یک ترانهسرا معتقد است در غیبت بزرگان عرصه موسیقی، نامهای کوچک مطرح میشوند.
سوره سینما- سارا کنعانی: «عاشق، تحت هر شرایطی از معشوق بالاتر است؛ او این هنر را دارد که احساساتش را با شعر بیان کند. ترانه، از هر قالب شعری دیگری مردمی تر است، برای اینکه در هر شرایطی قابل دسترسی است؛ در هنگام رانندگی، هنگام خواب و حتی زیر دوش آب.» اینها جملاتی است که نیلوفر لاریپور در کلاس های آموزش ترانه سراییاش به هنرجوها میگوید. هنرجوهایی که در نگاه اول به نظر می رسد بیشتر دوست این معلم باشند تا شاگرد او. صندلی ها را دور تا دور اتاق چیده اند تا اینجا به آلاچیق ترانه سرایی بیشتر شبیه باشد تا کلاس درس. این هفته، دختر جوانی از مشهد خودش را به تهران رسانده تا در کلاس شرکت کند. دخترها و پسرها قبلا ترانه این هفته شان را در گروه وایبری مربوط به کلاس ارسال کرده اند و همه قبل از ورود به کلاس نظرات شان را در مورد آن آماده کرده اند. ترانه خوانده می شود. معلم و بچهها (بچه هایی با رده سنی بیست تا سی و چند سال) یکی یکی نظراتشان را عنوان میکنند.
خانم لاری پور میگوید: «ترانه هشتاد درصد احساس است و بیست درصد تکنیک. به ترانه باید مثل یک داستان نگاه کرد تا آغاز و پایان خوب داشته باشد. ترانه را باید درست بخوانید تا وزن آن در بیاید. هر کلمه، بار معنایی مخصوص به خودش را دارد. «آوار شدن» با «سربار شدن» فرق دارد، پس شاید در یک دوبیتی با یک معنی پیوسته جا نشوند، هرچند که به نظر ، هم قافیه بیایند.» صبر میکنم تا کلاس تمام شود. تصمیم دارم در این زمان با نیلوفر مصاحبه کنم، اما گفت و گویی که بعد از یک کلاس سه ساعته انجام شود نمی تواند ایده آل از آب در بیاید. مرا برای پس فردا به خانه اش دعوت می کند. آن روز بازی دربی برگزار میشود و خانم ترانه سرا تأکید میکند که فوتبال هم می خواهد تماشا کند! در روز قرار بین دو نیمه خودم را به منزلش میرسانم و بعد از پایان آن بازی پر حاشیه، گفت و گو را شروع میکنیم.
مدتهاست ترانه ای از شما در آلبومهای موسیقی نشنیدهایم. چرا؟
نیلوفر لاریپور : چرا، چند ماه قبل هم ترانه ای گفتم اما آن قدرها مطلوب من نبود که بخواهم آن را جایی بخوانم و به عنوان ترانه جدید رونمایی کنم. آخرین ترانه ای که به معنی واقعی سروده باشم به سه چهار سال قبل بر می گردد.
به هر حال به طور محسوسی فعالیت شما کم تر شده و علاقمندانتان می خواهند بدانند آیا علت خاصی وجود دارد؟
ترانه سرا برای خوب شنیده شدن ، تأثیر گذاشتن و ماندن در یادها کار میکند. تعداد زیادی از ترانه های من بعد از ساخته شدن مرا راضی نکرده، آنقدر که حاضر نشدم از آنها به عنوان ترانههای خودم در جایی اسم ببرم. وقتی در آلبومی نود درصد ترانه ها کارهایی ضعیف است، وقتی ملودی ها درست در نمیآید و وقتی صدای خواننده را دوست ندارم طبیعی است که نمیخواهم حضورم در چنین آلبوم هایی پررنگ باشد، ضمن اینکه دیگر اعصاب چانه زدن بر سر مسائل مالی را ندارم. ترجیح میدهم وقتم را روی چیزی بگذارم که حالم را خوب کند. در حال حاضر شعر سپید می گویم و شغلم را نیز در حیطه های دیگری ادامه می دهم.
بد نیست همین ابتدای گفت و گو کمی به عقب برگردیم. زمانی که شما احساس کردید می توانید با کلمهها، اتفاق درست کنید.
من در یک محیط پر از کتاب بزرگ شدم و تنبیه من در دوران کودکی این بود که از قصه شب محروم بشوم. بازی من با پدر مرحومم در آن سال ها این بود که او یک کلمه می گفت و من قافیهاش را پیدا می کردم. پدر و عموی من پیوند دیرینی با شعر داشتند و این فضا قطعا در رشد علاقه من موثر بوده است. یادم می آید در چهارده پانزده سالگی میگفتم من می خواهم ترانه سرا شوم اما به من می خندیدند چون آن زمان چیزی به اسم ترانه به آن معنی که ما امروز می شناسیم وجود نداشت. من شعر را در دفتر شعر جوان ادامه دادم و استادانم باعث شدند یک مسیر چند ساله را چند ماهه طی کنم. این جمله را به خصوص خطاب به کسانی می گویم که فکر می کنند شعر، آموزش دادنی نیست. قطعا مستعد بودن فرد مهم است اما باید کسی باشد که این استعداد را به جهت درست سوق بدهد. خلاصه آن که من در یک فضای درست قرار گرفتم و مقارن شدن اوج فعالیتم با سال های ۷۶ و ۷۷ (سالهای رونق گرفتن پاپ) باعث شد آن اتفاق لازم یعنی قرار گرفتن در زمان و مکان مناسب رخ بدهد و من با ترانه مسافر نقطه عطفی را در کارنامه ام به وجود آوردم.
دفتر شعر هم داشتید؟
بله. دفتر شعری داشتم که هم ترانه های خودم را در آن می نوشتم و هم ترانه های دیگری که دوست داشتم. این رصد کردن اشعار اتفاق مهمی است. من تعجب میکنم از علاقمندان امروزی ترانه که اهل حفظ کردن شعر نیستند.
شما جزو معدود شاعرانی هستید که همه قالب های شعری را به فراخور زمان تجربه کرده اید. در این مورد هم صحبت کنیم.
بله، من الان هم در کنار ترانه شعر کلاسیک می گویم و شاید به جز قصیده، همه قالب های شعری را امتحان کرده باشم. اصلا قبل از سال ۷۷ بیشتر غزل و شعر نیمایی می گفتم و امروز هم می توان رنگ و بوی تجربه ای را که در شعر کلاسیک دارم در ترانه هایم احساس کرد. گذشته از همه اینها من در رشته زبان و ادبیات فارسی تحصیل کردهام و این طبیعی است که به همه قالبها و سبکها علاقمند باشم.
الان کدام قالب بیشتر به دل شما می چسبد؟
در حال حاضر شعرهای سپید. منتشر شدن ترانه هایی مثل «ازم نخواه با تو بمونم» یا «یه پنجره با یه قفس» و حتی «بارون یکریز و هوای ابری» و در همان سطح از کیفیت هم حالم را خوب می کند. ترانه های این چنینی اما حقیقتا هر چند سال یک بار رخ می دهد و به همین دلیل دلم نمیآید ترانههایی بگویم و آنها را در یک بازی نامعلوم قرار بدهم، چون یک ترانه باید شنیده شود. ترانهای که به گوش مردم نرسد انگار در نطفه خفه شده است.
امروزه با رواج شبکه های مجازی عده زیادی از مردم به شاعری و به خصوص شعر سپید روی آورده اند. این فضا را چطور ارزیابی می کنید؟
من متخصص شعر سپید نیستم به همین دلیل حتی قبل از چاپ اشعار سپیدم آنها را به شاعران مطرح در این زمینه نشان دادم و مشورت گرفتم. شعر سپید به این خاطر که قیدهایی مثل وزن و قافیه ندارد، بد و خوب آن به درستی از هم شناخته نمی شود و عامه مردم فکر می کنند اگر یک نثر را به صورت عمودی بنویسند شعر سپید گفته اند. شعر سپید باید به جای این تقیدات وزنی، از نظر کلامی قوی تر از شعر کلاسیک باشد و از چیزهایی حرف بزند که اگر آن مفاهیم را در غزل و مثنوی و … بیاوریم، به همان میزان تأثیرگذاری ایجاد نشود. اگربخواهیم غزل های خیلی خوب مان را به نثر ساده بنویسیم می بینیم چیز خاص و جدیدی برای ارائه ندارد و آن¬چه که باعث کیفیت اثر شده وزنی است که به درستی در آن لحاظ شده؛ بنابراین اگر بخواهیم یک شعر سپید خوب داشته باشیم باید معنی و مفهومی را به آن بدهیم که سبب برتری اش نسبت به شعر کلاسیک باشد یعنی مفهوم و ساختار، جای خالی وزن و قافیه را پر کند. در پایان این بحث باید بگویم به این دلیل که کارشناس شعر سپید نیستم نمی توانم تعریفی از آن ارائه بدهم.
ترانه چیزی نیست که شما بتوانید از آن دور بمانید و فکر می کنم تنها شکل این تعامل عوض شده است.
بله، در این سال ها از ترانه غافل نبودم و مجموعه ترانه ای را از چهل زن ترانه سرا به چاپ رساندم که نام هشتاد درصد آنان به جز در محافل خصوصی شعر در جایی شنیده نشده است. در این کتاب شاعران گمنام، ترانه های قابل دفاعی دارند. ما خواننده زن نداریم، اما نمی دانم چرا بانوان ما در زمینه آهنگسازی، تنظیم کنندگی، صدابرداری، نوازندگی و … هم فعال نبوده اند. اگر هم کسانی در این شاخه ها مشغول به فعالیت باشند در رده های بالا قرار نمی گیرند، بنابراین باید پذیرفت خود خانم ها کم کار هستند. البته من می پذیرم که شرایط برای کار کردن خانم ها نه تنها در ایران بلکه در همه جای جهان سخت است. برای مثال در هالیوود چند کارگردان زن مطرح داریم یا فیلمبردار زن شناخته شده؟ زن های سینمای جهان بعد از بازیگری، نهایتا در شاخه ای مثل گریم مطرح می شوند. پس زنان کشورهای دیگر هم که قید و بندهای ما را ندارند، قدم چندانی در امور بزرگ برنداشته اند. بخشی از چرایی این اتفاق می تواند به فیزیولوژی خانم ها و روحیات آنان برگردد. البته باید این نکته را هم در نظر گرفت که اشخاص در کشور ما باید خوش شانس هم باشند تا یک خواننده خوب، یک آهنگساز خوب و یک تنظیم کننده خوب ترانه آنها را مورد استفاده قرار دهد و حق مطلب کلام آنان ادا شود. من سعی کردم در کتاب «گندم و سیب و دروغ»، تعدادی از زنان ترانه سرا را معرفی کنم. کسانی که حقیقتا خوب ترانه می گویند اما هنوز مطرح نشده اند. خود من هم ترانه هایم وقتی معنی گرفت که یک گروه خوب متشکل از خواننده و آهنگساز و تنظیم کننده و حتی میکس و مستر کاربلد برای آن کار کردند. من تصمیم گرفتم ترانه سرایان جوان را معرفی کنم تا ترانه آنان هم بتواند از چنین شرایطی بهره مند شود.
به نظر می رسد برای مطرح شدن یک ترانه معیارهای فرامتنی زیادی وجود داشته باشد. با این گزاره موافقید؟
بله، برای مثال ترانه ای که روی تیتراژ سریال گذاشته می شود و مکرر به گوش مردم می رسد سهم زیادی در شهرت ترانه سرا دارد فارغ از اینکه کار او خوب باشد یا نباشد. سریال متوسطی مثل «فاطماگل» را در نظر بگیرید که در ایران هم هواداران زیادی دارد. ترانه ای که برای آغاز و پایان این مجموعه سروده شده، البته کار خوب و قابل قبولی است، اما این سریال سهم زیادی در شنیده شدن آن داشت. بنابراین اگر سطح ترانه پایین بود باز هم شنیده می شد، زیرا هر قسمت در بیست و چهار ساعت چندین بار تکرار می شود. نتیجه می گیریم یک ترانه به صرف خوب بودن نمی تواند خود را مطرح کند و به چند عامل دیگر نیاز دارد. من شخصا وارد خیلی از بازی ها نمی شوم. الان عرضه ترانه خیلی بالاتر از تقاضای آن است و کسانی که تصور می کنند ترانه سرا هستند خیلی زیادند و خوانندگان ما نیز فرق بین ترانه خوب و بد را تشخیص نمی دهند.
و به دلایلی از این دست، تصمیم گرفته اید فعلا از عرصه دور باشید؟
دقیقا. در شرایط حاضر، خواننده حتی این اجازه را به خود می دهد که بخش مهمی از ترانه را حذف کند یا چند ترانه را با هم ادغام کند! البته از ترانه فاصله نگرفته ام چون به غیر از چاپ آن کتابی که اسم بردم، کارگاه ترانه سرایی برگزار کرده ام، بنابراین اصلا نمی توان گفت که کمرنگ شده ام. ترجیح می دهم منتظر بمانم تا ترانه را دوباره با یک اتفاق خوب شروع کنم.
خودتان هم برای تیتراژ ترانه گفته اید؟
بله. چند بار برای تیتراژهایی ترانه گفتم اما متأسفانه اغلب سریال های پربیننده ای نبودند، به جز سریال «ترش و شیرین» که کار همان موقع سر و صدا کرد. در سینماها هم فیلمهای «پر پرواز» و «شب برهنه» ترانههایی دارند که جزو آثار ماندگار من به حساب می آیند.
مردم در مورد فعالیت های تلویزیونی و رادیویی شما کمتر می دانند. بد نیست در این باره هم توضیحاتی بدهید.
شروع کار من با صدا و سیما به سال ۶۸ بر می گردد. آن زمان نویسنده برنامه «شب بخیر کوچولو» شدم که هنوز هم یکی از معروف ترین برنامه های رادیویی است. من در نوجوانی از شنونده های پروپاقرص رادیو بودم و یکی از برنامه های مورد علاقه ام «جنگ جوان» بود. این برنامه یک روز را به شعر اختصاص می داد و ساعد باقری کارشناس آن بود. روال کار آنان به این شکل بود که شعرهای دریافت شده با نامه را در برنامه بررسی می کردند. من هم یکی از کسانی بودم که برای برنامه شعر فرستادم و با استقبال آقای باقری مواجه شدم. اینطور بود که ارتباط من و ایشان برقرار شد. بعدها آقای باقری مدیر گروه کودک رادیو شد و از من برای همکاری دعوت کرد. من شروع کردم به قصه نوشتن و به این ترتیب اولین همکاری جدی من با رادیو در قالب نویسندگی آغاز شد. بعد از آن تجربه های دیگری هم داشتم ولی در طول این سال ها این وجه از شخصیت کاری من برای مردم معرفی نشده و دقیقا نمی دانم چرا. شاید به این دلیل که در اکثر مواقع نام من از تیتراژ حذف شده و البته باز هم نمی دانم چرا ! من هیچ وقت اهل حاشیه و جنگ و جدل نبودم و دلیل این اتفاق را نمی دانم. برنامه های تلویزیونی زیادی مثل «آب و آیینه»، «گپ»، «تیک تاک» «نردبان»، «نیستان» و … در کارنامه کاری من به چشم می خورد و این اواخر هم سرپرست نویسندگان برنامه «رادیو هفت» بودم اما باز هم نامم در عنوان بندی برنامه وجود نداشت، با این حال همه مهمانان و عوامل برنامه می دانستند بخش عمده ای از بار اجرایی برنامه شامل متون و هماهنگی های مورد نیاز برای آمدن چهره ها بر دوش من است. در حال حاضر حتی حضور فیزیکی و قلمی من هم برای برنامه ممنوع شده است. به هر حال من همکاری خود را با یک برنامه جدید دیگر آغاز کرده ام.
از «رادیو هفت» بیشتر بگویید. سهم نویسندگی در چنین برنامه هایی چقدر است؟
«رادیو هفت» یک برنامه متن محور بود که موزیک و سایر فاکتورها به پررنگ شدن بیشتر آن کمک می کرد. به همین دلیل بیشترین چیزی که از برنامه ها در یاد باقی می ماند، حرف هایی بود که از زبان مجری ها شنیده می شد و همچنین متونی که مهمانان می خواندند. این برنامه از ابتدا با یک تیم نویسندگی قوی شروع به کار کرد؛ کسانی مثل مارال دوستی، حسام مقامی کیا، امیرعلی نبویان و شرمین نادری که همگی شناخته شده هستند. من در دی ماه سال ۹۱ به گروه پیوستم و سعی کردم نویسندگان جوانی را به کار وارد کنم که قبل از آن تجربه حضور تلویزیونی را نداشتند و من صرفا با خواندن نوشته های آنها در نامه ها و شبکه های مجازی شناختم شان. من به مرور رادیو هفت نویسی را به این دوستان یاد دادم. نوشتن چنین متن هایی سخت بود، به این خاطر که تعریف دقیقی برای آن وجود نداشت؛ نه شعر بود نه داستان، اما باید ویژگی های هر دو را می داشت. گذشته از این نویسنده رادیو هفت باید از چنان قدرتی برخوردار باشد که بتواند تنها در ۲۰۰ کلمه موضوع خود را با یک آغاز و پایان خوب بیان کند و در انتقال معنی هم موفق باشد. شفاهی نوشتن هم نکته مهمی بود که نویسنده ما باید آن را رعایت می کرد، یعنی متن باید برای مهمان هنرمند اما غیر آشنا به فنون گویندگی، ساده فهم و قابل درک اما دارای بار عمیق معنای می بود. تیمی که من برای نویسندگی برنامه معرفی کردم حالا یک برنامه خوب در رزومه کاری خود دارند.
برگردیم به ترانه. کار امروزی ها را دنبال می کنید؟
ترانه های امروز را کمتر گوش می کنم شاید به این دلیل که با این فضا قهر هستم و دلم نمی خواهد به آن وارد شوم. در مورد ترانه سرایان امروزی اما باید بگویم ما افراد حرفه ای و خوب زیادی داریم اما متأسفانه اغلب ترانه افراد درجه دو و سه است که دارد مورد استفاده قرار می گیرد. البته در میان کسانی که امروز فعال اند چهره های قوی و شناسنامه دار هم زیاد دیده می شود ولی در یک نگاه کلی هشتاد درصد ترانه هایی که امروز کار می شود ترانه هایی است که صرفا وزن و قافیه دارد، آن هم بدون بهره مندی از بار معنایی درخور و مناسب. خواننده های ما هم وقتی چنین وضعی را می بینند می گوید این ترانه را خودمان هم می توانیم بگوییم! به همین دلیل است که در عرصه موسیقی کشور کمتر با کلام قوی و اثرگذاری روبرو می شویم. به همین علت هم هست که ترانه ها خیلی زود فراموش می شوند. طبیعی است که افراد حرفه ای نمی خواهند به چنین اتمسفری قدم بگذارند. اگر شرایط کار برای همه ترانه سرایان با هر درجه کیفی از کار فراهم باشد، کم کم مخاطب هم بد را از خوب تشخیص می دهد و آدم ها غربال می شوند و آنان که باید باقی بمانند، می مانند. ترانه سرایان ما ممکن است روابط خوبی در روابط شخصی و دوستانه داشته باشند اما در بازار کار هوای یکدیگر را ندارند و پای کار که وسط می آید، به قول معروف حساب ، حساب می شود و کاکا برادر. بحث دیگری هم هست که دوست دارم به طور ویژه به آن بپردازیم. همیشه ممنوعیت اسمهای بزرگ باعث می شود اسم های کوچک مطرح شوند. وقتی این اجازه وجود نداشته باشد که اسم افراد شاخص در تیتراژ برنامه ها یا اینسرت آلبوم های موسیقی درج شود، کم کم حتی خوانندگانی که قدر این افراد را می دانند هم از ادامه همکاری با آنان منصرف می شوند چون به این نتیجه می رسند که تا کی باید بخشی از انرژی خود را صرف این کنند که این ممنوعیت ها را برطرف کنند و در یک کلام ریسک نمی کنند. در این شرایط آنان به سراغ ترانه سرایان گمنامی می روند که هیچ حرف و حدیثی در مورد شان وجود ندارد و البته کارشان کیفیت هم ندارد، اما گویا این بی دردسر بودن به همه چیز می ارزد.
شما مدتی معلم بوده اید و این اشتیاق به یاد دادن هنوز در شما وجود دارد.
بله، مدت هاست که کلاس ترانه سرایی برگزاری می کنم اما اخیرا محل آن را به کارگاه آوا منتقل کرده ام چون یک تیم حرفه ای آنجا را اداره می کنند و تا کنون افراد شاخصی در این مکان کلاس های مختلفی برگزار کرده اند. در این کلاس ها هم مثل هر جای دیگری آدم های مختلفی دیده می شود. از با استعداد ها گرفته تا کسانی که تنها تصور می کنند استعداد دارند. عده ای هم هستند که می خواهند با ترانه مشهور شوند و درآمد داشته باشند. در کنار این ها افرادی هم وجود دارند که واقعا آینده خوبی را برای آنان پیش بینی می کنم. با این حال ، همانطور که قبلا اشاره کردم رخ دادن یک اتفاق خوب برای یک ترانه سرا، چیزی است که علاوه بر استعداد، شانس قرار گرفتن در شرایط خوب را هم می خواهد.
در پایان بد نیست به وجه رسانه ای کاراکتر شما هم بپردازیم و سوابق مطبوعاتی تان.
فعالیت مطبوعاتی من از سال ۷۵ در مجلات مختلف شروع شد. مسوولیت صفحات شعر آنها را بر عهده داشتم. یکی از دوست داشتنی ترین فعالیت های مطبوعاتی ام نیز به مجله «چلچراغ» مربوط می شود که کماکان ادامه دارد. زمانی نوشتن بسم الله های شروع مجله آن را بر عهده داشتم و مدت هاست که ستونی تحت عنوان نیلوفرانه را می نویسم. این نشریه همیشه و حتی در بدترین شرایط هم پشت من ایستاد و این چیزی نیست که بتوانم فراموش کنم. آن هم در دنیایی که بسیاری از دوستانی که در شرایط خاصی، منتظر حمایتشان بودم، به راحتی پشتم را خالی کردند.
امیدوارم هرجا هستین موفق باشید، طرفداران رادیو هفت ثابت کردند که همیشه هوادار برنامه و عوامل اون بوده و هستند و هیچوقت زحمات بیمنت و بیدریغ شما رو توی برنامه و ویژه برنامههاش فراموش نمیکنند؛ چه اون زمان که نام شما رو با عنوان نیلوفر تهرانیفر در تیتراژ میدیدند و چه زمانیکه اسمتون حذف ولی بار مسئولیتتون بیشتر شد و چه الآن که ….