بازیگر موفق سریالهای محبوب دهه هفتاد معتقد است این روزها باید بیشتر به ترویج اخلاق در رسانهها پرداخت.
سوره سینما- محیا رضایی: مهرانه مهین ترابی یکی از بازیگرانی است که سیمای زن و مادر ایرانی را در آثارش متجلی کرده است. حضورش در هر نقش، شیرینی، ملاحت و وقار بانوی ایرانی را به تصویر می کشد. او در کارنامه تلویزیونیاش نقشهایی به یادماندنی در «همسران» و «خانه سبز» دارد. با این بازیگر درباره سبک زندگی و ارائه تصویری واقعی از جایگاه زن در جامعه صحبت کردیم.
بازیهای قابل قبول شما در سریالهای به یاد ماندنی دهه هفتاد هنوز در خاطرهها ماندگار است. اما مدتهاست چنین آثاری ساخته نمیشود.
مهرانه مهین ترابی: همیشه در ذهنم این الگو را داشتهام کاری که انجام میدهم برای مردم قابل درک باشد و همه بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. در سالهای اخیر بعضی فیلمسازان سوژه هایی انتخاب می کنند که تماشاگر ارتباط چندانی نمی تواند با آنها برقرار کند. معمولا این قبیل فیلمها را با تعریف هنری بودن توجیه میکنند که از نظر من تلاشی بیهوده است. من هیچ اعتقادی به هنر برای هنر ندارم. فکر میکنم هنر برای جامعه است و باید بتواند روی مردم تاثیر گذار باشد. حال مردم را بهتر کند، روشنی دید و نگاه درست به زندگیشان بدهد.
شاید به این خاطر است که برخی دغدغه های شخصی خود را جلوی دوربین میبرند؟
چرا باید برویم دنبال مفاهیم شخصی و غیر قابل درک و اسمش را بگذاریم روشنفکری؟ البته که تلاش همه محترم است و هر کس دیدگاه خود را دارد، اما آنچه همیشه برای من اهمیت داشته و دارد این است که خودم و گروهی که با آنها کار میکنم حرفی برای گفتن داشته باشیم و زندگی را با همه خوبی هایش نشان دهیم، نه اینکه همه چیز را صرفا برای دغدغه های شخصی به خدمت بگیریم.
تغییر سبک زندگی و رفتار بین آدم ها از زمانی که «همسران» روی آنتن می رفت تا امروز که شکل ارتباطات به «همه چیز آنجاست» تبدیل شده چقدر برگرفته از تغییرات جامعه است؟
تغییراتی که در اجتماع فرهنگ و حال و هوای جهان رخ داده مساله ای است که نمیشود از آن چشم پوشی کرد، اما انسان به هر حال یک اساس ثابت و همیشگی دارد. یعنی یک سری ارزش های وجودی همیشه ثابتند، هیچ بشری امکان ندارد نفس دوستی و محبت را بد بداند. همه میگویند صداقت به دروغ ارجح است. درواقع یک اساس داریم و کلی عناصر قابل تغییر. وقتی به اساس توجه شود در هر شرایطی می توان کار خوب خلق کرد و تاثیرگذار بود، بدون اینکه فیلمساز بخواهد تابع شرایط شود.
جدا از بحث گستره ارتباطات و فیلمسازی چرا آثار امروزی مثل گذشته چندان به دل نمینشینند؟
متاسفانه فیلم های امروزی بسیار به خشونت می پردازند. پرداخت بیش از حد به این موضوعات به نظر من درست نیست، انگار آینه گذاشتیم روبروی اجتماع و بدون تفکر برخی چیزها را در رادیو ، تلویزیون، سینما و شبکه نمایش خانگی منعکس می کنیم. یادمان باشد جوانان زود تحت تاثیر قرار میگیرند و ما بدون توجه به آینده آنها خیلی راحت از این شبکه به آن شبکه درباره کلاهبرداری، خشونت های رفتاری،خیانت و جنگ های فامیلی بحث میکنیم. این ها مثل شری می ماند که بازگو کردنش ختم به خیر نخواهد شد و فقط شرایط را سخت تر میکند.
چقدر میتوان در این رابطه فیلمساز را تحت تاثیر اجتماع دانست؟
ممکن است این مسایل به زندگی مردم نزدیک باشد. راجع به این نمی توانم نظر دهم من زیاد در اجتماع نیستم و قضاوتی ندارم که کلاهبرداری و تاریکی چقدر زیاد شده . شاید نویسنده از سوژه های دور و بر خودش استفاده کرده، شاید هم تجربه هایی است که دیگران منتقل کردند. اینها طبیعی است اما وقتی از فیلتر نگاه هنرمند میگذرد باید به درستی پرداخت شود. در واقع فیلمنامه باید یک تفاوتی با خبر صفحه حوادث داشته باشد، ولی اغلب دوستان یاد گرفته اند با انتخاب یک لوکیشن و چند المان خاص فیلم هایی میسازند که روح ندارد و فقط آنتن پر میکند.
هنر چقدر در کاهش سهم این میزان خشونت سهیم است؟
یکی از رسالت های هنر این است که همیشه ذات انسان را یادآوری کند و او را به فکر ببرد. ذات ثابت و پایدار انسانی و خدایی آدمها وقتی مد نظر قرار بگیرد و تذکر برگشت به آن ذات تکرار شود آن زمان هنرمند توانسته کار خود را به درستی انجام دهد. انسان احتیاج دارد توسط هنر موعظه شود. خشونت، سیاهی و جنگ و دروغ کفهای روی آب هستند ذات دریاست. ما باید از عمق دریا صحبت کنیم. ذات واقعی آدمها از شرایطی که در آن قرار گرفته اند مهمتر است. اینکه دائم در سریال های مختلف بگوییم تو بدی، پلیدی، کلاهبردار و خائنی …انگار داریم برخی خصلت ها را در جامعه تثبیت می کنیم، اما بدترین آدم ها هم ذات زیبا دارند. نمی دانم چرا اصرار داریم همه چیز را به سیاه ترین شکل ممکن نمایش دهیم.
این نگاه متفاوت حضورتان را در تلویزیون کمرنگ کرده است؟
من فیلمنامههای پیشنهادی سالهای اخیر را زیاد دوست ندارم. حتی زمانی که «همه چیز آنجاست» پیشنهاد شد و دیدم نقشم منفی است تا فیلمنامه را کامل نخواندم و مطمئن نشدم در روند قصه زن به اصل خود برمیگردد و چشمش باز می شود تمایلی به آن نداشتم. در آن سریال بسته به شرایط ، زن شخصیتی از خود نشان داد که با ذاتش همخوانی نداشت. وقتی پیشنهاد شد رفتم صحبت کردم. حتی میخواستم اعتراضم را برسانم که چرا باز یک سناریوی منفی دیگر نوشته شده و حرف های خوب کمتر زده می شوند، ولی وقتی توضیح دادند در ادامه چه اتفاقاتی می افتد قبول کردم. الان هم خسته شدم و ترجیح میدهم کمتر به این نوشته های سراسر منفی بافی اهمیت دهم.
این کم کار شدن آزاردهنده نیست؟
از آخرین کاری که انجام دادم تا الان پنج، شش کار نمایش به من پیشنهاد شد. مدتی است دلم می خواهد تئاتر کار کنم، اما متاسفانه نتوانستم پیشنهادی قبول کنم. هر کدام از این نمایشنامهها و فیلمنامه ها آنقدر فشار روانی عجیب و بیهوده به تماشاگر منتقل می کند که مخاطب کلافه می شود. معمولا یک موضوع تلخ میخواهد بیننده را به فکر وادارد. اما تازگیها اینطور نیست انگار یک عده زحمت می کشند که به زور سیاهی را به مخاطب منتقل کنند و آخر داستان هم جز تلخی هدفی برای ارائه ندارند. واقعا نمیفهمم چرا باید زهر و سم بدبینی و تاریکی را به کسی منتقل کنیم؟ علاوه بر آن کارهای تئاتر یکی دو کار سینمایی هم پیشنهاد شد که همینطور بود من هم کار نمی کنم چون نمی خواهم جزیی از این گروه منتقل کننده افکار بد به مردم باشم.
بحث ارائه درست سبک زندگی چقدر به مسایل پشت صحنه مربوط میشود؟
خیلی زیاد. اول از همه بحث نویسندگانی است که به خاطر دغدغه های مالی دل به کار نمی دهند و کیفیت کار را زیر سال می برند. بعد هم تک تک افرادی که در خلق یک مجموعه باید رسالتشان را درست انجام دهند. با سهل انگاری نمیشود هیچ هدفی را به نتیجه رساند. امروز بازیگر وقتی سر صحنه می رود بابت همه جزییات باید ذهنش درگیر شود. مثلا اگر قصه دارد در سال ۱۳۹۴ میگذرد چرا بازیگر باید لباس ۲۰ سال پیش چند پروژه قبلی تهیه کننده را بپوشد. مردم به پوشش اهمیت میدهند و ذائقه شان با هارمونی و زیبایی عجین شده. گاهی انقدر همه چیز بی نظم و ناهمخوان است که بازیگر نه تنها خودش از کار لذتی نمیبرد، بلکه شرمنده میشود ازین که مردم را پای کار بنشاند. گاهی اوقات با خودم میگویم چرا مردم باید مجبور باشند ما را نگاه کنند اگر شبکه های دیگر انتخاب می کنند واقعا حق دارند.
گاهی ریشه برخی مشکلات را باید از بالاتر پیگیری کرد!
هرچیزی یک اصلی دارد. تلویزیون باید به نویسنده فرصت دهد بهترین آنچه دارد ارائه دهد و همه جوره اورا حمایت کند تا قصه ای درخور تحویل دهد به گروه تولید مجال بیشتری دهد. ما همیشه میدانیم هر سال قرار است برای ماه رمضان تولیدات خاص داشته باشیم اما هر سال سه ماه قبل از ماه رمضان عجولانه و شتابزده کار را پیش می بریم . ماه مبارک هم آغاز میشود هنوز نیمی از کار مانده همه روزی بیست ساعت کار می کنند تا به موقع تمام شود. سرانجام همه فرسوده و خسته و بدون تمرکز با کیفیت نازل کاررابه نتیجه میرسانند ولی باز سال بعد همان آش و همان کاسه.
با نگاهی به آثار سینمایی تان هم میتوان توجه شما را به سبک زندگی دریافت. در مقایسه دو فیلم «پاتو زمین نذار» و «آتش بس» به فاصله چندسال نماینده دو طیف کاملا متفاوت از زنان جامعه بودید.
در « پاتو زمین نذار» آن زن خیلی مظلوم بود. من دلم برایش می سوخت. اگر جای او بودم به مرد چنان درسی میدادم که یادش نرود (میخندد). او مانند بسیاری از زنان جامعه ما فردی وابسته و فداکار بود و خودش را در مرتبه چندم قرار میداد. متاسفانه فیلمنامه کمی ضعیف بود و کار می توانست بهتر از اینها باشد اما از بعد روانشناسی زنی بود که خودش را به حساب نمی آورد و فقط درحال بشور و بساب بود و میخواست شرایط را برای همه آرام کند. او حتی نگران دختری بود که باعث خیانت شد و میخواست به او هم کمک کند از دید انسانشناسی دل بزرگی می خواهد که فراتر از خانواده به انسانیت فکر کنی اما خیلی از زن ها هر چقدر هم که اهل حساب و کتاب باشند دوست ندارند شوهرشان را با کسی شریک شوند، اما برعکس در «آتش بس» زن خودش را دوست داشت و زیادی اهمیت میداد و انقدر مدافع خودش و زنان بود که حتی جایی عروسش رابه پسرش ترجیح میداد. هر دوی این کاراکترها در جامعه ما به وفور دیده میشوند، شاید بتوان زنان را یکی از اصلی ترین عناصر در شکل گیری سبک زندگی یک خانواده توصیف کرد.
بازنمایی افزایش میزان طلاق نسبت به گذشته چقدر به تغییر سبک زندگی برمیگردد؟
یاد خاطره ای با مرحوم شکیبایی افتادم. بعد از «خانه سبز» در سریالی دیگر همبازی شدیم که هر قسمت یک داستان مجزا داشت. من نقش زنی را داشتم که ۴ بار ازدواج کرده بود و میخواست بار پنجمش باشد. او یک دیالوگ معروف داشت که میگفت: باهم زندگی می کنیم اگر تفاهم نداشتیم جدا میشویم، طلاق را برای چی گذاشتن؟ این مانیفست خودش راجع به زندگی بود که آن زمان چون نگاه مردم به این مساله جور دیگری بود به دیده طنز بیان میشد. اما همین تغییر در سبک زندگی که پیشتر به آن اشاره کردیم واکنش مردم را هم تغییر داده و امروزه خیلی راحت با چنین مسایلی برخورد میکنند.
به عنوان حرف آخر اگر یک جمعبندی از صحبتمان داشته باشیم، برای طرح بهتر موضوع سبک زندگی به چه عواملی باید بیشتر توجه شود؟
به جزییات بیشتر توجه کنیم. هرچیزی افراطش خوب نیست، سیاهنمایی در این حد ذات پاک آدمها را از یاد میبرد. هنر همیشه راهی پیش پای هنرمند میگذارند امیدوارم دوستان و همکاران مان هنرمندانه تر به این مقوله بپردازند.