تهیهکننده فیلم سینمایی «بوسیدن روی ماه» شخصیت اصلی فیلم را قهرمانی واقعی دانست که قابلیت تبدیل شدن به الگو را دارد.
سوره سینما: منوچهر محمدی تهیهکنندهای است که سابقه فعالیتهای متفاوت در حوزه سینما دارد. او اغلب طراح اولیه فیلمهایش است و از مرحله ایده برای تولید فیلمش برنامهریزی دارد، «بوسیدن روی ماه» مانند دیگر آثار ماندگار این تهیهکننده تلاشی است برای روایت تازه ای از دین و معنویت. یادگاری از ارزشهایی فراموش شده و ادای دینی به مادران گرامی شهیدان که سالها است با صبوری اندوه و رنج خود را پنهان میکنند.
آقای محمدی به عنوان تهیه کننده در سینما اغلب متنهایی را انتخاب کرده اید که ویژگی اصلی اش متفاوت بودن و به نوعی جریانساز بودن در بدنه فرهنگی سینما است. «زیر نور ماه»، «مارمولک»، «طلا و مس» و حالا هم «بوسیدن روی ماه»، در مورد همین نگاه برایمان بگویید؟
منوچهر محمدی: تجربه ای که من از سینما پیدا کردهام این است که این هنر بسیار پیچیده است و عوامل و عناصر زیادی درش دخیل است چه در ساخت و تولیدش، چه در عرصه و نمایشش و … در نهایت یک متنی که در ذهنتان بوده است را به کمک همین مجموع عوامل محصولی را به عنوان فیلم سینمایی تولید میکنید و این را در معرض دید مردم قرار می دهید از این جا تعریف مردم به عنوان جریان عمومی شروع می شود که شما دیگر آن چنان قدرت تشخیص و کنترل این موضوع را ندارید که مثلا بگویید این گروه سنی یا این گروه تحصیلی و یا این قشر از اجتماع بیاید و فیلم شما را ببیند بنابراین هنر سینما از آغاز بر خلاف آن چیزی که ما در پیشینه تئاتر میبینیم که در انگلستان و اروپا هنر خواص بوده است هنر عمومی است، جمع کردن سلیقه های مخاطب کار بسیار سخت و پیچیده ای است که طبیعتا تهیه کننده یک فیلم بخشی از این فهم را به مدد تجربه و بخش دیگری را به مدد دانش انجام می دهد یا بهتر است بگویم با تعریف دیگری تهیه کننده سینما باید شاخکهای بسیار بسیار حساسی داشته باشد که این شاخک های حسی حساس از جنس نگاه کردن خود مردم عادی نباشد و بتواند به گونه ای حرف دل مردم طوری هنرمندانه مطرح کنید که احساس کنند حرف دلشان را زده ایم.
که در فیلم «بوسیدن روی ماه» این اتفاق میافتد و تماشاگر با شخصیتهای داستان و فیلم پیدا همراه میشود.
بله این ویژگی اول این بحث ماست و ویژگی دوم این است که اگر سینما را رودخانهای در نظر بگیریم عده ای در جهت موافق با جریان رودخانه حرکت میکنند، حسنش این است که زیاد تقلا و دست و پا نمی زنند و خود نیرو و فشار آب آنها را به جلو می برد ولی به گمان من اگر با نگاه هنرمندانه به سینما نگاه کنیم و حتی با نگاه صنعتی و اقتصادی به سینما نگاه بکنیم خلاف جریان آب شنا کردیم و این آن چیزی است که در دنیا به برند سازی معروف است یعنی برندی را به وجود بیاوری که دیگر خودش شروع به کار کردن کند، اینکه به هر صورت بخشی از سینمای ما ناچار است به دلیل مشکلات اقتصادی و حجم زیادی از محدودیتها و شرایطی که بر آن حاکم است و دامنه رفتنهایش را محدود کند و راه های رفته را برود معمولا در سینما مطلوب نیست و به همین خاطر خود من به عنوان تهیه کننده می گردم و سوژه و فکری را پیدا میکنم که حتی اگر نگویم تازه باشد متفاوت باشد و بعد از آن نیروهایی را به خدمت بگیرم که با من در این نگاه همخوانی داشته باشند به همین خاطر است در این فیلم من طرح را نوشتم، چارچوبهای اصلیاش را مشخص کردم و به واقع یک مرحله قبل از سیناپس را انجام دادم که این فرآیند ممکن است یک هفته تا یک سال طول بکشد و وقتی پخته و آماده شد از این جا به بعد نیروهای مختلف را خبر میکنم تا هرجا به آن همگرایی و همافزایی لازم در مورد طرح رسیدیم بتوانیم آن را به یک پروژه و فکر در آوریم.
چرا تهیهکنندگان دیگر دنبال این نوع نگاه با تکیه بر سوژه های غیر تکراری و داستانهای جدید نمیروند؟ آیا دلیلش این است که نگاه متفاوت در شرایط فعلی سینمای ما اصولا کار راحتی نیست و تهیهکنندگان دنبال دردسر نمیگردند؟
من در مقامی نیستم که برای همصنفانم دستورالعمل تجویز کنم ولی به نظرم پایداری سینمای ما در ایران محتاج این است که ما از کلیشه ها فرار کنیم و فاصله بگیریم و دنبال ایده های نو و تازه باشیم و البته با در نظر گرفتن مجموع شرایط حرف دل مخاطب را بزنیم و بخش دیگر این است که این ایده و سوژه باور بشود و مجموعه ای از عواملی جمع شوند که این خصوصیت را داشته باشند و بتوانند به خوبی توان خود را در اختیار مجموعه قرار بدهند و از طرفی دیگر تهیه کننده مراقبت بکند که فیلمش از مسیری که او میخواسته خارج نشود چون این امکان با شرایط فعلی وجود دارد که ما قطار را روی ریل می گذاری ولی آرام آرام احساس می کنی مسیرش عوض شد که در بسیاری از فیلم ها این تناقض در ساخت و پرداخت موضوعی که هدف می گیرند به چشم میخورد.
به هر صورت برای من کلنجار رفتن با موضوعات سخت رمز دوست داشتن سینما است مثلا من وقتی فیلم «زیر نور ماه» را می خواستم بسازم خیلی از دوستان تهیهکننده شنیدند اساسا این تصویر از فیلم را دیوانه وار خطاب میکردند؛ جوان روستایی اردبیلی که نقش اول یک فیلم سینمایی را بازی می کند، موضوع فیلم ملتهب است و … در آن شرایط خیلی ها من را منع می کردند، در فیلم «بوسیدن روی ماه» نیز یک نوع لجاجت در ذهن من به وجود آمده بود بر سر اینکه لزوما سوپر استارها فقط در سینما جواب نمیدهند و می توانند دو بازیگر زن میانسال نیز این اتفاق را رقم بزنند.
اتفاق بسیار شیرین فیلم شما بازی های روان و دلپذیر همین دو بازیگر بود که در زمان اکران جشنواره مخاطب را جذب کرد و نظر مساعد منتقدان را به همراه داشت، از اول انتخابهایتان همین بود؟
در شکلی که من فیلم میسازم این گونه است که وقتی ایده اولیه را با کارگردان یا نویسنده در میان میگذارم، فرآیندی شروع می شود که گاهی طول زمانیاش مشخص نیست ممکن است یک هفته یا بیشتر طول بکشد ، وقتی فیلمنامه آماده شد میتوانیم در مورد آینده آن صحبت بکنیم که یکی از آن ها همین انتخاب بازیگر است، من یادم است در فیلم «طلا و مس» من و آقای اسعدیان توافق کردیم نقش اصلی زن خانم نگار جواهریان باشد؛ ایشان سوپر استار به معنای متداول کلمه نبود ولی کارهای خوبی کرده بود یا بهروز شعیبی که اساسا بازیگر نبود و بیشتر دستیار کارگردان کرده بود در مورد این فیلم نیز من خانم یزدان بخش را در فیلم «جدایی نادر از سیمین» دیده بودم و می دانستم که خیلی میتواند به ما در اجرای این نقش کمک کند در مورد نقش خانم رابعه مدنی که بعد فهمیدیم مادر امیر شهاب رضویان است نیز چند کار کوتاه ایشان را که برای بچه های جوان بازی کرده بود را دیدیم و انتخاب شدند که خوشبختانه توانستند از ایفای نقش های اصلی خوب برآیند.
با توجه به روند داستان و تم اصلی فیلم آیا دغدغه و تفکری که حاصل «بغض» و شرایط امروزی ما باشد و به نوعی ماحصلش مرگ ارزشهاست برای ساخت این فیلم در شما وجود داشت؟
ببینید من مفهوم مرگ ارزش ها را نه میفهمم و نه میپسندم اما اینکه ارزشها ماهیت و کارکرد خودش را از دست بدهد و از طرفی تبدیل به نقاب و اسباب ریا و تزویر بشوند را می پذیرم، شما یک مفهوم ارزشی را در جامعه تبدیل به هنجار بکنید و هنجار را تبدیل به یونیفرم بکنید و بعد بر اساس یونیفرم تصمیم بگیرید که راجع به آدم ها قضاوت کنید مثلا این فرض اولیه و ساده لوحانه که ریش علامت مسلمانی است را تبدیل به یک ارزش بکنیم در شرایطی که لزوما این گونه نیست، من در تهیهکنندگی خود بسیار مراقبت می کنم یعنی اینکه در تلاشم آفات این بخشی که جنبه ارزشی یا حتی بدتر از آن امری قدسی پیدا می کند را مراقبت می کنم که این گونه نشود، ببینید اینکه ما در جامعه ای زندگی می کنیم که اولین دیالوگهای جمع های دوستانه و خانوادگی ما در مورد نرخ طلا و دلار، تورم، گرانی و … است از سقوطی حکایت میکند که البته مبتنی بر واقعیت هایی است.
بالاخره این واقعیت ها وجود دارد که به جای اینکه حال همدیگر را بپرسیم و این کار ما نه به صورت کلیشه بلکه به صورت رفتار هنجاری در آمده باشد این گونه در جمع ها هستیم، من روزی نزد استاد اخلاقی بودم که در جمع آقایی وارد شد رفت گوشه ای نشست و با صدای بلند حال یک نفر دیگر را بپرسید این استاد اخلاق چون آدم با تجربه ای بود از او پرسید که تو با چه مجوزی حال این را پرسیدی؟ اگر این جواب می داد حالم خوب نیست شرعا و اخلاقا تکلیف تو این بود که سوال بعدت این باشد که چرا حالت بد است؟ و اگر او میگفت که من به دلیل یک بدهی که بالا آوردم رویم نمیشود بروم خانه و به خاطر این حالم بد است. تکلیف شرعی تو این بود که جلسه را ترک کنی دنبال حل مشکل این آدم بروی! ببینید وقتی ما تصور سطحی از ارزش ها میبینیم و بعد این ها تبدیل به رفتارهای عادت واری در زندگی روزمره و مناسبات ما می شود آن وقت کلنجار رفتن و شکستن این هنجارها می تواند جای تامل داشته باشد.
اینکه در فیلم «بوسیدن روی ماه»، مادری یک بار ایثار کرده است و بچه اش را به جبهه فرستاده است، بیست سال انتظار کشیده است که شاید خبری از او بیاورند و در لحظه ای که خبر را می آورند تصمیم می گیرد که این را به دوستش که در معرض مرگ است ببخشد و بابت این کار از خیلی چیزها چشم میپوشد به نظرم نگاه امیدوارانه ای به ذات انسان است یعنی اینکه به اندازه کافی دور و بر ما تلخی، سیاهی و تباهی وجود دارد که اگر بخواهیم به آن تن بدهیم باید سرمان را به زمین بگذاریم و بمیریم ولی برای خود من پیش آمده است که در بیابان تاریکی گم شده ام و در یک فاصله ای ناگهان کورسوی چراغی دیده ام آن چنان انرژی ای از حیات در من جاری شد که مسیر سنگلاخ و بسیار سخت کوهستانی را رفتم و چادر روستایی را پیدا کردم که به من آب و شیر داده اند.
فیلمهای اخیر شما به خصوص «بوسیدن روی ماه»، به نظر میرسد با همین نگاه غمناک و بغض آلود ساخته شده، شرایط خاص شخصیت قهرمان با مرگش در انتهای فیلم نیز تلخ اتفاق میافتد، موافقید؟
ببینید امسال عید را برای نمایش فیلم ما دریغ کردند به دلیل اینکه عنوان کرده بودند که فیلم شما غم انگیز است اما به نظرم کاملا بر عکس است، ما از ورای این حس میتوانیم به یک حس امیدواری برسیم یعنی قهرمان به وجود بیاوریم به نظرم احترام سادات در این فیلم یا زهرا سادات در فیلم «طلا و مس» قهرمانانی هستند که دور و بر ما زیاد است و باید آن ها را خلق کنیم، به نظرم سینمای ما نمیتواند مدلی از سیلوراستالونه قهرمانش بشود یعنی مردم هم نمیتوانند بپذیرند حتی اگر دقت کرده باشید ما در زمینه سینمای پلیسی ناموفق هستیم چون نمیتوانیم پلیسی نشان دهیم که همه تبهکاران را تار و مار می کند و … یا حتی بعضی از فیلم های دفاع مقدس ما که با این مدل به اصطلاح رمبویی معروفاند در تاریخ سینما نمانده اند.
در حالی که قهرمانان واقعیتری که شاید در نگاه اول شما باور نکنید که این قهرمان است، میتواند الگو و قهرمان باشد و این نگاه یک انطباق فرهنگی با جامعه ما دارد و میتواند ایجاد سمپاتیک بکند و هم مخاطب احساس میکند که می تواند شبیه قهرمان بشود و همانند فیلم «بوسیدن روی ماه» میتواند مثل شخصیت احترام سادات از یک چیزی بگذرد این با فرهنگ ملی و بومی ما سازگار است، اگر بخواهم در یک تعریف بزرگتر بگویم اینکه تلاش داشتم فیلمهایی که تولید میکنم این مارک فیلم فرهنگی ایرانی خورده باشد و البته بگویم اگر این آمیخته باشد با یک بیان هنرمندانه مطمئنا با آن سوی مرزها هم با استقبال مواجه خواهد شد.
پیشبینی شما از فروش فیلم با توجه به استقبال فیلم در جشنواره فیلم فجر چگونه است؟
به خیلی از عوامل بستگی دارد این استثنائا از آن سوال هایی است که پاسخ دادن به آن در ابتدای مسیر بسیار دشوار است ولی هر تهیهکننده ای آرزو دارد فیلمش بیشترین مخاطب را داشته باشد و شاید بهتر از آن بیشترین تاثیر را داشته باشد یعنی گاهی با این زاویه و جهت هم به موضوع می توان نگاه کرد ولی شواهد و قرائن نشان میدهد که حداقل فیلم «بوسیدن روی ماه» از جمله فیلم هایی است که مخاطب ناراضی از سالن بیرون نمی آید که بخشی آن شواهد من در جشنواره فیلم فجر بوده است.
امیدوارم در مورد فیلم «بوسیدن روی ماه» این چنین باشد که مخاطبی که پول میدهد و می رود فیلم را میبیند وقتی ازسالن بیرون می آید راضی باشد که این کمک می کند حال عمومی سینما در این دوره خوب بشود، این فرضیه که مخاطب احساس کند بابت این فیلم فسفر سوزانده ای! شب نخوابیدهای و زحمت کشیدی ناخودآگاه تحسین میکند چون حس میکند کار و وقت زیادی روی آن گذاشته شده است و به گمانم این جنس سینمای ما در کنار سینمای صنعتی و تجاری به شدت احتیاج داریم که داشته باشیم.
گفتگو: کیانوش نژاد