بازیگر «چند متر مکعب عشق» تاکید کرد از بازی در نقشهای تکراری پرهیز دارد.
سوره سینما- سارا کنعانی: «چند متر مکعب عشق» که این روزها دارد خوب می فروشد، علاوه بر معرفی یک استعداد افغانی، یکی از بازیگران خوب خودمان را هم دوباره به یاد مخاطب و سینما می آورد و این سوال را در ذهن مان ایجاد می کند که چرا نادر فلاح را قبلا به ندرت در سینما دیده بودیم؟ بازی دوست داشتنی او در فیلم «بی پولی»، اولین چیزی است که پس از تلاش ما برای به خاطر آوردن سایر بازی های سینمایی او ، در حافظه می نشیند. این بازیگر که بخشی از فنون این هنر را در آموزشگاه ها تدریس می کند، یکی از بهترین بازی های فیلم جشمید محمودی را به نمایش گذاشته است.
احتمالا بعد از رونمایی «چند متر مکعب عشق» در جشنواره سال گذشته و به دلیل استقبال از فیلم، موج تازه ای از پیشنهادات سینمایی به سمت شما سرازیر شد؟
نادر فلاح: می توان گفت بله. فیلم جمشید محمودی به تازگی اکران شده اما از جشنواره سال گذشته تا امروز پیشنهادهای سینمایی بیشتری نسبت به سال های گذشته دریافت کردم. شاید تا پایان اکران عمومی، اتفاقات هیجان انگیزتری هم در انتظارم باشد!
شنیده ام شما با وسواس زیادی برای ایفای نقش عبدالسلام انتخاب شده اید. در مورد پیوستن به گروه توضیح بیشتری دارید؟
موضوع فقط لهجه بود. دوستان می خواستند لهجه افغانی عبدالسلام خیلی طبیعی از کار در بیاید و ابتدا اینطور فکر می کردند که هر بازیگر ایرانی که بر سر کار بیاید از عهده این کار بر نمی آید. از طرفی شخصیت عبدالسلام به قدری درونگرا بود که برای ادا شدن حق مطلبش، نیاز به یک بازیگر داشت تا بتواند همه احساسات موجود در این شخصیت را بروز دهد و موقعیت سختی را که این آدم در آن گرفتار است به تصویر بکشد. من به دوستان قول دادم لهجه را به درستی در بیاورم.
و چطور موفق شدید که این قول را عملی کنید؟ کارگردان فیلم می گوید شما بهترین لهجه افغانی را در کل تاریخ سینمای ایران تقلید کرده اید.
البته جمشید محمودی به من لطف دارد. به هر حال تحصیلات من در رشته بازیگری بوده و سال هاست به این هنر مشغولم. در آموزشگاه های مختلف نیز به هنرجوها فن بیان تدریس می کنم. چیزی که در این امر خیلی مهم است، جزئیات و خوب شنیدن است. درک درست نکات ریز هر لهجه و اجرای صحیح آنها اهمیت زیاد دارد، گذشته از این، فرهنگی که پشت هر لهجه وجود دارد لحن آن را معین می کند. لهجه، صرفا یک ساختمان زبانی از یک منطقه نیست و می تواند گویای مسائل زیادی از عادت و زندگی مردم یک منطقه باشد. من تلاش کردم لهجه افغانی را با همه زیر و بم آن بیاموزم. تماشای زندگی مردم افغانی هم سهم زیادی در روند کارم داشت.
می دانید از ابتدا برای بازی کدام نقش فیلمنامه به شما ارائه شده بود؟
یا غفور بود یا رییس آن کارگاه. من به قدری برای بازی کردن عبدالسلام مشتاق شده بودم که دیگر به نقش های دیگر توجهی نداشتم.
درباره کم دیالوگ بودن نقش خودتان چه نظری دارید؟ هرچند که برخی رفتارهای عبدالسلام مثل داغ کردن آجر در هنگامی که مرونا در دوره عادت ماهانه قرار گرفته، با در نظر داشتن به سبک زندگی آنان، نشان از توجه بالای پدر به دختر دارد.
عبدالسلام یک آدم کم حرف بود و این انتخاب فیلمنامه بود. خیلی از پدرها هستند که آدم های کم حرفی هستند و در عین حال مثل عبدالسلام حواس شان جمع فرزندشان است و مراقب او هستند. من کم حرف بودن عبدالسلام را دوست داشتم و در سکانسی که این سکوت را میشکند و مثل یک کوه در حال انفجار فریاد میکشد، تناقضی را به نمایش می گذارد که بسیار مورد پسند من است. به نظر من همه چیز در فیلم درست و به جا بود. در فیلم صحنه ای است که پدر دور سر دخترش که خوابیده اسپند دود میکند و این می تواند محبت عمیق او را نشان بدهد که بنا به هزار و یک دلیل شخصیتی، کمتر بروز می کند.
رفتار عبدالسلام بعد از با خبر شدن از آن ماجرای عاشقانه بی شباهت با رفتار یک پدر سنتی ایرانی نبود. با این تشابه فرهنگ ها موافقید؟
حتی در اروپا هم ممکن است پدر یک دختر با ازدواج او با یک فرد خارجی تا این حد مخالف باشد و عصبانی شود. اساسا در منطق درام جهان، آدم ها برای هر کاری که انجام می دهند، توجیهات منطقی دارند و شاید ربط زیادی به فرهنگ نداشته باشد. شاید او با ازدواج دخترش با فرد ایرانی هم مشکل حادی نداشته باشد، اما حرفش این است که من تنها همین یک دختر را دارم و اگر برگردم، مرونا مورد حمایت چه کسی قرار می گیرد؟ دلایل عبدالسلام به عنوان یک انسان و نه یک شهروند افغانی مطرح است و محترم.
گویا حسیبا در طول کار نگرانی زیادی داشته از اینکه نتیجه زحمات همه را هدر بدهد. درباره تعاملی که به عنوان یک همبازی با او برقرار کردید صحبت می کنید؟
حتی کسانی که سال ها به بازیگری مشغول اند؛ ممکن است برای یک کار جدید باز هم نگران شوند که آیا دارند درست قدم بر می دارند یا نه. حسیبا اولین بار بود که داشت بازی می کرد و با چنین نقش سختی هم روبرو شده بود. جمشید همیشه از او حمایت کرد و سعی داشت به او آرامش بدهد. ایشان حسیبا را به درستی هدایت کرد و این از هوشیاری کارگردان بر می آید. تلاش همه ما در جهت کمک به حسیبا بود و خدا را شکر موفق بودیم.
شما در ذهن خودتان چه شناسنامه ای از گذشته عبدالسلام داشتید؟
ما از یک عکس که در فیلم نشان داده می شود می فهمیم که عبدالسلام قبلا نظامی بوده و در بین قوم کوچکی که آنجا زندگی می کنند تشخص و اعتباری دارد. همه روی او حساب می کنند و حتی رییس ایرانی کارگاه هم جور دیگری به او می نگرد. او به نوعی رهبری جمع را بر عهده دارد. برای همین اوست که تصمیم می گیرد جمع به افغانستان برگردد و بعد از کشف ماجرای عاشقانه نیز، به خاطر همین آبروست که تا این حد خشونتش را بروز می دهد.
امسال شما را با چند فیلم در جشنواره می بینیم که یکی از مهم ترین آنها فیلم کمال تبریزی است.
بله. «طعم شیرین خیال» همان «دردسرهای شیرین» است که ان شا الله در جشنواره حاضر خواهد بود. آنجا یک مرد پنجاه شصت ساله هستم و خانم نازنین بیاتی در نقش دختر من ظاهر شده است. آنان کرمانی هستند.
باز هم یک پدر و دختر؟
نه این نقش اصلا شبیه عبدالسلام نیست و واقعا فاصله زیادی بین این دو نقش وجود دارد. خودم اساسا هراس دارم از اینکه نقش های مشابه بازی کنم. بعد از جشنواره پارسال، یکی دو بار برای بازی در نقش افغانی دعوت شدم اما نپذیرفتم. هرچند که صرف وجود یک لهجه دو نقش را به هم شبیه نمی کند اما این کاراکترها شبیه عبدالسلام بودند و طبیعی بود که نپذیرم.
در «دریا و ماهی پرنده» هم یکی از نقش های اصلی را ایفا کرده اید؟
بله من در این فیلم معاون یک دارالتأدیب هستم، جایی که آقای همایون ارشادی در نقش مدیر آن ظاهر شده و نوع برخورد من و ایشان با بچه های این مکان، تفاوت های اساسی بین ما را تشکیل می دهد.
یک حضور کوتاه هم در فیلم «خداحافظی طولانی» دارید.
همینطور است. یک نقش کوچک در این فیلم داشتم و بازی ام دقیقا مطابق با همان چیزی بود که در فیلمنامه وجود داشت. این نقشم کمی شبیه کاراکترم در فیلم «خانه دختر» است چون در هر دو فیلم کسی هستم که دیگران بر سر ماجرایی به او مظنون می شوند.
چه خبر از احوالات این روزها؟
الان در حال بازی در فیلم سینمایی «گیتا» هستم به کارگردانی مسعود مددی و ما امیدواریم به جشنواره هم راه پیدا کند. در سریال «ابله» هم بازی می کنم.
خودتان را به عنوان یک چهره تئاتری می شناسید تا یک بازیگر تصویر؟
لیسانس من ادبیات نمایشی و فوق لیسانسم کارگردانی تئاتر است و طبیعتا بیشتر در تئاتر بازی کرده ام تا در سینما چون پیشنهاداتم در آن مدیوم بیشتر بوده. به طور کلی حوزه هنرهای دراماتیک را دوست دارم و هر جایی که باشم به کیفیت آن فکر می کنم. اثرگذاری و مفید بودن، تنها ملاک مهم است.
در پایان حرفی باقی مانده که بخواهید عنوان کنید؟
روز یازدهم دی ما در سالن انتظامی خانه هنرمندان تئاتری اجرا می کنیم به نام «قطع دست در اسپوکن» به کارگردانی دانیال خجسته. از همه دوستان دعوت می کنم به تماشای کار ما بنشینند.