فیلم سینمایی «چند متر مکعب عشق» ساخته جمشید محمودی فضاسازی خوب و تصاویری چشمنواز دارد.
سوره سینما – میثم محمدی: روایت انسان هایی در غربت ، هیاهو ، فقر ، خشونت و چندین و چند مفهوم دیگر که فیلم سینمایی «چند متر مکعب عشق» در بطن خود جا داده و حالا قصد دارد در این میان حرف از یک عشق ناب زمینی بزند . فیلم سینمایی «چند متر مکعب عشق» حرف های خوبی در دل خود دارد ، اما دیر زبان باز می کند و حرفهایش را بیرون میریزد. تجربه موفق نوید و جمشید محمودی که مورد استقبال محافل و مجامع سینمایی قرار گرفته است ، با کمی دقت نظر در پرداخت به فیلمنامه میتوانست بیش از اینها جای پای خود را سفت کند.
ما در این فیلم با دو مساله و در واقع هسته مواجه هستیم که در ارتباط با یکدیگر و موازی با هم اسکلت داستان را شکل می دهند . مساله حضور مهاجران غیرقانونی افعان در ایران و نوع برخورد با آنها و مواضع گوناگون جامعه در قبال آنها بستر اصلی داستان را شکل میدهد. در این میان هم عشق یک پسر ایرانی به یکی از دختران مهاجر افعان شرایط بسیار خوبی را برای دستیابی به یک درام موفق فراهم میکند، اما داستانگویی در سینما نیاز به داستانک های بجا و منطقی و تلفیق کاربردی آنها با یکدیگر در ساختمان روایی اثر و در جهت رسیدن به معنای اصلی و نهایی دارد که بیتردید برادران محمودی به چنین مسالهای معتقد و قائل هستند، اما درصد عمدهای از ابتدای فیلم و پس از معرفی نسبی شخصیتها با یک فضای کممایه ، تخت و تهی از رویدادهای محرک برای پیشروی طی میشود و گره کاربردی و عطف موثری ندارد.
در صورتی که با فضای ابتدایی و پس از آشنایی با فضا و شخصیت ها پیش بینی میشد که اتفاقات اثرگذار در روند فیلمنامه حادث شود و با یک فضای عاشقانه متفاوت و از طرفی یک نگاه انسان دوستانه و منطقی در برابر مهاجران روبرو شویم .فیلمنامه در ساده ترین شکل ممکن حرکت می کند و نیازهای ایجاد یک درام استاندارد را برآورده نمیکند، اما نکته ای که نمی شود از کنارش عبور کرد اجرای بسیار خوب و تصاویر چشمنوازی است که خلاء مذکور در ابتدای داستان را پر کرده و مخاطب را با خود همراه میکند. بهره گیری بسیار مناسب از فضاها و ترکیب بندی درست و ایجاد کنتراست در کنار میزانسنهای پویا «چند متر مکعب عشق» را از لحاظ فرمیک در سطح خوبی قرار میدهد ، اما غفلت و بی توجهی به حفره های درونی فیلمنامه شانس تبدیل شدن به یک اثر شش دانگ را از کارگردان و تهیه کننده گرفته است، چون فضاهای موجود و روابط مشخص در داستان به شدت پتانسیل همراهی درونی تر و تمرکز بیشتر بر لایه های زیرین را فراهم می کرد و حتی می توانست شخصیت هایی محکم تر از این را بسازد. در صورتی که در بخش عمده ای از داستان فقط تلاش شده بود که گرما و روح عشق خاص و دیگرگون دختر و پسر قصه را تقویت کند تا در نهایت پایانی اثر گذار و غافلگیرانه طرح شود.
بسیاری از صحنه ها و سکانس هایی که مربوط به موشکافی در جنس عشق و علاقه صابر با بازی ساعد سهیلی و همچنین …با بازی حسیبا ابراهیمی شده بود، لزوم و ضرورتی نداشت و میتوانست با پرداختن به شخصیت های دیگر و یا بهتر بگوییم روابط کاراکترهای اصلی با دیگران ، مساله فیلم را دقیق تر و با همین فرم موجود و خوب ارائه کند. اما این اتفاق نیفتاده و فیلم در قسمتهایی که نیاز به رویداد محرک و پیش برنده دارد ، در یک خلوت دراماتیک و با کمترین کنکاش در میان کاراکترها به سر میبرد و فقط با فضاسازی مناسب بصری و بهره گیری از ضرب آهنگ صحیح تصاویر زیبایی ارائه می کند.
اما داستان در حدود یک سوم پایانی قصد دارد تمام این خلاءها را پرکند و در نتیجه به یکباره بحران ایجاد میشود و تنش ها بوجود می آید و با یک شیب تند و ناهمخوان پیش می رود تا بر اثر یک حادثه به پایان میرسد. با تمام این تفاسیر برادران محمودی در این اثر نشان دادند که از جنس سینما و برای سینما هستند و مدیوم درستی را برای بازگو کردن فکر و اندیشه خود برگزیدهاند، اما باید پذیرفت که سینما مجموعهای از هنرها را در بر می گیرد و زمانی می توان حرفی اثر گذار و ماندگار زد که نه تنها به فرم تسلط و احاطه داشت و ابزار و ادوات فنی را بخوبی شناخت و به کار گرفت، از سوی دیگر هم استانداردهای لازم در نگارش فیلمنامه را نیز رعایت کرد تا به محصولی تک بعدی نرسید.