست. او در این سالها ترجیح داده عرصه را برای آزمون و خطای جوان ترها باز بگذارد و خود در اندیشه ساخت یک فیلم تاریخی با حرفهای ملی است. با محمد مهدی دادگو در سالروز تولد ۶۴ سالگیاش (۱۶ آذر) صحبت کردیم.
آخرین تجربه تهیهکنندگی شما به «تردید» بر میگردد که آن را هم گویا تا پایان ادامه ندادید. چرا سالهاست فیلم نساختهاید؟
محمدمهدی دادگو: دیگر شرایط را برای کار مساعد ندیدم و ارزیابیهایم نشان داد با توجه به نوع رویکرد من به سینما، شرایط مساعدی برای فیلم ساختن وجود ندارد و بستر برای فیلم حرفه ای ساختن فراهم نیست. تصمیم گرفتم کار نکنم. شرایط امروز سینمای ایران خیلی متفاوت است با شرایط زیست محیطی و آن اخلاق حرفهای موجود در دورانی که ما فعال بودیم. سینمای حرفهای پدیده خوبی است و سینمای ما هم در طول این سال ها به سمت قوام گیری اندام و شکل گیری شخصیتش و آن برنا بودن مورد نیاز برای کار پیش رفت و خواست که حرفهای تر باشد و قدم هایی هم برداشت. اما به تدریج به خاطر مسائل مختلف اقتصادی، فرهنگی و … سینما بیشتر یک شکل کاسبکارانه پیدا کرد و البته توجیه هم داشت. دست اندرکاران ما در واقع مجبور شدند که معیارها را از عشق به فرهنگ و هنر دور کنند و به سمت منابعی بروند که قابل کنترل نبود و تنها مقاصد خودش را پیگیری میکرد. مقاصدی غیرسینمایی و غیرفرهنگی که به معنای سودجویی یا بهرهبرداری از جنبه رسانه ای سینمای ایران بود و طبعا خوشایند نبود.
شما بین ایران و کانادا در رفت و آمد هستید. هیچ وقت به فیلمسازی خارج از کشور فکر کرده اید؟
من عاشق ایرانم و تنها به این دلیل که فرزندانم در کانادا زندگی میکنند بیشتر به آنجا رفت و آمد دارم. در جواب سوالتان باید بگویم خیر. هیچ وقت چنین فکری نکردم. البته زمانی قرار بود پروژه مشترکی را با مسعود جعفری جوزانی پی بگیریم که داستان یک آمریکایی، هوارد باسکرویل ، در اوایل قرن بیستم (مقارن با انقلاب مشروطه ایران) بود. او یک شخصیت واقعی در تاریخ است. کسی که دانشجوی فلسفه است و متوجه می شود در قاره آسیا ، دو انقلاب در جریان افتاده است، یکی انقلاب لنین در روسیه و دیگری انقلاب مشروطیت در ایران و پی می برد به اینکه رسالت انقلاب ما اصیل تر است. به عنوان یک معلم زبان یا دانشجوی فلسفه به ایران می آید و در تبریز اقامت می کند و بعد هم جذب انقلابیون میشود. ستار خان و باقرخانی که با محمدعلی شاه درگیر هستند. او از طرف روس های تزاری حمایت میشود. آنان تبریز را محاصره می کنند ، اما این فرد در کنار مجاهدین مشروطیت با آنان میجنگد و بعد کشته میشود. باسکرویل هنوز هم نزد آذربایجانی ها یک شهید به حساب می آید. ماجرای زندگی او بسیار دراماتیک است و حتی جوزانی هم آن را نوشت و چاپ کرد. ما قصدمان این بود که با سرمایهگذاری سازمان های سینمایی آمریکای شمالی یک تولید مشترک داشته باشیم که متاسفانه میسر نشد. تلاشم را کردم که در کارنامه حرفه ای ام یک پروداکشن سنگین وجود داشته باشد اما به دلایل مختلف صورت نگرفت، من اما هنوز هم دنبال این قضیه هستم و اگر خدا بخواهد، از انجام آن در هر زمان استقبال میکنم.
اگر قرار باشد یک ارزیابی از سینمای خودمان داشته باشید و آن را با سینمای غرب مقایسه کنید به چه موضوعاتی اشاره میکنید؟
تفاوت عمده ما با آنها این است که ما نسبت به آنه خیلی اهل دل هستیم و مضامین فرهنگی بسیاری داریم که قدرشان را نمیدانیم. ممکن است مجموعه فناوری های جدید سینمایی و تکنیکی را نداشته باشیم و به خصوص در زمینه بهره مندی از استودیو ها فقیر باشیم و نتوانیم به صورت فنی و تکنولوژیک از آنها استفاده داشته باشیم اما سینمای ما سینمایی نیست که با این شاخصه ها شناخته شود. ما با حرف ها و درون مایهها و «آن» هایی که داریم در جهان شناخته می شویم. فیلم های ما به دلایل متعدد به خوبی به نمایش در نیامده است.
پس از نظر پخش و عرضه دچار مشکلیم؟
سینمای ما می توانست در کنداکتور پخش هزاران شبکه تلویزیونی مهم به عنوان یک جریان سینمایی قرار بگیرد و ما از آن بهره اقتصادی زیادی داشته باشیم. فرض بگیرید اگر چند هزار شبکه در دنیا فیلمهای ایرانی را در فهرست پخش خود قرار بدهند و در سال ۵۰ عنوان اثر از ایران را نمایش بدهند و بابت هر نوبت از پخش ، حداقل یکی دو هزار دلار بپردازند رقم عظیمی از بودجه ارزی وارد صنعت سینمای ایران میشود. ما این خاصیت و قابلیت را داشتیم اما استفاده نکردیم. این دادوستدها میتوانست بنیه اقتصادی سینمای ایران را قوی کند و بخش خصوصی سینمای ایران صاحب استودیوهای فنی و لوکیشن های خصوصی بشود. ما امروز حتی سالن های سینمای کافی نداریم و می خواهیم قیمت تمام شده فیلممان را که هر روز هم رو به تزاید هست، از این سالن ها استخراج کنیم. این آب در هاون کوبیدن است. در سال شاید تنها سه چهار فیلم موفق بشوند قیمت تمام شده خودشان را از سالنها به دست بیاورند. اغلب فیلمها شکست میخورند. یکی از منابع حمایتی ما تلویزیون است که آن هم گزینشی عمل می کند. رسانه خانگی هم در وضعیت مطلوب نسبت به شبکههای تلویزیونی خارجی و رسانههای دیگر ندارد. از منابع خارج از کشورمان نیز هنوز نتوانسته ایم استفاده کنیم. این خیلی بلندپروازی است که فکر کنیم سالن های سینمایمان میتوانند قیمت تمام شده همه فیلمها را به ما برگردانند. شبکه های تلویزیونی که برای هر ساعت خود خوراک میخواهند می توانند بهترین منبع درآمد سینمای ما باشند و فیلم های فرهنگی ما میتواند جای خود را داشته باشد، اما بدون برنامه ریزی دقیق، هنوز از این اتفاق محروم مانده است.
با توجه به اینکه شما سه دهه در سینمای پس از انقلاب فعالیت داشتهاید، این سالها را چطور رده بندی میکنید؟
جواب این سوال وابستگی زیادی دارد به دوره کاری من در زمانی که سینمای بعد از انقلاب هنوز نوپا بود. من قبل از انقلاب در تلویزیون کار میکردم و مدیر مالی بودم. بعد از انقلاب ارزشیاب کمّیِ برنامه ها شدم. زمانی که مرحوم حاتمی میخواست سریال «هزاردستان» را کار کند، من از طرف تلویزیون تهیه کننده اثر شدم و در راستای این امر اولین شهرک سینمایی هم برای این سریال فراهم شد. بعد با ایشان «حاجی واشنگتن» و «کمال الملک» را کار کردم. سپس سینمای کشور با مدیریتت آقایان بهشتی و انوار شروع به کار کرد و من هم از طرف تلویزیون در ارشاد مسوولیت گرفتم. به این شکل بود که سینمای ایران با مفهومی که الان در ذهن داریم، پدید آمد. نشست های مربوط به طراحی کلان سینمای ملی، سینمای جوان، سینمای تجربی، نیمه حرفه ای و مستند و … تشکیل شد و آنها کارکردهای خودشان را در زمینه کشف استعدادها ، آموزش در سراسر کشور و اعزام جوانان به خارج از کشور شروع کردند.
من معاونت تولید فارابی را هم زمانی بر عهده داشتم و مشاور صنعتی و اقتصادی معاون وزیر هم بودم و به این ترتیب در سطح کلان سیاست گذاریهای اقتصادی سینمای ایران سهیم شدم. در کنار این ها، به دایره تهیه و تولید هم وارد شدم و با آقای جوزانی «دایره خیال» را کار کردیم. با مجید مدرسی هم همکاری هایی داشتیم. در ساخت فیلمهایی مثل «سایه خیال» ، «پرده آخر» ، «بانو» و …. آثاری که در تاریخ سینمای ایران شاخص شدهاند شریک بوده ام و عضو هیأت مدیره اولیه ای هستم که در اولین روزهای تأسیس خانه سینما بر سر کار آمد. از این کارهای متفرقه زیاد کردم.
من هنوز جواب سوال قبلی را نگرفتهام. تفاوت سینمای دهه ۶۰ و ۷۰ و ۸۰ از نگاه شما چیست؟
ببینید، اساسا تقسیمبندی دههها صحیح نیست. سینمای نوین ایران حد فاصل سالهای ۶۲ تا ۷۲ ساخته شد. سینمای قبل از انقلاب سینمایی بود که داشت کار خودش را انجام میداد اما در برابر هجوم فیلم های خارجی از بین رفته بود. در آخرین سال ها، قبل از انقلاب، بهترین سالن های ما فقط فیلم های خارجی نشان میدادند. فیلم های خودمان در سالن های سطح پایین تر به نمایش در می آمد و اصلا بازگشت سرمایه وجود نداشت. ما تنها یک جریان نوی سینمای روشنفکری داشتیم که شخصیت ایرانیمان را حفظ کرده باشیم. حد فاصل سالهای ۵۷ تا ۶۲ وقتمان صرف این شد که بفهمیم جمهوری اسلامی اصلا سینما میخواهد یا نه و همان دهه ای که عرض کردم، دهه شکل گیری سینمای نوین ایران بود.
در آن دهه فیلم های درخشانی ساخته شد و هر کارگردانی را که مثال بزنیم، بهترین فیلمش را آن زمان کار کرده است. ساختارها هم مثل انسانها زمانی برای تولد دارند. آنها کارکردشان را با شوق و ذوق به همه میشناسانند و حتی کودکی و نوجوانی را طی می کنند و به جوانی می رسند. این پدر و مادر (در اینجا مدیریت کلان) است که باید مراقب باشد این پدیده به پیری زودرس دچار نشود. بنیاد سینمایی فارابی کار خود را با ۱۵ نفر شروع کرد و می خواست قاتق نان سینمای ملی باشد اما کم کم قاتل جان آن شد. فارابی نتوانست مأموریتش را انجام بدهد و دچار پیری زودرس شد و از یک نهاد فعال تبدیل شد به موسسهای که در گرفتاری های خودش غوطه ور بود. مقایسه دههها مع الفارق است. باید مدیریتها را مقایسه کرد و این ارزیابی را لحاظ کرد که خرد جمعی در مقاطع مختلف چگونه عمل کرد. مشکل هیچ وقت از فیلمسازان نیست.
در پایان بگویید در آینده نزدیک به سینما برمیگردید؟
نمیخواهم صرفا برای بیکار نبودن فیلمی بسازم که به قدر کافی تأثیرگذار نباشد. تلاشم را میکنم برای ساخت فیلمی مثل زندگی باسکرویل. انگیزههای اینچنین دارم و کارهای معمولی را میگذارم برای جوانها، نیازی به تکرار مکررات توسط ما نیست.