سوره سینما

پایگاه خبری-تحلیلی سینمای ایران و جهان

sourehcinema
تاریخ انتشار:۱۶ اسفند ۱۳۹۳ در ۹:۴۵ ق.ظ چاپ مطلب

سینماگری بی‌جایگزین

rasool1

مرحوم رسول ملاقلی‌پور سینماگری بی‌جایگزین در تاریخ سینمای دفاع مقدس است.

مرحوم رسول ملاقلی‌پور سینماگری بی‌جایگزین در تاریخ سینمای دفاع مقدس است.

سوره سینما- محدثه واعظی‌پور: صحبت کردن از سینماگری که دیگر در بین ما نیست، دشوار است. ستایش فیلم‌های خاطره‌انگیز و یادآوری روحیه منحصر به فردش در این روزگار که او در خاک آرمیده، شاید مرده‌پرستی به نظر برسد. اما مگر می‌توان به سادگی از سینمای رسول ملاقلی‌پور گذشت؟ به ویژه زمانی که تقویم یاد او را در قلبمان زنده می‌کند و سالروز مرگ زودهنگامش در اسفندماه را به خاطرمان می‌آورد. برای نسلی که کودکی‌اش در جنگ هشت ساله گذشت، رسول ملاقلی‌پور یک نام در تاریخ سینما نیست. او و فیلم‌هایش کشف روزگار نوجوانی و جوانی هستند. وقتی جنگ به پایان رسیده بود و در دوران خوش پس از حمله‌های هوایی و تعطیلی مدارس، آژیرهای خطر پیاپی و شنیدن اخبار هولناک آوارگی و شهادت هموطنان در گوشه و کنار سرزمینمان، خاطره سربازان وطن هنوز زنده بود. ملاقلی‌پور مثل ابراهیم حاتمی‌کیا و احمدرضا درویش، بخشی از حقایقی را برایمان روایت می‌کرد که ندیده بودیم و نمی‌دانستیم. تصویری فراتر از آنچه تلویزیون به ما درباره دفاع مقدس می‌گفت.

ملاقلی‌پور فرزند سینمای پس از انقلاب بود، مثل بسیاری از همنسلانش فیلمسازی را با عکاسی، ساخت فیلم کوتاه و مستند تجربه کرد و سیاه‌مشق‌هایش با موضوع جنگ گره خورد. نخستین فیلم‌هایش که در دهه ۶۰ ساخته شدند، مثل اغلب آثار سینمایی این دوران وجه تبلیغی و تهییجی داشتند. نگاه حماسی به جنگ و ترویج روحیه شهادت و ایثار وجه بارز فیلم‌های او در این دوره است. ملاقلی‌پور در این سال‌ها علایق و دغدغه‌هایش را در قالب فیلم‌هایی حماسی مطرح می‌کرد و می‌کوشید زبان سینمایی و مولفه‌های خاص خود را پیدا کند. زمان لازم بود تا اندیشه او شکل بگیرد و سینمایی را که به آن تمایل داشت، دنبال کند.

balami-be-sooye-sahel

پس از پایان دوران دفاع مقدس، ملاقلی‌پور مانند بیشتر سینماگرانی که نامشان با سینمای جنگ پیوند خورده بود، رد پای قهرمانانش را در شهر و اجتماع جستجو کرد. «خسوف» و «پناهنده» متعلق به این دوران هستند. فیلم‌هایی که از گذر روزهای دفاع می‌گفتند و از جامعه‌ای که با دوران آرمانگرایی تفاوت دارد. اواسط دهه ۷۰ و با ساخت «نجات یافتگان» و «سفر به چزابه» اتفاقی مهم در کارنامه این سینماگر رقم خورد. اما امتیازهای این دو فیلم آنطور که باید دیده نشدند. دهه هفتاد، دوران رشد سینمای اجتماعی بود. در روزهای ثبات و آرامش دوران سازندگی، سینمای ایران فراتر از فیلم‌های ایدئولوژیک قدم برمی‌داشت و متمایل به تولید آثاری برای جذب مخاطب بود. در سینمای دفاع مقدس هم گل سرسبد ابراهیم حاتمی‌کیا بود که رشدی خیره‌کننده را با هر فیلم تجربه می‌کرد. هم اقبال منتقدان را داشت، هم سیمرغ‌های بلورین جشنواره فیلم فجر را به خانه می‌برد، هم کم کم و با ملودرام «از کرخه تا راین» برای مردم به سینماگری شناخته شده و محبوب تبدیل می‌شد.

safar-be-chazabe

شاید به همین دلیل کمتر منتقدی حواسش به این بود که ملاقلی‌پور در «سفر به چزابه» شکست زمان را وارد روایتش کرده، بدون آنکه فیلمش غریبه به نظر برسد، یکی از تاثیرگذارترین آثار دفاع مقدس را ساخته و حماسه شکست را به تصویر کشیده است. «سفر به چزابه» حاصل ذهن خلاق سینماگری غریزی بود که با آزمون و خطا فیلمسازی را آموخته بود. فیلمسازی که با ایستادگی می‌خواست سینماگر دفاع مقدس باشد اما از جامعه و مردمش فاصله نگیرد و شبیه دیدگاه رسمی فیلم نسازد. برای او مهم بود که هر فیلمش، واقعیت آدم‌های جنگ را به تصویر بکشد. مردان و زنانی که برای میهنشان جان باخته بودند و در میان این قبیله هر طیف و گروهی دیده می‌شد. به نظر می‌رسد این دیدگاه او که با تصویر کلیشه‌ای از مردان جنگ تفاوت داشت چندان به مذاق مسئولان خوش نمی‌آمد. این ویژگی همواره ملاقلی‌پور را از طیف سینماگران خودی، جدا می‌کرد. او مانند سینماگری که پس از پیروزی انقلاب اسلامی وارد سینما شدند و اولین آثارشان درباره دفاع مقدس بود از مواهب و امکانات برخوردار نبود. او هرگز گل سرسبد جشنواره‌ها نشد و نتوانست دل مسئولان را به دست بیاورد. بخشی از این موقعیت به روحیه و اخلاقش برمی‌گشت و بخشی به واسطه گرایشی بود که در فیلمسازی داشت. آگاهانه می‌خواست در فیلم‌هایش حرف خودش و مردمش را بزند، نه حرف مسئولان را.

hiva

ملاقلی‌پور بداقبال بود، شاید اگر هر فیلمساز دیگری در سال ۱۳۷۴ «سفر به چزابه» را می‌ساخت به واسطه جسارت و نوآوری در روایت و پرداختن از زاویه‌ای جدید به موضوع جنگ تقدیر می‌شد. اما کوشش او در این فیلم نادیده گرفته شد. «هیوا» ادامه منطقی «سفر به چزابه» بود. فیلمساز باسابقه سینمای دفاع مقدس در جستجوی رد پای قهرمانان روزهای جنگ، این بار به عشق زمینی توجه ویژه نشان داد و پای شخصیت زن را به شکلی پررنگ و موثر وارد قصه کرد. رابطه عاطفی حمید و هیوا، موتور حرکت قصه و عاملی برای سرزدن به گذشته برای روایت ماجرای نسلی است که در جنگی نابرابر، پر پر شد. سکانس پایانی فیلم، آنجا که هیوا به گذشته سفر می‌کند و سرنوشت خود را که مرگ در کنار حمید است برمی‌گزیند هنوز جسورانه و تازه است. البته که «هیوا» خالی از ضعف نبود، شاید پاشنه آشیل فیلم انتخاب نادرست دو بازیگر اصلی بود که فیلم از بازی آنها صدمه دیده بود. اما امتیازهای این عاشقانه جنگی بسیار بیشتر از آن بود که انکار شود. سرنوشت اکران عمومی «هیوا» هم تلخ بود. فیلم با تاخیر روی پرده رفت، آنهم در شرایطی نامطلوب.

«کمکم کن» در کارنامه ملاقلی‌پور فیلمی محبوب نیست. با تصویری که از او سراغ داریم و پس از تجربه «هیوا» اثری است ضعیف که اشاره‌هایش به مسائل اجتماعی و مشکلات جامعه در سطح می‌ماند و عمیق نمی‌شود. اما «نسل سوخته» جهشی دوباره در کارنامه این فیلمساز بود. یک قصه سه اپیزودی درباره جامعه‌ای که از گذشته تا حال، در بستری پر فراز و نشیب روزگار گذرانده. از دام دیکتاتوری و خشونت رهیده و برای رسیدن به برابری و عدالت تلاش می‌کند. اپیزود اول در خانه شازده قجری نقبی است به تاریخ و تاثیر اختناق و بی‌عدالتی در سرنوشت محتوم این مردمان رنج کشیده. اپیزود دوم رنج مردمانی را به نمایش می‌گذارد که معصومیتشان به قربانگاه برده شده و اپیزود سوم، تصویر نسلی را ارائه می‌دهد که در کوران تحولات اجتماعی سهم خود را از زندگی طلب می‌کند. فیلم اثری است درخشان درباره دورانی سپری شده، درباره رویاها و کابوس‌های چند نسل و البته این بار هم با حضور پررنگ زنان که نماد عشق، معصومیت و پاکی هستند.

nasle-sookhte

دو فیلم «قارچ سمی» و «مزرعه پدری» گذشته را به امروز پیوند می‌زنند و هر دو آشفته‌اند، همچون حال سازنده‌شان که از شرایط جامعه دلگیر بود. «قارچ سمی» رابطه دومان (جمشید هاشم‌پور) کهنه سربازی از نفس افتاده با بیتا دختری جوان (میترا حجار) را روایت می‌کند. در روزگاری که مردم قدر قهرمانانشان را نمی‌دانند و از آنها می‌خواهند با مختصات یک جامعه مادی و دور از آرمانگرایی همسو شوند. قهرمان ملاقلی‌پور تنها است و جز همرزم دوران دور، کسی حرفش را نمی‌فهمد. مرگ خودخواسته دومان و سلیمان، شورشی علیه تباهی و سیاهی است. «مزرعه پدری» اما یک قدم از «قارچ سمی» بالاتر است، منسجم تر و دوست‌داشتنی تر. شعری درباره جان‌های پاکی که برای آزادی سرزمینشان در خون غلتیند. عجیب است که این تصویر تراژیک از جنگ بازهم مورد توجه قرار نمی‌گیرد. به سختی اکران می‌شود و ارزش‌هایش در روایت و ساختار نادیده گرفته می‌شود.

gharche-sammi

ملاقلی‌پور در ساخت صحنه‌های جنگی تسلط و مهارتی ویژه داشت و قدرت و خلاقیت او در کارگردانی فصل‌های درگیری با دیگر فیلمسازان حوزه دفاع مقدس قابل قیاس نیست. هنوز هم فیلم‌هایی که با هزینه‌های فراوان و تبلیغات ویژه ساخته می‌شوند قادر نیستند، جنگ را با عظمت، خشونت و هراسی که ملاقلی‌پور به تصویر می‌کشید خلق کنند. «مزرعه پدری» فضایی بین رویا و واقعیت دارد. سکانس آغازین آن ستودنی و خیره‌کننده است. سرنوشت تراژیک محمود (مهدی احمدی) و همرزمانش تکان‌دهنده است و عشقی که در هر سکانس فیلم موج می‌زند و در رابطه نویسنده و خاطره همسرش (آتنه فقیه نصیری) دیده می‌شود، در هیچ فیلم دفاع مقدسی تکرار نشده است.

mazrae-pedari

پرونده فیلمسازی رسول ملاقلی‌پور در میانه دهه هشتاد و با اثری پرفروش بسته شد. «میم مثل مادر» ادای دین او به جایگاه مادران بود. فیلمی احساساتی و شورانگیز که مخاطبانی بسیار داشت و هنوز در خاطره سینمادوستان باقی مانده است. «میم مثل مادر» حدیث مبارزه یک زن برای حفظ کودک و خانواده‌اش است و سینمای ایران، کمتر تصویری از این عشق و ایستادگی زنانه داشته است. فیلم در نمایش رنج شخصیت اصلی موفق و تاثیرگذار است و تماشاگر را با خود همراه می‌کند. بخشی از انرژی فیلم به خاطر بازی بازیگران، به ویژه گلشیفته فراهانی و علی شادمان است که حس مادر و فرزندی را در این فیلم جاری کرده‌اند.

۱۵ اسفندماه ۱۳۸۵ زمانی که خبر درگذشت ناگهانی این فیلمساز به گوش رسید، بسیاری بهت‌زده شدند. باور نمی‌کردیم فیلمساز پرجوش و خروش آرام گرفته باشد. آنهم زمانی که سینما به او لبخند زده بود و «میم مثل مادر» گیشه پررونقی داشت. اما سرنوشت با او سرسازگاری نداشت و روزگار نقطه پایان را بر کارنامه زندگی و فعالیت حرفه‌ای فیلمسازی ثبت کرد که تصویری صریح و تلخ از جنگ ارائه داد و واقعیت را درباره شهادت بزرگترین فرزندان این سرزمین گفت. بدون آنکه پسند مدیران و جایزه جشنواره‌ها فریفته‌اش کند. او برای نسل‌های مختلف از زنان و مردانی گفت که سرزمین مادری را با عشق و خون حفظ کردند. خود را مدیون سال‌های دفاع مقدس می‌دانست و هرگز به آرمان‌های آن دوران پشت نکرد. فیلم‌هایش انعکاس روح بی‌قرار و رنج او هستند، آثاری که ضعف و کاستی هم دارند اما صادقانه ساخته شده‌اند و در این روزگار نیرنگ و ریا، چه گوهر گرانبهایی است صداقت.