سوره سینما

پایگاه خبری-تحلیلی سینمای ایران و جهان

sourehcinema
تاریخ انتشار:۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۴ در ۸:۵۰ ق.ظ چاپ مطلب

شاعر دردهای فراموش شده

bahram-tavakoli

کارنامه بهرام توکلی نشان‌دهنده تعلق خاطر او به نمایش وجوه پنهان زندگی انسان‌ها است.

کارنامه بهرام توکلی نشان‌دهنده تعلق خاطر او به نمایش وجوه پنهان زندگی انسان‌ها است.

سوره سینما- محدثه واعظی‌پور: بهرام توکلی سینماگری است با کارنامه‌ای قابل مطالعه. این اتفاق برای کمتر فیلمسازی به سن او رخ می‌دهد. فیلمسازی در مرز ۴۰ سالگی که با وجود آثار محدودی که کارگردانی کرده جایگاهی قابل توجه در سینمای ایران یافته است. مسیر فیلمسازی او با وجود نقاط مشترکی که بین آثارش می توان یافت، متنوع است. تشویق‌ها و ستایش‌هایی که نثار فیلم‌هایش می شود مانع از آن شده که توکلی در حصار تجربه‌های موفق قبلی بماند، پس پیش می‌رود و پس از اقتباس تلخ «بیگانه» به کمدی مفرح «من دیه گو مارادونا هستم» می‌رسد.

جهان نمایشی فیلم‌های توکلی متاثر از دنیای ادبیات است، روایت‌های ذهنی او درباره شخصیت‌ها و استفاده از راوی در فیلم‌های «پابرهنه تا بهشت»، «پرسه در مه»، «اینجا بدون من» و «آسمان زرد کم عمق» سنتی است دوست داشتنی در آثار این سینماگر که مشخصا از دنیای ادبیات وارد سینما شده. این شیوه به توکلی اجازه می دهد دنیای پر تب و تاب و بحرانی شخصیت‌هایش را بهتر به تصویر بکشد و هر جا که زبان تصویر برای نمایش اضمحلال و اندوه شخصیت‌ها الکن می‌شود، او به سراغ نریشن می‌رود تا جهان پرآشوب شخصیتش را عیان کند و آن بخش از قصه را برایمان بازگو کند که در تصویر نمی‌گنجد.

در «پابرهنه تا بهشت» شخصیت طلبه جوان (هومن سیدی) ناظر خاموش شوربختی بیمارانی است که دکتر (امین تارخ) آنها را قضاوت کرده و مستوجب عذاب تشخیص داده است. طلبه جوان در سیر و سلوکی که در  قرنطینه دارد، دست آخر خدمت به بیماران را ترجیح می دهد و این انتخاب عجیب، روح ناآرام و مضطرب او را آرام می‌کند. در «پرسه در مه» توکلی تشویش درونی هنرمند را به تصویر می‌کشد، دشواری خلق اثر هنری و ویرانگری هنرمندی که روزگاری است نمی‌تواند خلاق و مبتکر باشد. شوریدگی آهنگساز فیلم (شهاب حسینی) تا آنجا پیش می رود که او انگشتش را قطع می‌کند، عشق را به مسلخ می‌برد و تا آستانه جنون پیش می‌رود. فیلم فصل‌هایی در یادماندنی دارد. از جمله فصلی که شهاب حسینی سراسر اتاقش را نت نویسی کرده. حسینی در یکی از بهترین بازی‌هایش سیر ویرانی این شخصیت را به شکلی باورپذیر ترسیم کرده است.

pa-berahne-dar-behesht

در «اینجا بدون من» مولفه های آشنای سینمای توکلی که دیگر با سه فیلم در سینمای ایران تثبیت شده و امضای خود را دارد، دیده می‌شود. روایتی از یک روح ناآارم و یک راوی خسته و به تنگ آمده از روزگار. با این تفاوت که وجه اجتماعی و حتی خانوادگی فیلم «اینجا بدون من» پررنگ تر از فیلم های قبلی است. توکلی در این اقتباس از اثری آشنا و بسیار خوانده شده، نشان می دهد مختصات جهان اثر را می‌شناسد و البته مرعوب توانایی نویسنده نشده و نمایشنامه را به اثری مستقل و مطابق با علایق خود تبدیل کرده است. فیلم فضایی ایرانی دارد، اگرچه اثری اقتباسی است و وامدار قصه‌ای غربی اما مخاطب با دیدنش احساس بیگانگی با شخصیت‌ها ندارد. رنج و آلام آنها را می‌شناسد و رویاهایشان را باور می‌کند. رویای مادر (فاطمه معتمدآریا) و دختر جوان (نگار جواهریان) برای خوشبختی، رویای بسیاری از زنان این سرزمین است.

توکلی در این فیلم، خود را به مردم بیشتر نزدیک می‌کند و موفق می شود دغدغه‌هایش را در قالبی عرضه کند که برای مخاطب جذاب تر است. فروش بالای فیلم نشان از آن دارد که سینمای او مخاطبانی بیشتر یافته است. در «آسمان زرد کم عمق» اما فیلمساز به جهانی محدودتر برمی‌گردد. این بار یک مرد (صابر ابر) راوی روزهای پرتلاطم یک زندگی است. زنی جوان (ترانه علیدوستی) که گویی به این جهان تعلق ندارد، در مسیری دشوار تا آستانه فروپاشی پیش می‌رود اما شاید عشق راهگشای همه مشکلات باشد. هر چند که فیلمساز امیدی به مخاطبش نمی دهد اما او را مایوس نمی‌کند.

«بیگانه» در مسیر تجربه‌های قبلی توکلی قرار می گیرد. این بار اقتباس از «تراموایی به نام هوس». اگر منصف باشیم او باز هم موفق است شخصیت‌هایی قابل باور خلق کند، فضایی واقعی و ایرانی در فیلمش داشته باشد و فراتر از شهرت منبع اقتباس به اندیشه‌های خود وفادار بماند. فیلم، قصه اندوه و ویرانی زنی است که می‌خواهد بهتر از آنچه هست به نظر بیاید (پانته‌آ بهرام)، آنهم در دل شهری که پول در مناسبات مردمش حرف اول را می‌زند. سرنوشت تلخ زن در پایان فیلم، مهر پایان ناامیدانه فیلمساز است بر قصه او.

man-diego-maradona

«من دیه گو مارادونا هستم» بانشاط و مفرح است. فیلمی پر از شوخی و موقعیت‌های کمیک و شخصیت‌های عجیب. قصه دو خانواده که یکی فقیر و دیگری غنی است. روایت این بار از جانب یک نویسنده مطرح می‌شود و اوست که ما را وارد این معرکه می‌کند. معرکه‌ای که آدم‌هایش با آرامش میانه‌ای ندارند. توکلی این بار وجه طناز شخصیتش را رو می‌کند و اتفاقا موفق است تماشاگرش را با فیلم و شخصیت‌ها همراه کند. پایان خوش بامزه و تحول ناگهانی شخصیت‌ها هم تمهیدی است هوشمندانه برای فرجام دادن به این جهان پرآشوب. «من دیه‌گو…» سرگرم کننده و قصه‌گو است. البته مانند فیلم‌های قبلی توکلی تلخ نیست. این رویکرد تازه به مذاق مخاطب خوش می‌آید و او را با فیلم و شخصیت‌های متعددش همراه می‌کند. «من دیه‌گو …» می تواند یک نقطه آغاز در کارنامه سینماگری باشد که وجوه پنهان زندگی، رنج‌ها و رویاها را نشانمان داده است. فیلمسازی که در همهمه شخصیت‌های عجیب و غریب «من دیه‌گو…» هم می‌توان نگرانی اش برای قصه‌گویی و روایتگری را حس کرد.