سوره سینما

پایگاه خبری-تحلیلی سینمای ایران و جهان

sourehcinema
تاریخ انتشار:۲۹ اسفند ۱۳۹۳ در ۱۰:۲۶ ق.ظ چاپ مطلب

جمشید محمودی و ساخت یک فیلم مادرانه/ گشت و گذار با «چند متر مکعب عشق» در جهان

jamshid-mahmudi1

جمشید محمودی یکی از مهم‌ترین عوامل موفقیت یک فیلم را نگارش آزادانه فیلمنامه و به دور از هراس مشکلات اقتصادی عنوان کرد.

جمشید محمودی یکی از مهم‌ترین عوامل موفقیت یک فیلم را نگارش آزادانه فیلمنامه و به دور از هراس مشکلات اقتصادی عنوان کرد.

گروه سینمای ایران-سارا کنعانی: در ابتدای سال ۹۳ هیچکس فکرش را نمی‌کرد گیشه سینمای ایران بتواند در تمام فصل های سال سر پا باشد، اما با اکران برخی از فیلم ها مثل «چند متر مکعب عشق» این پیش بینی غلط از آب در آمد و تماشاگران ثابت کردند که هر فیلمی، چه متعلق به کارگردانی تازه کار باشد و چه نباشد، چه ستاره داشته باشد و چه نداشته باشد، می تواند محبوب باشد اگر داستانش را به درستی تعریف کند. جمشید محمودی این راز مهم را در ابتدای مسیر فیلمسازی خود به خوبی فهمیده است!

در اینکه سال ۹۳ برای شما سال خوبی بوده، شکی نیست. اتفاق خوب این چند وقت اخیر هم که حضورهای جهانی «چند متر مکعب عشق»، بوده. موافقید؟

جمشید محمودی: موافقم اما در جشنواره های خارجی جوایز زیادی کسب نکردیم، اما صرف پذیرفته شدن در این فستیوال ها اتفاق با اهمیتی بود. فیلم ما تا الان حدودا در ۲۰ جشنواره حاضر بوده است. با فستیوال شیکاگو شروع کرد و بعد در پوسان نمایش داشت. با اینکه ما در بخش غیررقابتی شرکت کرده بودیم، اما تجربه های خیلی خوبی برایمان رقم خورد. همانطور که حضور در جشنواره فیلم فجر و قرار گرفتن فیلم روی پرده برای من یک اتفاق تازه بود، حاضر شدن در این رویدادهای جهانی هم به همان اندازه جذابیت داشت و اندوخته های مرا غنی تر کرد.

فکر می‌کنید چه عاملی باعث شد تماشاگری که نه ایرانی است و نه افغانی، با فیلم ارتباط برقرار کند؟

دغدغه فیلم، مهاجرت است و آن را می توان در میان تمام مردمان دنیا سراغ گرفت. به همین دلیل مهاجران حاضر در آن کشورها از قصه تأثیر می پذیرفتند و با آن ارتباط برقرار می کردند. بعضی از آنان بعد از نمایش فیلم به سراغ من می آمدند و طی گفت و گوی شخصی که داشتیم می فهمیدم باورپذیری در میان آنان تا چه حد اتفاق افتاده است. من همیشه فکر می کردم به خاطر محدودیت هایی که در نشان دادن رفتار محبت آمیز زن و مرد داریم، سینمای عاشقانه ما برای خارجی ها قابل درک نباشد، اما برایم خیلی جالب بود که آنان خودشان هم می گفتند که ما می دانیم ایران یک کشور اسلامی است و در مواجهه با سینمای شما، با این پیش‌فرض که برای نشان دادن چیزهایی باید نکاتی را رعایت کنید، به تماشای فیلم هایتان می نشینیم!

chand-metre-mokaab1

یکی از ویژگی های به خصوص فیلم شما این است بدون هیچ بازیگر ستاره ای، فروخت. این موضوع را از ابتدا پیش بینی می کردید؟

فیلم های بی ستاره ای مثل «چند متر مکعب عشق» که به جای اینکه بازیگر سوپراستار داشته باشند قصه عاشقانه خود را با سروشکلی تازه تر تعریف می کنند، به همین دلیل جای خود را در دل تماشاگر باز می کنند. البته از نگاه من بازیگران خوب فیلم همه در حد ستاره ها ظاهر شدند، اما ما الان داریم درباره ستاره با تعاریف رایج صحبت می کنیم. فیلمی که به مخاطبش احترام می گذارد، او را با خودش درگیر می کند. این تماشاگر بعد از اینکه از سالن بیرون آمد، تماشای اثر را به دیگران توصیه می کند؛ این توصیه و تبلیغ مردمی اتفاق خیلی مهمی است. من فکر می کنم خیلی از فیلم ها شروع بسیار هیجان انگیز و خوبی دارند اما چون قصه خود را به خوبی ادامه نمی دهند، تماشاگر بعد از پایان کار یادش نمی ماند که می شود دیدن این فیلم را به کسی پیشنهاد داد. فیلم ما وقتی چند هفته از فروش خود را در اکران عمومی پشت سر گذاشت، تازه به مخاطب شناسانده شد و این معرفی را مدیون تماشاگرانی بودیم که کارمان را دوست داشتند. اینطور شد که فروش یکی از هفته های ما افزایش چهاربرابری نسبت به هفته اول داشت. شما وقتی قصه تان را خوب تعریف می کنید، مخاطبی که شاید هیچ کدام از بازیگران را نمی شناسد، با تعریف کردن بخشی از ماجرای فیلم به دوستش می گوید به سینما برو شاید اگر با اسم بردن از یک بازیگر، کسی را به دیدن فیلمی دعوت می کرد، او ترغیب نمی شد.

اگر به عقب برگردید و این امکان را داشته باشید که زمان اکران فیلم تان را خودتان انتخاب کنید، چه می کنید؟ باز هم یک فصل بد را برمی گزینید تا سرتان بالا باشد که گیشه سینما را از رکود نجات داده اید یا به اکران های خوبی مثل نوروز و عید فطر می اندیشید؟

من طرفدار هر چیزی هستم که در یک نگاه کلی به نفع سینما باشد؛ برای مثال من از فروش فیلم های کمدی خیلی راضی هستم و می گویم در این فصل بد اکران، خدا را شکر که آنها گیشه خوبی دارند. مخاطب باید به سینما بیاید و به تماشای فیلم روی پرده عادت کند. آن هنگام است که می توان عمیقا خوشحال بود. از طرف دیگر، خیلی خوشحالم که فیلم ما یک فصل به اصطلاح مرده اکران را زنده کرد و با داشتن بازیگرانی نه چندان شناخته شده که آشنا ترین شان ساعد سهیلی بود، به خوبی فروخت. عامه مردم با دیدن پوستر فیلم فکر می کنند با یک فیلم غیرشهری طرف هستند و این غیرشهری بودن، همیشه برای اکران عمومی خطرناک است، اما با تبلیغات خوب و حمایت رسانه ها موفق شدیم.

همین جا لازم می دانم از رسانه هایی همچون بانی فیلم، تسنیم، فارس، ایسنا و البته سوره سینما تشکر کنم که هوای ما را خیلی داشتند. فیلم ما عملا در اواخر پاییز اکران شد و قشر دانشجو که می‌توانست بخش عمده ای از مخاطبان مان را تشکیل دهد، درگیر امتحانات بود. ما بدون سرگروه بودیم و شروع جشنواره فیلم فجر هم برای خود موضوع جداگانه ای بود که باعث می شد توجهات از سینمای اکران کاسته شود. من حتی به برادرم هم گفتم که این فیلم اتفاقات خیلی خوبی را رقم زده و وقتی با یک موقعیت نامطلوب مواجه می‌شود ما به عنوان سازندگان آن نباید ناراحت باشیم، کما اینکه در نهایت همه چیز به نفع ما بود و همه گفتند فیلم به قدری خوب بود که توانست در یک شرایط بد، گیشه خوبی داشته باشد. من فیلم را با برخی آثار دیگری که از چهره ها بهره برده اند و در زمان بهتری هم اکران شده اند مقایسه می کنم و می بینم فروش ما بیشتر بوده. دلمان هم گرم می شود و همین خوب است!

jamshid-mahmoodi2

نشان داده شدن زندگی افغان، چیزی بود که در خلال روایت شما خود به خود اتفاق افتاد یا اینکه عامدانه روی آن تأکید داشتید؟

نه، برایش برنامه ریزی کرده بودیم. من خودم مهاجر افغان هستم و الان حدود سی سال است در ایران زندگی می کنم و برایم مهم بود حالا که دارم زندگی مردم افغانستان را به تصویر می کشم دست روی چیزهایی بگذارم که کمتر دیده شده باشد. می‌خواستم اشتراکات فرهنگ ایرانی و افغانی را نشان بدهم. با دوستانی که اخیرا از افغانستان آمده بودند صحبت می کردم و از آنان می خواستم در مورد رسم و رسومات خاصی که شاید فراموش کرده باشم حرف بزنند تا ببینم آیا به فراخور داستان جای وارد کردن آنها به قصه وجود دارد یا نه. جشن بعد از ختنه پسرک، هم برای ما آشنا بود و هم برای آنان و در عین حال بخشی از عشق بین صابر و مرونا را به شکل جان دار تر و سرحال تری نشان می داد. نان محلی پختن هم چیزی بود که از اشتراکات فرهنگی به حساب می آمد و می‌شد به آن پرداخت. من این روند را برای فیلم بعدی هم در پیش می‌گیرم و آنجا هم وجوه تازه‌ای از زندگی افغان ها را خواهیم دید.

اگر قرار باشد جشنواره سی و سوم را آسیب شناسی کنید چه می گویید؟

من فیلمنامه نویسی را دوست دارم و همیشه از این قشر دفاع می کنم. آنان کار بسیار سختی دارند و دستمزد پایینی دریافت می کنند. برای نوشتن محدودیت دارند اما ادامه می دهند. با این حال، این موارد چیزی را توجیه نمی کند و باید بگویم خیلی از فیلم ها از فیلمنامه و مونتاژ ضربه خوردند. همه ما باید در بخش فیلمنامه با حساسیت بیشتری جلو برویم و البته خود من هم جزئی از این همه، به حساب می آیم. دیگر آنکه، باید از انتقادات کلی که به صورت یک موج گسترده مطرح می شوند دوری کرد. برای مثال، در چند وقت اخیر، همه نسبت به شیوه دوربین روی دست انتقاد داشتند و ما امسال دیدیم تعداد قابل توجهی از فیلم ها با دوربین ثابت فیلمبرداری شده بودند. ما نباید خودمان را فراموش کنیم و به خاطر ترس از نقد شدن، سعی در راضی کردن دیگران داشته باشیم.

بسیاری از فیلمسازان هستند که معروفند به اینکه فیلم های کند و بدون قصه می سازند. من اما وقتی به تماشای کارشان می نشینم شروع شدن قصه آنان را از دقیقه سوم می فهمم. می‌گویند فیلم های هانکه، جیلان و … قصه نمی گویند، کند هستند و … . من اما آثار این کارگردانان را به شدت داستان پرداز یافتم و به شما می گویم هم قصه شان را زود شروع می کنند و هم تا دقیقه آخر پای آن قصه می ایستند. در کشور ما هم اینطور جا افتاده که فیلم های غیر شهری قصه نمی‌گویند. زمانی فیلم هایی داشتیم که قصه شان در روستا تعریف می شد و مورد اقبال عموم قرار نمی گرفتند و در جشنواره ها می درخشیدند و تصور ما این بود که این ها قصه نمی گویند در حالی که اینطور نبود. به نظر من مشکلات اقتصادی است که فیلمسازان جوان را به سمت لوکیشن محدود و حضور اجباری چند چهره برای تضمین فروش و … می برد. ای کاش فیلم اولی ها حتی اگر مشکل مالی دارند تسلیم این فضا نشوند. من فیلم «چند متر مکعب عشق» را زمانی نوشتم که اصلا نمی دانستم حضور ۳۰ نفر هنرور در فیلم یعنی چه . نمی فهمیدم آمدن کانتینر و تریلی چه مفهومی دارد! همه چیز را راحت می نوشتم. ملاحظات اقتصادی همیشه برای فیلمنامه کشنده تمام می شود. وقتی تو از فیلمنامه بزنی، از اساس کار زده‌ای. امیدوارم همه فیلمسازان بدون دغدغه های حاشیه ای کار کنند.

chand-metre-mokaab2

برای دومین تجربه فیلمسازی که ان شا الله در سال ۹۴ اتفاق می افتد، چه دستاوردی از فیلم اول دارید؟

من از آدم هایی هستم که هیچ چیز راضی ام نمی‌کند. «چند متر مکعب عشق» را دوست دارم اما تنها به عنوان تجربه اولم. در فیلمنامه آن مواردی دیده ام که با تماشای کار در کنار اقشار مختلفی مثل جشنواره‌ها، منتقدان و مردم نصیبم شده است. قصه من می‌توانست قصه ای خوش ریتم تر(و نه پر گره‌تر) باشد و راحت‌تر و روان‌تر جلو برود.

فکر می کنید نسخه دی وی دی فیلم هم که توسط موسسه هنرهای تصویری سوره توزیع خواهد شد با استقبال مخاطب مواجه می‌شود؟

قبل از پاسخ به سوال شما می‌خواهم بگویم همه مردم و حتی خود ما سینماگران، متأسفانه سینما رفتن را فراموش کرده ایم و به امید اینکه دی وی دی اثر پخش می شود، قید تماشا را در اکران عمومی می‌زنیم. ای کاش پخش آثار در شبکه نمایش خانگی با تأخیر زیادی صورت بگیرد و مردم ترغیب شوند فیلم را روی پرده ببینند. با این حال حس من این است که از دی وی دی فیلم ما استقبال خوبی صورت می گیرد چون تا امروز پوستر و اسم فیلم، زیاد در معرض چشم و گوش مردم بوده و فیلم به صورت گسترده تر دیده خواهد شد. با تلویزیون هم صحبت هایی کرده ایم و امیدواریم بتوانیم آن را از تلویزیون پخش کنیم.

راستی فیلم بعدی هم رنگ و بوی عشق دارد؟

عاشقانه هست، اما نه عاشقانه ای که در زن و مرد خلاصه شود، بیشتر عاشقانه مادر و فرزندی است.

jamshid-mahmoodi3

در یک سال گذشته علاقه شما و برادرتان نسبت به مرحوم مادرتان انعکاس خوبی بین مخاطبان تان داشته. مایلید درباره این مهر و محبت بیشتر صحبت کنید؟

نه تنها فوت مادرم، بلکه مسیری که او برای زندگی ما انتخاب کرد، بسیار در روزگارمان اثرگذار واقع شد. من در ذهنم دو سه سوژه فیلمنامه دارم که ربط مستقیمی به موضوع مادر دارد و شاید روزی یک سه‌گانه سینمایی باشد. من اساسا هنگام قصه نوشتن، خیلی تحت تأثیر یاد مادرم هستم و چیزهایی که از او آموختم.

و آرزوی شما برای سال ۹۴؟

امیدوارم نگاه همه نسبت به سینما مثبت تر بشود و آرزوی من این است که سینما و تلویزیون، همسو و هم جهت و هم فکر باشند و رسانه ملی حمایت خیلی بیشتری از فیلم ها داشته باشد. روزی که سینما توسط تلویزیون حمایت شود، اوضاع بسیار بهتری نسبت به حالا خواهد داشت.