«حکایت عاشقی» اثری درباره ماجرای دردناک حلبچه با چاشنی عشق است.
سوره سینما – میثم محمدی: فیلم سینمایی حکایت عاشقی ساخته احمد رمضان زاده اولین فیلم جشنواره سی و سوم فجر است که حال و هوای دفاع مقدس دارد، البته در این اثر با یک عاشقانه مواجه هستیم که در سالهای جنگ تحمیلی در منطقه حلبچه روی می دهد.
فیلمنامه حکایت عاشقی کاری مشترک از رمضان زاده و جعفری جوزانی است که تهیه کنندکی کار را نیز بر عهده دارد . بطور عمده مساله ای که در آثار نمایش داده شده در جشنواره با آن مواجه هستیم ، بحث بلند بودن و در واقع وجود سکانس ها و پلان های اضافی است که نبودشان به اثر لطمه ای وارد نمی کند . این فیلم هم خارج از این قاعده نیست و ماجراهای خود را بیش از اندازه طول می دهد و همین باعث تزریق یک حس کسالت بار به مخاطب می شود.
حکایت عاشقی را می توان از دو منظر نگاه کرد. یکی از جایگاه تاریخی و جغرافیایی که روایت در آن رخ می دهد . داستان مربوط به دوران دفاع مقدس و بمباران بی رحمانه حلبچه است . همین جریان به خودی خود می تواند یک احساس ملی را در قبال شقاوتی که بر مردمان و هموطنانمان رفت را برانگیزد . فیلمنامه نویسان هم در ابتدای داستان تمرکز خود را بر تصویر کردن تلخی ها و رنج های مربوط به منطقه حلبچه کرده اند و در ادامه برای بازگشت به زندگی که با چاشنی امید همراه است عاشقانه ای را روایت می کنند . در پرده ابتدایی کارگردان با بهره گیری از تصاویر مستند تلاش می کند که مخاطب خود را برای بازگشت امیدوارانه همراه کند و در همین راستا فضا را سرشار از تصاویر تاسف آور دوران بمباران حلبچه می کند و برای همین منظور از تصاویر مستند نیز بهره می برد . اما نگاه به این اثر از منظر دیگر هم این است که تا چه میزان سازندگان توانسته اند مفهوم جنگ را با عشق زمینی پاک کنند.
به نظر می رسد از این لحاظ اتفاقی که باید نیفتاده و فیلم مانند اکثر آثاری که در این روزها دیدیم در عرض حرکت می کند و نمی تواند جهان داستانی مورد نظر را که روایت یک عاشقانه در بستر پدیده خشن جنگ است . اما احمد رمضان زاده در فرم موفق عمل کرده و اثری مطابق با استانداردهای سینما را ساخته است و این می تواند به لحاظ دشواری تولید چنین آثاری امتیازی برای او محسوب شود . در خصوص بازیگران این اثر هم بهرام رادان گزینه مناسبی برای چنین فضایی نیست ، به این دلیل که قابلیت انعطاف پذیری در جنس بازی او وجود ندارد و در واقع او بازیگر مناسبی برای چنین فضای درونی و عمیقی نیست و این را می توان به راحتی از نتیجه به عمل آمده متوجه شد ، اما از سوی دیگر شیلان رحمانی با رسیدن به جهان درونی کاراکتر مورد نظر به مراتب قابل قبول تر از بازیگر مقابل خود به ایفای نقش پرداخته بود .
خلاصه داستان: داستان درباره یک عکاس جنگ است که بعنوان اولین نفر بعد از بمباران شیمیایی حلبچه به این منطقه وارد میشود و از آنجا عکاسی میکند . این عکاس طی این سفر با زنی آشنا میشود که او هم پسری را که قرار بود با او ازدواج کند را از دست داده و حالا در یک شوک قرار دارد. علی به او ابراز علاقه می کند و به نوعی او را برای ادامه زندگی امیدوار می کند و ازدواج آنها سر می گیرد. حالا علی و چیمن به تهران می آیند و زندگی خوبی دارند و تصمیم دارند برای سفر و معالجه چیمن به خارج از کشور سفر کنند. وقتی برای ملاقات با پدربزرگ چیمن به حلبچه می روند ، چیمن متوجه میشود که نامزد سابقش در بمباران زنده مانده و برگشته است. چیمن دوباره سرگشته میشود و برای رهایی از عذاب وجدان تصمیم به جدایی از علی می گیرد، اما با آن مرد هم ازدواج نمیکند و تنهایی را بر می گزیند تا اینکه ۱۵ سال بعد علی دوباره سراغ او می آید.