رسالت بوذری، مجری برنامه «خطها مقدماند» رویکرد این برنامه تلویزیونی را ترویج یک نگاه عقلانی به دفاع مقدس توصیف کرد.
سوره سینما- سارا کنعانی: رسالت بوذری یکی از مجریان با سابقه صدا و سیماست که او را اغلب در برنامه های مذهبی دیده ایم. او مهندس معدن است که مطالعات بسیاری در زمینه سینما، فلسفه و ادبیات داشته و علاقه او به حرفه اجرا، وی را به کل از رشته آکادمیک خود دور کرده است. در نوروز ۹۴ برنامهای تخت عنوان «خط ها مقدماند» با اجرای او از شبکه دوم سیما پخش شد که برای سومین سال متوالی با یک رویکرد متفاوت به موضوع دفاع مقدس پرداخت.
باز هم سال جدید را در مناطق جنگی شروع کردید. این تجربه این بار چگونه بود؟
-بله. این سومین سالی است که ما برنامه «خط ها مقدماند» را روی آنتن بردیم. ویژگی این برنامه این بود که از فضای حسی که درباره فضای دفاع مقدس و راهیان نور وجود دارد، دور بود. به عبارت دیگر، افراد وقتی با کاروان راهیان نور به این مناطق سفر می کنند، بیشتر در یک حال و هوای حسی قرار می گیرند. برنامه ما اما مستند و تولیدی بود و قرار بود با آدم های جنگ، قصه زندگی آنان را مرور کنیم و با بچه های تولید در بین خودمان اسم کارمان را گذاشتیم گفتن قصه های مشهور از آدم های نامشهور. ما برای این برنامه، چندان اعتقادی به آن فضاهای حسی که با شنیدن نام مناطق جنگی به ذهن می رسد، نداشتیم چون فکر می کنیم اگر احساسات کسی با سفر نوروزی اش به اینجا برانگیخته شود، ممکن است با شروع سال کاری و بازگشت او به خانه و زندگی اش کمرنگ شود. اگر شما آدم ها و پس زمینه جنگ را همانگونه که بودند تحلیل کنید تأثیر ماندگارتری دارید و تلاش برنامه ما این بود که اثرگذار باشیم.
منظور شما این است که می خواستید برنامه ای با شعور و نه شور، بسازید؟
البته این جمله ای که گفتید بیشتر تبدیل شده به ابزاری برای کوبیدن ارزش ها و قطعا مد نظر ما نبوده و نیست. ما می خواستیم آن اتفاق بسیار بزرگی را که در سال های جنگ رخ داده مرور کنیم. اگر موزه های جنگ در دنیا و یادمان های سربازان گمنام شان را ببینید متوجه می شوید برای کوچک ترین آثار باقی مانده هم شدید ترین تدابیر حفاظتی اندیشیده شده و می توانند درباره آن ساعت ها حرف بزنند و اطلاعات بدهند. ما هم هشت سال جنگی داشتیم که هر روزش، اتفاق و حماسه بود. پس بیاییم فارغ از هر گونه احساس و شائبه ای یادآور کنیم که در این سرزمین چه اتفاقی افتاد. شهدای ما کسانی نبودند که از آسمان آمده باشند. آنها آدم هایی معمولی بودند که کیمیای وجودشان به اکسیر جنگ طلا شده بود.
فکر می کنید به آنچه برایش هدف گذاری کرده بودید، رسیدید؟
خیلی خوب بود. سال اولی که این برنامه پخش شد، یکی از بهترین های نوروز آن سال بود. بعد از جلسه تقدیری که برگزار شد، یکی از فیلمنامه نویسان حوزه اجتماعی پیش من آمد و خودش را معرفی کرد و من هم به او گفتم فیلم هایی را که نوشته، دیده ام. او به من گفت من با تک تک آدم های قصه تو گریه کردم. کسی این را گفت که حداقل در ظاهر، به نظر نمی رسید تعلقات دفاع مقدسی داشته باشد و شاید هیچ وقت هم به این مناطق جنگی قدم نگذاشته باشد. او گفت تک تک مهمان های برنامه می توانستند سوژه یک فیلمنامه باشند و این برای من خیلی ارزش داشت. کس دیگری به من گفت من اصلا تلویزیون تماشا نمی کنم اما برنامه شما به قدری صریح و بی پرده بود که مرا جذب کرد. «بس که ببستند بر او برگ و ساز/ گر تو ببینی نشناسی ش باز» ما به قدری بروی جنگ برگ و ساز بسته ایم و دور آن هاله درست کرده ایم که واقعا نمی توان به آن نزدیک شد. ما در این مجموعه درباره شخصیتی حرف زدیم به اسم شاهرخ ضرغام. او قبل از انقلاب یک آدم دیگر بوده و تا دوران پیروزی هم انقلابی نمی شود. او در تیم آقای طالقانی در روز دوازدهم بهمن برای حفاظت از امام راهی می شود و طی مواجهه با شخصیت معنوی امام، متحول می شود و در زمان جنگ هم به شهادت می رسد. به نظر من قصه این آدم از قصه مجید سوزوکی خیلی جذاب تر است. من در همان برنامه گفتم که من این تحول را باور می کنم. اما در سینمای ما گاهی تحولاتی اتفاق می افتد که به شدت باسمه ای و خنده دار است و به هیچ روی باورپذیر نیست! اگر آنچه را که اتفاق افتاده رئال و واقعی به مردم بگوییم، تأثیر بیشتری هم دارد.
علاقه شما از ابتدا به سمت چنین برنامه ها و اجراهایی بوده؟
من هر آنچه را که به مدد آن بتوان م حرفم را در یک فرم و استاندارد رسانه ای بزنم، دوست دارم. خیلی گزیده کار و کم کار هستم و به دنبال این هستم که حرفم را بزنم، ضمن اینکه ما در مملکتی زندگی می کنیم که مبنای آن دینی است. پس وقتی شما در یک برنامه اجتماعی هم ظاهر بشوید با یک پس زمینه دینی وارد شده اید چون تلویزیون ما تلویزیون جمهوری اسلامی است و نه «بی.بی.سی» و … . کار کردن سالم در تلویزیون، نیاز به باور دارد و قطعا باور داشتن بهتر از رعایت کردن است، چون در این حالت است که مخاطب ما را می پذیرد. مردم از چشمان مجری، ذات او را می فهمند و دروغ گفتن به مردم هم تاوان دارد. رسانه در کسری از ثانیه تو را لو می دهد و من همیشه در قالب هایی قرار گرفته ام که آن را باور داشته ام. پیش آمده که چیزهایی را روی آنتن نگویم اما هر آنچه از دهان من در آمده حتما اعتقاد من بوده است. هیچ وقت از ابراز عقیده ام ترسی نداشته ام. دلبری ها و لوندی های اجرا حکم می کند که مجریان ما هر حرفی را نزنند چون این ترس وجود دارد که مخاطبشان از دست برود، من اما معتقدم عزت و ذلت در دستان کسی دیگر است. برای من برنامه اجتماعی و مذهبی ، از این نظر که حرفم را بزنم، تفاوتی نمی کند. من حتی در اجرای استیج هم چنین رویکردی دارم، ضمن اینکه اگر مجری با سواد باشد، فرقی نمی کند در چه قالبی قرار بگیرد. در کشور ما مسائل سیاسی بر همه چیز سایه افکنده و درک و فهم درباره هر موضوعی، ساده و سطحی است. حال آنکه اگر در زمینه های مختلف از جمله ادبیات، بار مطالعاتی بالایی داشته باشیم، میتوانیم در هر حیطه ای اجرای قابل قبولی داشته باشیم.
در نوروز امسال فرصت کردید کار هم صنفان خودتان را دنبال کنید؟ تلویزیون تماشا کردید؟
به این دلیل که سر ضبط بودیم، برنامه های سال تحویل را جسته گریخته تماشا کردم و متأسفانه باید بگویم نوعی یکنواختی در اکثر این برنامه ها مشاهده میشد. برنامه سال تحویل عرصه آزمون و خطا نیست چون ما در جهان، رقبایی جدی داریم. این یک واقعیت است که مردم ما ماهواره تماشا می کنند و مخاطب در کسری از ثانیه، کانال را عوض می کند. باید عالمانه و آگاهانه بر مخاطب سوار شد و فهم او را چنان تسخیر کنی که انتخاب دیگری نداشته باشد.
روز هنر انقلاب اسلامی را پشت سرگذاشتیم. سینمای انقلاب برای شما چه ویژگیهایی دارد.
ما ستاره ها و پدیده های درخشانی در سال های پس از انقلاب داشتیم. پدیده هایی که نسل من، به شدت ملهم از آنان است. یوسفعلی میرشکاک نابغه بی نظیری در عرصه نثر و نظم است و نسل من مدیون کتابهای اوست. ما با آثار او ستیزندگی در نوشتن را یاد گرفته ایم. من مدت ها روزنامه نگاری کرده ام و اگر جسارتی در این کار داشتم به این دلیل بود که پیش رویم آدم های ویژه ای را دیده بودم. ما با ابیات کسی مثل سید حسن حسینی بزرگ شدیم. چهره های پیشکوستی مثل سیمین بهبهانی، منوچهر آتشی، فروغ فرخزاد و … هم زندگی کرده ایم اما پس از انقلاب، هنر ایرانی و اسلامی به شدت بیشتر درخشید و ستارههای بی شماری را به ما شناساند و ای کاش در مراسم مختلفی که برای بزرگداشت چهره ها برگزار می شود، هر سال فقط از عده خاصی تقدیر نشود و به سایرین هم توجه شود.
مثلا ما در عرصه هنرهای تجسمی افراد بی نظیری داریم مثل کاظم چلیپا، حبیب صادقی، رضا عابدینی و حتی شاگردان حمید عجمی و … . در سینما هم نسل ویژه ای بعد از انقلاب به وجود آمد. علی رغم اینکه من سینمای عباس کیارستمی را اصلا دوست ندارم، ما با مشق شب و خانه دوست کجاست او سینمایمان را به جهان معرفی کردیم. حالا هنر انقلاب اسلامی و سینمای ما به جایی رسیده که حرفهای بسیاری برای گفتن دارد. ویژگی ما در سینمای پس از انقلاب عرضه یک ژانر و یک سینمای نجیب و سربلند در دنیاست. هنر ما فیلم جدایی نادر از سیمین فرهادی است و نه اینکه فیلمبردار و آهنگساز غیر ایرانی به ایران بیاوریم و با صرف هزینه گزاف فیلم بسازیم و بگوییم فیلم جهانی ساختهایم. هنر ما ساخت فیلمهایی از جنس یه حبه قند و فیلم هایی از جنس آثار پرویز شیخ طادی است که نمایانگر فرهنگ ایرانی است. چنین سینمایی را دنبا پذیرفته، سینمایی که قرار نیست با ابزار هالیوود حرف بزند.