زنده شدن عشق قدیمی از پس سالهای سپری شده، مضمون اصلی نخستین فیلم صفی یزدانیان است.
سوره سینما – میثم محمدی: فیلم سینمایی در «دنیای تو ساعت چند است؟» اثری متکی بر زمان و استوار در مکان و منتج از یک رابطه عاشقانه ناب است که با در هم آمیختن ابزار خود فضایی یکدست و دوست داشتنی را بوجود می آورد. اتکای فیلم به زمان از آن جهت مورد اهمیت است که پایه اصلی اثر یعنی عشق ناب فرهاد به گلی ، براساس اینکه شامل زمان شده به قوام و پختگی رسیده و ارزشی افزون پیدا کرده است و حالا آماده بهره برداری های هنرمندانه و سرشار از عواطف است. عاشقی که عقربه های ساعتش سالها پیش از کار افتاده و حالا با مواجهه با معشوق صدای تیک تاک قلبش به گوش میرسد و دوباره ثانیهها برای او زنده می شود و زمان روی خوش خود را به او نشان میدهد. این جوهر اصلی ایده فیلم است، مضمونی که در حالت عادی می تواند یک مساله عادی باشد و یک عشق مانند هزاران دیگری که وجود دارد و سرشار از کلیشه هاست ، اما این عشق سربسته و کهنه که حالا قوام یافته متعلق به اقلیتی است که وفاداری و خلوص از ویژگیهای ثابت آن محسوب میشود. از این رو عنصر زمان در این اثر به شدت کاربرد دراماتیک و حسی و عاطفی دارد.
از طرف دیگر مکان در فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» نیز از عوامل و فاکتورهایی است که جهان داستانی را در خود استوار می کند ، انتخابی که هوشمندانه و مطابق با فضای مورد نظر فیلمساز برگزیده شده است ، مکان هایی که با استفاده از آنها فضایی گرم و آرام را می توان منتقل کرد ، کوچهها ، پیاده روها ، اسکله ، بازار و دیگر مکان ها فارغ از اینکه قصد داشته باشد ، مستقیم به شهرهای شمالی اشاره کند ، بیشتر وابسته به بافت منحصر به فردی است که القاء کننده یک آرامش و در واقع یک صمیمیت بصری و عاطفی است که در روند تاثیرپذیری مخاطب به شدت موثر واقع می شود .در چنین فضایی بی تردید اگر هدایت درستی از لحاظ میزانسن ها و همچنین انتخاب نماها و تدوین مطابق با لحن فیلم صورت نگیرد ، اثر با سکته مواجه خواهد شد ، اما فیلم به لحاظ رنگ و اجزای درونی و چیدمان آنها و همچنین برخورداری از ریتم مناسب در یک منحنی استاندارد و درست حرکت می کند و همین باعث جاذبه و کشش بیشتر می شود ، کششی که با توجه به ساختار فیلمنامه و مواجهه با گفتگوهای دو نفره ، میتوانست فدای سهل انگاری نسبت به هارمونی در اجرا شود که این اتفاق نیفتاده است و همه چیز به اندازه و درست کارکرد پیدا کرده و به دنبال هدف مورد نظر پیش می رود.
در کنار بازیهای درخشان این فیلم که بسیار در روح جاری و موجود در اثر تاثیرگذار است ، باید به یک دستور زبان متفاوت از سینمای رئالیستی اشاره کرد که بیشتر متکی بر عینیت حقیقی و برخوردار از ما به ازای بیرونی است و قهرمان های آن تا به این حد که در فیلم می بینیم ، ذاتی لطیف و حریرگونه ندارد ، بلکه این لطافت از جنس یک بافت ادبی و شاعرانه است که به اثر تزریق شده است ، یک شاعرانگی سینمایی که بی نسبت با علی حاتمی ، شاعر سینمای ایران هم نیست که حالا خانواده او گرد هم آمده اند تا قصیده ای در سینما بر جای بگذارند. پس همین باعث میشود که قائل به پیروی از دستور زبانی شاعرانه شویم که هر کدام از اجزاء بصری خود را به همراه دیالوگها در جهت خلق ابیاتی سینمایی به کار می برد و ردیف را فراموش نمی کند و قافیه را نمی بازد تا در قالبی عاشقانه خرق عادت کرده و با لحنی دلنشین شعرش را بسراید.