عملکرد بعضی فیلمسازان باسابقه در سی و سومین جشنواره فیلم فجر ناامیدکننده بود.
سوره سینما- میثم محمدی: سی و سومین جشنواره فیلم فجر با تمام هیاهوها و هیجانها به پایان رسید و واکنش های بسیاری را از جنبه های مختلف بر خود دید. جشنواره ای که با توجه به دومین سال روی کار آمدن مسئولان سینمایی دولت یازدهم قرار بود تفاوت هایی با دوره های قبل داشته باشد و نوید یک فستیوال امیدوار کننده را بدهد. تکاپوها پیش از جشنواره آغاز شد و اولین نشانه ای که ظهور و بروز پیدا کرد، اشتیاق جوانان فیلمساز برای حضور در این رویداد سینمایی بود که تراکم عجیبی را بوجود آورد و از طرفی هم بسیاری معتقد بودند که با گسیل شدن جوانان به جشنواره فیلم فجر باید شاهد یک دگرگونی و پوستاندازی در جشنواره و در کل سینمای ایران باشیم.
این اتفاق فی نفسه خوشایند و البته تا حدودی ناگزیر بود و باید تن به چنین پالایشی می دادیم .همه چیز مهیا و آماده بود و هیات انتخاب هم با لحنی محکم و قاطع از آثاری که به بخش سودای سیمرغ و نگاه نو راه یافته بودند دفاع کرد و معتقد بود که بهترین ها را برگزیده است. برخی از فیلم ها هم در بخش خارج از مسابقه حضور پیدا کردند و عده ای هم در جریان نوپای سینمای ایران که هنر و تجربه است، خود را در معرض دید علاقمندان و صاحب نظران سینما قرار دادند. همه چیز مهیای برگزاری جشنواره بود و برداشت ها از پیش بینی ها و انتظارات یک جریان متفاوت و جشنواره ای پربار بود، اما اینکه تا چه میزان این توقعات عینیت پیدا کرد را باید به مرور بررسی کرد.
بخش سودای سیمرغ
برای ارزیابی بخش سودای سیمرغ باید به تعداد آثاری که در آن حضور دارند نگاه کرد و دید که هر یک در جشنواره تا چه میزان توانستهاند موفق عمل کنند. در این بخش نام کارگردانانی چون ابوالحسن داوودی، فرزاد موتمن، مسعود جعفری جوزانی ، علیرضا رییسیان ، کمال تبریزی ، بهروز افخمی و حسن نجفی به چشم می خورد که با توجه به کسوت و تجربه ، کارگردانان کارکشته تری محسوب میشوند، اما با توجه به فیلمهایی که از آنها در جشنواره به نمایش درآمد، انتظاری که با همان زاویه دید تفاوت و معیار دستیابی به دستاوردی جدید میرفت ، نتیجه آنچنانی حاصل نشد، جز اینکه داوودی و موتمن با فیلم های جدید خود جهشی دوباره داشتند، اما این جهش را نمی توان بعنوان یک نقطه مثبت برای آنها محسوب کرد، از این جهت که این کارگردانان طبق یک سنت غلط همیشه با گذشته خود قیاس میشوند و با آن نسبت است که موفقیت آنها ارزیابی می شود، در صورتی که فارغ از این نکته نمی توان در جایگاهی مستقل، مجموع اتفاقاتی که برای آنها افتاده را بعنوان یک موفقیت برای سینمای ایران تلقی کرد.
علیرضا رییسیان هم با توجه به کارنامه خود و پس از سالها حضور در سینما با فیلم «دوران عاشقی» به نقطه ای رسیده که این اثر را پخته ترین و کامل ترین کار خود می داند، در صورتی که باز هم نمی توان حاصل جمع آن را فضیلتی برای سینمای کشور دانست و به راحتی میتوان گفت که در بین این کارگردانان نه از لحاظ فیلمنامه و نه از جهت فرم جهشی صورت نگرفته و خون تازه ای در رگهای سینمای ایران تزریق نشده است، ضمن اینکه همین آثار در قیاس با برخی فیلم های سالهای گذشته پسرفت هم داشته اند و جایی برای بالیدن ندارند. از طرفی مسعود جعفری جوزانی با «ایران برگر»، حتی در فرمول قیاس با گذشته خود هم دچار توفیق نشد و شاید یکی از ناموفقترین کارگردانان در کنار تبریزی و افخمی بود.
البته که هیچ یک از این ارزیابی ها ناظر بر استقبال مخاطب از آثار آنها در گیشه و دریافت جوایز در جشنواره نیست و با این اوصاف نماینده های این نسل از سینمای ما دوباره درجا زدند و در خوش بینانه ترین حالت بارقه های امید را برای ادامه فعالیت خود ایجاد کردند . با این وجود نمی توان بخش سودای سیمرغ جشنواره را متعلق به جوانان فیلمساز دانست، ۷ فیلم از ۱۳ فیلم را کارگردانانی ساختند که متعلق به نسل گذشته فیلمسازی هستند و از این سو هم زوج بنکدار و علیمحمدی و همچنین هومن سیدی با همان سیاق قبل به مسیر خود ادامه دادند و انرژی خود را بر فرم مشخص خود معطوف کردند،کیارش اسدی زاده و شهرام شاه حسینی مقبول تر واقع شدند، اما کاوه سجادی حسینی به شدت انتقادها را بر انگیخت.
صادق دقیقی و رضا کریمی هم فیلم هایی در ژانر دفاع مقدس ساختند که طبق معمول توجه خاصی را به خود جلب نکردند. با این اوصاف بخش سودای سیمرغ جز اینکه برخی فیلمسازان را نسبت به گذشته خود امیدوارتر کرد. به لحاظ مضمون و بخصوص فیلمنامه حرف تازهای نداشت و باز هم سهل انگاری در اجزا آن به چشم میخورد. هر چند که بین جوانترها به لحاظ تکنیک و فرم تحرکات قابل توجهی صورت گرفته ، اما فرم به تنهایی نمی تواند کلیتی قابل قبول از سینما را نمایان کند.