فیلم سینمایی «لامپ ۱۰۰» ساخته سعید آقاخانی ایده خوب اما پرداختی ضعیف دارد.
سوره سینما – میثم محمدی: سعید آقاخانی که به تازگی با دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد از سی و سومین جشنواره فیلم فجر جلوه تازه ای را از خود نشان داد و توانست توانایی های خود را در زمینه حضور جدی در نقش های سینمایی اثبات کند ، از سوی دیگر این روزها با فیلم سینمایی «لامپ ۱۰۰» در مقام نویسنده و کارگردان خود را در مواجهه با مخاطبان سینما می بیند. «لامپ ۱۰۰» یک درام اجتماعی تلخ است که اعتیاد به مواد مخدر شیمیایی و اثرات مخرب آن را دستمایه قرار داده و قصد دارد این هدف را در بستر زندگی فردی به نام روزبه با بازی محسن تنابنده به تصویر بکشد.
روزبه به پایان خط رسیده و از وضعیت خود خسته است و تلاش می کند تا با ترک اعتیاد زندگی دوباره ای را در کنار همسر و دو فرزند خود آغاز کند، اما توهمات و وسوسه های گوناگون او را ناکام می گذارد. با چنین روندی در یک داستان مسلم است که ما باید با یک لحن یک دست جدی روبرو باشیم که بتواند تلخی و سیاهی منجلاب اعتیاد را به مخاطب القاء کند و تاثیر خود را بگذارد. اما فیلمنامه آقاخانی مدام در حال تغییر لحن از یک زبان جدی به کمدی است و این عامل اسکلت گفتاری اثر را دچار تناقض و سستی میکند.
به نظر می رسد آقاخانی در این اثر نتوانسته بدلیل ضرورت ، شناسنامه فعالیت خود در عرصه کمدی را باطل کند و به یک فضای نو و جدید دست یابد و در بسیاری از فصول فیلم بی دلیل تلاش دارد که مخاطب را بخنداند و در این راه هم موفق نیست . شخصیت روزبه با بازی تنابنده هم همچون کلیت اثر دچار همین سستی دراماتیک است ، هر چند که تنابنده بطور مقطعی و در برخی سکانس ها بخوبی توانسته از پس ایفای نقش برآید ، اما موقعیت های بسیار سطحی و البته کم شاخ و برگ بودن داستان و تمرکز بیش از حد روی به تصویر کشیدن توهمات شخصیت از عوامل این اتفاق است. ایده اثر خوب است، اما داستانکهای موثر و پیش برنده منطقی و عمیق در کار دیده نمیشود ، چرا که موضوع مورد نظر با توجه به تکرار تولید در مدیومهای دیگر ، در صورتی میتواند اثرگذار باشد که زوایای متفاوتی از این پدیده را برگزیند و نگاهی خاص به جریان داشته باشد.
این اتفاق در ایده می افتد ، اما در ادامه تلاشی برای ژرف نگری صورت نمی گیرد و شاید اصلی ترین تفاوت و ویژگی که مدنظر فیلمنامه نویس و کارگردان اثر بوده غوطه ور شدن مداوم در توهمات ناشی از استعمال این ماده مخدر شیمیایی است. آسیب دیگری که چنین ضعفی در فیلمنامه ایجاد کرده است ، طراحی سکانس هایی خارج از روایت اصلی و به نوعی اضافه است که باز هم برای پرکردن و تاکید بیش از حد بر روی جریان اعتیاد این فرد است ، در صورتی که بخش عمده ای از این جریان ها می توانست در تمرکز دقیق تر بین رابطه روزبه و خانواده اش قوام پیدا کند تا هم تاثیر بهتری داشته باشد و هم این که وضعیت تلخ و برزخی او را باورپذیرتر کند.
از سوی دیگر باید به کارگردانی «لامپ ۱۰۰» اشاره کرد که به لحاظ منطق روایی در تصاویر با مشکل مواجه است و پلان ها و سکانس های بی ارتباط زیادی را در خود جای داده که بسیاری از آنها اضافی است و زبان بصری منطقی را در جهت مضمون اصلی اثر دنبال نمی کند که نمونه بسیار بارز آن را می توان در پلان های هلی شات بی دلیل و نماهای جاده ای مربوط به آغاز و پایان کار دید. نکته دیگر درباره فیلم سینمایی «لامپ صد» موسیقی فیلم است که با بدسلیقگی تمام انتخاب شده است و به هیج وجه نمی توان این حجم از موسیقی سنتی جاری در اکثر سکانس ها را منطبق با فضاهای موجود در اثر دانست و بطور ویژه دوپارگی حسی ایجاد می کند و اینکه چطور می توان با یک موسیقی سنتی آرام که از سازهای ایرانی بهره برده است با اتمسفر سرشار از وهم کاراکتر اصلی همراه بود هم یکی از این ابهامات و اشکالات است. در مجموع به نظر می رسد آقاخانی باید از فضای کارهای تلویزیونی خود فاصله بگیرد و از ابزار سینما به نحو هنرمندانهتر و منطقیتر برای روایت های خود بهره ببرد.
نقش اصلی اسمش فرزین نبود؟؟؟
به نظر من هم سعید آقاخانی توی این فیلم ضعیف عمل کرد. ترس از کاهش مخاطب باعث شد پوریا پورسرخ و نیما شاهرخ شاهی و محسن چاووشی و حتی محسن تنابنده وارد فیلم بشن