سروش صحت به دلیل حاشیههایی که این روزها برای مجوعههای طنز پیش آمده، برای ادامه کار در این حوزه مردد است.
سوره سینما- سروش صحت بازیگر، نویسنده و کارگردان طنز در گفت و گوی مفصل با سوره سینما، درباره روش نوشتن، انتقادهایی که به «شمعدونی» شده و حال و هوای این روزهایش صحبت کرد. او که همیشه شاد و پرانرژی است از حساسیتها و حاشیههایی که به تازگی برای مجموعههای طنز به وجود آمده، دلگیر است و حتی از این حرف میزند که دیگر به سراغ ساخت مجموعه طنز نرود. خواندن این گفت و گو با وجود دلخوری صحت از این حواشی، به خاطر شخصیت جذاب و حرفهای درستش، لذتبخش و شیرین است. بخش اول این گفت و گو پیش روی شماست.
بحث را از آخر ماجرا شروع کنیم. از ترانه تیتراژ مجموعه «شمعدونی» که ترانهای عاشقانه و نوستالژیک است. پیشتر با گروه «دنگ شو» در «پژمان» همکاری کرده بودید و حالا این بار هم این ترانه حسن ختام جذابی برای مجموعه است. البته در نگاه اول این ترانه ربطی به حال و هوای طنز «شمعدونی» ندارد. سلیقه سروش صحت در موسیقی شامل چه طیفی است؟ از سیروان خسروی تا گروه «دنگ شو» فاصله زیادی هست.
سروش صحت: به عنوان مخاطب طیف وسیعی از موسیقی را دوست دارم. از شنیدن موسیقی پاپ، سنتی و کلاسیک لذت میبرم و خودم را به نوعی خاص محدود نمیکنم. در همین طیف گسترده البته انتخابهایی دارم. در گروههای جدیدی که به شکل تلفیقی کار میکنند، چارتار، پالت، دنگ شو و بومرانی را دوست دارم. سعی میکنم کنسرتهایشان بروم و آلبومها و کارهایشان را گوش میدهم. با گروه «دنگ شو» دوستی قدیمی دارم. پیمان و مهراب هم همین طور. زمان ساخت «پژمان» تصمیم گرفتیم با آنها همکاری کنیم و این ماجرا ادامه پیدا کرد و به «شمعدونی» رسید.
از ابتدا یعنی زمان نوشتن طرح و متن، به موسیقی فکر میکنید یا پس از این که کار به جایی رسید، برای ساخت موسیقی برنامهریزی میکنید؟
معمولا باید سریال به جایی برسد تا بشود تصمیم گرفت. اما من فهرستی دارم از آدمهایی که دوست دارم با آنها همکاری کنم تا نامشان را فراموش نکنم. این لیست شامل حوزههای مختلف بازیگری، موسیقی و … میشود. ممکن است این همکاری اصلا محقق نشود، گاهی هم اتفاق میافتد.
برای بررسی کارنامه یک نویسنده و کارگردان، معمولا مولفههای بارز آثار او تحلیل میشود. در مورد شما از مجموعه «چارخونه» تا امروز شاید یک وجه مهم کارنامهتان پرداختن به زندگی طبقه متوسط و البته طبقه متوسط رو به بالا باشد. وجه تمایز شما با مهران مدیری و رضا عطاران که مهمترین کارگردانهای طنز تلویزیون هستند از همین جا شروع میشود. مدیری معمولا به سراغ طبقه مرفه میرود و عطاران قصه طبقه پایین جامعه را روایت میکند.
طبقه متوسط طبقه ای است که در آن به دنیا آمده و رشد کرده ام، هنوز هم متعلق به این طبقهام و این، جایی است که احساس راحتی بیشتری دارم. بسیاری از این ویژگیها را میشناسم. من بسیاری از خصوصیات طبقه کم درآمد یا طبقه مرفه را نمیشناسم.
این شاید برای مخاطب تلویزیونی هم جذابتر باشد. در تلویزیون معمولا طبقه متوسط به شکل واقعیاش وجود ندارد.
طبقه متوسط طبقه مهم و تاثیرگذاری است.
این وجه تمایز با مهران مدیری و رضا عطاران که اشاره شد چقدر آگاهانه اتفاق افتاده؟
الان به این تفاوت آگاهم، اما اوایل کارم نه. کارهای رضا را عاشقانه دوست دارم، آثاری که بیشتر درباره طبقه پایین جامعه است. آقای مدیری استاد من است و عاشق آثار او هستم، بیشتر قصههایی را روایت کرده که درباره طبقه مرفه است. من میانه این ماجرایم. اما این را میدانستم اگر بخواهم قصهای روایت کنم و مجموعهای بسازم درباره طبقه متوسط است چون آن را بهتر میشناسم. من خیلی از جزئیات و آداب زندگی اقشار مرفه یا فقیر را نمیشناسم.
نویسندهها روشهای مختلفی برای پیدا کردن شخصیتها و قصههایشان دارند. مثلا رضا عطاران میگوید زیاد پیاده روی و به زندگی مردم دقت میکند. فوت کوزه گری شما چیست؟
همه می دانند من را باید کجا پیدا کنند…
کتابخانه؟
همیشه در سالن کتابخانه نیستم، دم در نشسته ام. با ایمان صفایی که سالهاست با هم مینویسیم در کنار نوشتن، ساعت ها وقتمان به تماشای مردم میگذرد. دیدن آدما جالبترین سرگرمی است و بیشترین لذت را از این کار می بریم. خودآگاه یا ناخودگاه این نگاه کردن به آدم ها و دقت کردن روی رفتار و روابطشان روی ما تاثیر گذاشته است.
از این آدمها به مجموعههایتان راه یافتهاند؟
آقایی که نقش آسانسورچی را بازی میکند یکی از همین آدمهاست. آقایی که نقش برادر او را بازی میکند، هم. آنها برای نخستین بار جلوی دوربین رفتهاند. آقایی که نقش پدر آسانسورچی را بازی میکند قبلا برایم بازی کرده، اما او هم از همین دسته است.
چطور متوجه میشوید شم بازیگری دارند؟
کنار خیابان که مینشینیم با افراد زیادی صحبت میکنیم. خیلی از آنها بازیگری را دوست دارند، از میان آنها که همصحبت می شویم بعضی استعداد و قابلیت دارند و نامشان را در آن لیست مینویسم و اگر نقش مناسبی باشد برایشان کنار میگذارم.
از همکاری با آقای صفایی هم بگویید. شیوه کارتان چطور است؟
سلیقه و نگاه من و ایمان بهم نزدیک است. اول درباره موضوع و کلیت قصه با هم صحبت میکنیم. بعد من قصه را مینویسم و برای ایمان میآورم که بخواند. او نظرش را میگوید، مثلا اینجا خوب است. اینجا جالب نیست و از این جور حرفها. من میروم روی قصه کار می کنم تا نظر هر دویمان جلب شود و بعد ایمان شروع میکند به دیالوگ نویسی. بعد نوبت من میشود و متن را می خوانم و نظر میدهم که کجا خوب است، قوی است و کجا ضعیف است. در نهایت متن را با هم میخوانیم و اصلاح آخر انجام میشود. الان روی متن یک سریال کار میکنیم قسمت اول را شش بار نوشتهایم و هنوز این نوشتن ادامه دارد تا نظر هر دوی ما تامین شود.
کار جدید شما و ایمان صفایی باز هم یک کمدی است؟
کمدی است، اما نمی دانم در این شرایط اصلا به نوشتن و ساختن کار کمدی باید فکر کرد؟
چرا مردد شدهاید؟
ساخت کار طنز ابزارها، پذیرشها، حمایتها و آزادیهایی میخواهد. وقتی هیچ کدام از این ها نباشد و فشارها زیاد شود ترجیح میدهی بروی سراغ حوزه کم دردسرتر. ما که قصه میگوییم، زمان تصویربرداری هم داریم، تلاش میکنیم کار خوب تولید کنیم، پس برویم سمت کاری که پس از تولیدش فشار رویمان نباشد.
این مشکل را در «ساختمان پزشکان» و «پژمان» هم داشتید.
بله. هر وقت مجموعه طنز ساختهام این دردسرها بوده. (میخندد)
مشکلی که وجود دارد این است که تاثیر بعد اجتماعی این ماجرا، گروه فشار را قویتر میکند. «شمعدونی» بعد از «در حاشیه» روی آنتن میرود و گروه فشار که در توقف و ممیزی آن مجموعه موفق بوده با جرات بیشتری برای «شمعدونی» خط و نشان میکشد. فکر میکنم معترضان میدانند که حرفشان در صدا و سیما به کرسی مینشیند.
البته مدیران سازمان همیشه از ما حمایت کردهاند، آنها هم تحت فشار هستند.
الان دقیقا چه صنفی با «شمعدونی» مشکل دارد؟ کارواشدارها یا حسابدارها؟
نظرهایی که میگیرم بیشتر مثبت بوده، اما بعضی از خانوادهها معتقدند مجموعه بدآموزی دارد.
کدام وجه از داستان بدآموزی دارد؟ «شمعدونی» که خانوادگی و خیلی محترم و مودبانه است.
عرشیا (عرفان برزین) پسری است که خیلی از صحنهها روی اعصاب است. عرفان پسری باهوش و مودب است و اصلا شخصیتش ربطی به عرشیا ندارد. متن این طور نوشته شده و ما از او خواستیم که این طور بازی کند. من فیلم ها و مجموعه های بسیاری را دیده ام که بچه ها در آن حضور دارند، مثل ابزار صحنه. چیزی که شکل خانواده را تداعی کند. اما حضورشان تاثیری در داستان نداشته و اصلا دیده نشدهاند. عرشیا در «شمعدونی» دیده میشود و یکی از شخصیتهای تاثیرگذار قصه است. سعی شده همه شخصیتهای «شمعدونی» این ویژگی و تاثیرگذاری را داشته باشند. با خودم فکر می کنم ما در خانوادههایمان بچه لوس نداریم؟ بچهای که با وجود علاقهای که به او داریم، گاهی همه را آزار میدهد نداریم؟ پس چرا در کارتهای عروسی از خانوادهها میخواهیم بدون فرزندشان به مراسم بیایند؟ آیا همه ما در این باره صحبت نمی کنیم که دوره پدر سالاری و مادرسالاری گذشته و این روزها دوران فرزندسالاری است؟ پس چه اشکالی دارد در یک مجموعه طنز درباره همین موضوع، درباره همین بچههایی صحبت کنیم که مشکل تربیتی دارند؟ در «شمعدونی» ما یک نورافکن داریم روی این بچههای شیرین زبان و باهوش و بااستعداد که نیاز به چیزهای دیگری دارند. گویا بعضی خانوادهها احساس میکنند این مجموعه برای بچهها بدآموزی دارد. در حالی که اصلا قصد ما تلنگر زدن است. فکر نمی کنم ما مجوعه های طنز را نگاه می کنیم تا از آنها آموزش بگیریم. ما این مجموعهها را میبینیم تا کژی ها، ناراستیها و مشکلاتمان را ببینیم.
این ایرادهای نادرست، اصول درامنویسی را هم زیر سوال میبرد. بدون مشکل، بدون نقص یا بحران که نمیشود قصه تعریف کرد. ضمن این که رابطه عرشیا با پدر و مادرش در جهت شخصیتپردازی و پیشبرد درام هم هست. عرشیا اصلا مقصر نیست. این ضعف پدر و مادر است که نتوانستهاند او را درست تربیت کنند.
دقیقا. اگر همه رفتارهای شخصیتها درست و مثبت باشد، همه با هم خوب حرف بزنند، کسی زمین نخورد، هیچ کس دروغ نگوید، مرد زنذلیل نباشد، زن غیبت نکند، شغل شخصیتها مشخص نباشد، لهجه نداشته باشند، متعلق به شهر خاصی نباشند، با مسائل سیاسی شوخی نشود و … یک کار طنز چه باید باشد و چه انجام بدهد؟
ادامه دارد …