نگار عابدی بازیگر شاخص تئاتر، گزینه بازی در «خیلی دور، خیلی نزدیک» ساخته رضا میرکریمی بوده است.
سوره سینما- سارا کنعانی: نگار عابدی یکی از بازیگران شاخص تئاتر در سالهای اخیر است. بازیگری که در دورهای با وسواس و عشقی مثال زدنی در نمایشهای مختلف روی صحنه رفت و نقشهایی متنوع بازی کرد. درخشش روی صحنه بود که عابدی را به سینما و تلویزیون آورد و نامش را با بسیاری از آثار متفاوت این سالها گره زد. او را در این سالها در فیلم سینمایی «یه حبه قند» و مجموعههای «شمعدونی» و «دودکش» پررنگتر از تجربههای دیگرش به یاد میآوریم.
شما تنها در دو قسمت نخست «گاهی به پشت سرت نگاه کن» بازی کردید. آن نقش کوتاه چه جذابیتی برای شما داشت که حاضر به ایفای آن شدید.
نگار عابدی: آن دو قسمت در آخرین روزهای تولید سریال تصویربرداری شد و به دلیل برخی از مشکلات آقای میری مجبور شد بعضی از سکانس ها را کوتاه کند و به همین دلیل از طول آن نقش کم شد، اگر چه از آغاز هم حضور فیزیکی چندانی نداشت. با این اوصاف من فکر میکنم کاراکتری که بازی اش کردم جایگاه مهمی در سریال دارد. او مادر یکی از کاراکترهای اصلی سریال است و مخاطب با دیدن فلاش بکها می فهمد چقدر نقش این مادر در ادامه روند زندگی پسرش مهم بوده است. ابتدا قرار بود این نقش را خانم شبنم مقدمی بازی کند، اما ایشان سر کار دیگری بود و دوستان با من تماس گرفتند. من هم خیلی از ویژگی های نقش خوشم آمد. در چارچوب کارهای تصویری جنس متفاوتی را برای من به ارمغان میآورد. گذشته از همه این ها من دوست داشتم با آقای میری تجربه همکاری داشته باشم و نقش هم نقاط حسی و خاصی داشت، چیزی که همیشه برای من جلب توجه کرده است. همین خاص بودن است که یک نقش را مهم میکند و نه اندازه و کمیت آن.
به گمانم این نحوه برخورد شما با یک نقش به تئاتری بودن شما برمی گردد. شما هم مثل دیگر هنرمندانی که بیشتر روی صحنه ظاهر شدهاند تا قاب دوربین، به نکات ریزی توجه میکنید که شاید به چشم نیاید.
نگرش و تربیتی که هر بازیگر در گذشته از آن بهره مند شده، به شدت بر آینده کاری او اثرگذار است. البته چندان موافق نیستم که بین بازیگران تئاتری و غیر تئاتری تفاوتهای بزرگی قائل شویم، به این دلیل که بازیگری به معنای بازیگری است و نقش تلویزیونی و سینمایی تنها دو شاخه متفاوت از این هنر را طلب میکند و طبق همین نگاه است که هر بازیگری میتواند هر دو مدیوم را تجربه کند. شروع کار من در فضای حرفه ای تئاتر در میان گروه های معتبر و افراد خاصی بود که تربیتی این چنینی را به من دادند. اولین استاد بازیگری من مهتاب نصیر پور بود و من همیشه گفته ام که مدیون ایشان و همسرشان هستم که الفبای بازیگری را به شکل حرفه ای و کلاسیک به من یاد دادند. در ادامه وقتی از گروه پرچین به یک گروه جوان تر(پاپتیها) رفتم در کنار حمید پور آذری و دیگران به تربیتی که قبلا فرا گرفته بودم آموزه های جدیدی هم اضافه شد، مثل استاتیک صحنه و زیبایی شناسی آن و سایر چیزهایی که باعث شد برای انتخاب هر نقش معیارهای متفاوتی را در نظر بیاورم. نقش باید تعریف درستی در متن داشته باشد و جای پرداخت آن هم قابل کشف باشد. تفاوت با دیگر نقشهایی که قبلا بازی کرده ام نیز اهمیت زیادی دارد.
تئاتر این روزها را چقدر دنبال میکنید؟ نسل امروز چه تفاوتی با نسل شما دارد؟
پاسخ به این سوال بحث مفصلی را می طلبد. در سینما، تلویزیون و تئاتر با نوعی رکود مواجه هستیم و این در حالی است که هنرمندان بی نظیری با یک نگاه ناب شرقی در کشورمان حضور دارند. من همواره تأکید داشته ام که فلسفه و عرفان شرق به قدری قوی است که غرب با همه پیشرفت هایش هنوز هم حریف آن نیست. حتی بسیاری از خرده فرهنگ هایی که امروز به نام سوغات غربی در کشور ما از آن یاد می شود، چیزی است که خودمان به آنان داده ایم و با اندکی تغییر پس گرفته ایم. ما هنرمندان خیلی خلاقی داریم اما چرا این خلاقیت بارور نمیشود؟ چرا در سال تنها یکی دو فیلم یا نمایش هستند که سروصدایی را ایجاد می کنند؟ در سال های گذشته تئاتر که نسبت به سینما محدودیت کمتری هم دارد، داشت جریانسازی انجام می داد اما رفته رفته به دلایل مختلف این روند کند یا متوقف شد. هر هنرمندی که در ایران کار می کند، به یک سری خط قرمزها اشراف دارد و حتی قائل به آن هست اما وقتی میزان این ممیزی بیش از حد میشود، هنرمند را از واقعیت دور می کند و این اتفاق، باورپذیر بودن را از آثار می زداید. نکته دیگری هم هست که اگر بخواهم به زبان عامیانه مطرحش کنم باید بگویم کیلویی کار می کنیم و از عمق و دانش بی بهره شدهایم. کمتر می بینیم فیلمسازی قبل از کلید خوردن اثرش پیش تولید تحقیقاتی و اطلاعاتی داشته باشد. چطور میشود یک فیلمنامه درخشان را بدون بهره مندی از آگاهی کافی و تخصصی در مورد سوژه آن نوشت؟ هرچند که همه تقصیرات را تنها به گردن فیلمساز نمی توان انداخت و این سیستم است که باید اصلاح شود. شاید بتوان گفت ما داریم لطمه اصلی را از مباحث مربوط به بودجه و تخصیص هزینه ها می خوریم. در پایان این بحث درباره خودشناسی نیز صحبت میکنم، مقوله ای که نسل جوان قبل از ورود به دنیای بازیگری باید به آن بپردازد و به سوالاتی پاسخ بدهد. سوالاتی مثل اینکه چرا میخواهم بازیگر بشوم؟
استفاده از متن خارجی را در تئاتر چطور ارزیابی میکنید؟ چرا هنرمندان ما به سراغ آثار وطنی نمیروند؟
استفاده از متن خارجی باید مطابق با فرهنگ ایرانی خودمان اتفاق بیفتد. نمایشنامه «دختر یانکی» نیل سایمون بازنویسی شد و «هیپوفیز» نام گرفت و آقای کورش نریمانی به خوبی از عهده این همسان سازی فرهنگی بر آمد. اگر هنرمندان امروز کمتر به سراغ ادبیات وطنی می روند شاید به دلیل ممیزی باشد. هنرمند جامعه امروز ما دغدغه یاری دارد و نه مبارزه با مسوولان. همه ما باید کمک کنیم تا ناهنجاریها برطرف شود و تا درد را نشناسیم نمی توانیم برای از بین بردنش اقدام کنیم.
آخرین بار کی روی صحنه بودید؟ در مقایسه با چند سال قبل خودتان کم کار تر شده اید؟ چرا؟
در سال ۹۲ با کورش نریمانی اجرای «هیپوفیز» را روی صحنه داشتم و در سال گذشته نیز در «کسی نیست همه قصه ها را بداند» به کارگردانی رضا حداد به جای شبنم فرشادجو بازی کردم. در پاسخ مشخص به سوال شما باید بگویم من کمرنگ بودن را در کمیت نقش معنی نمی کنم. بله ، سال هایی بود که کار اصلی من در تئاتر خلاصه میشد و از این راه ارتزاق میکردم. الان اوضاع فرق کرده اما اینطور نیست که تئاتر را کنار گذاشته باشم و در سال در یکی دو نمایش حضور دارم. علاقه و عشق واقعی من این مدیوم است و از رفتن روی صحنه تئاتر همیشه لذت بردهام.
آن زمان که تمام وقت مشغول تئاتر بودید پیشنهادهای سینمایی و تلویزیونی هم دریافت می کردید؟
بله. نقش های خیلی خوبی را هم رد کردم. مثلا قرار بود در نقش خانم کوچیک در سریال «پس از باران» ظاهر شوم، نقشی که مرجان محتشم آن را ایفا کرد. در «خیلی دور، خیلی نزدیک» آقای میرکریمی هم قرار بود با نقشی که الهام حمیدی آن را بازی کرد حضور داشته باشم اما به خاطر اجرای تئاتر، نپذیرفتم. هم من و هم آقای میرکریمی خیلی دوست داشتیم این همکاری شکل بگیرد و باید بگویم همیشه به خاطر از دست دادن این فرصت غبطه می خورم. درست وقتی اجرای تئاتر ما به پایان رسید، آن فیلم کلید خورد و میشد که من هم در این فیلم سهم داشته باشم. در سال های اخیر تغییر رویه دادم و صادقانه میگویم یکی از دلایل آن مسائل مالی بود. من باید به فکر دختر کوچکم باشم و به همین علت تصمیم گرفتم از تأکید بر بازی های صرفا تئاتری دست بردارم، البته سعی کردم نقش هایی را انتخاب کنم که حرفی برای گفتن داشته باشد.
شیرین در «شمعدونی» یک کاراکتر برون گرا است. ایفای آن برای بازیگر با این خطر همراه بود که مصنوعی جلوه کند. شما چطور از این خطر عبور کردید.
فضای کلی این سریال و متن آن این برداشت رابه من می داد که آدم هایش، تیپ-کاراکتر هستند. شیرین در کارنامه کاری من جدید نبود. در نمایش «زنی که زیاد میدانست» چنین تجربهای را پشت سر گذاشتم و در آنجا بر اساس یکی از قصه های جلال آل احمد در نقش یک زن بورژوآ ظاهر شدم که خیلی سطحی و البته با نمک بود. در نمایش «بیوههای غمگین سالارجنگ» هم نقشی این چنینی را بازی کرده بودم و می دانستم چطور باید روی لبه تیغ حرکت کرد. نه باید به طور کامل تیپ میشدم و نه آن قدر به شخصیت نزدیک میشدم که با دیگر کاراکترها همخوانی نداشته باشد. در نقش دیگری مثل زنی که در «دودکش» بازی کردم باید هر چه باورپذیرتر ظاهر میشدم، هرچند که آن مجموعه هم طنز بود و طنز این اجازه را به بازیگر میدهد که کمی تیپیکال شود. حضور آقای صحت هم خیلی موثر بود.
دختر شما با عرشیای «شمعدونی» همسن و سال است. او با دیدن رفتار شما با عرشیا چه واکنشی داشت؟ مثلا نمیپرسید چرا فلان اجازه را به پسر سریال می دهی و به دختر خودت، نه؟ ضمن اینکه به این کاراکتر و مادرش هم انتقادهای زیادی وارد شد.
ابتدا باید بگویم بچه هایی که پدر و مادرشان بازیگر هستند کم و بیش با این مقوله آشنایی دارند، ضمن اینکه دخترم اِما هم بازی را تجربه کرده است. او درک میکرد که من صرفا در نقش مادر عرشیا هستم. در پاسخ به انتقادات مطرح شده هم باید بگویم دختر من سریال را تماشا کرد اما کوچک ترین تأثیری در رفتار او ایجاد نشد. اتفاقا این سریال نوعی آموزش غیر مستقیم را در پیش گرفته بود و بیت «ادب از که آموختی، از بی ادبان» هم قرن ها پیش بر زبان این مردم جاری شده است. ضمن اینکه سریال طنز الزاماتی دارد که باید آن را محترم شمرد. این سریال به مسائل کوچک اما با اهمیتی هم اشاره داشت و بر ارزش عذرخواهی کردن تأکید می کرد. ای کاش در برخورد با یک اثر هنری نگاه همه جانبهای داشته باشیم. آدمهای شمعدونی خانوادهای بودند که در هیچ وضعیتی یکدیگر را تنها نگذاشتند.
همکاری با آقای صحت چگونه بود؟
شانس بزرگ زندگی من این است که در همه تجربه های تصویری با آدم های خوبی همکار شده ام. در یک پروژه تلویزیونی یا سینمایی به این دلیل که مباحث مادی و اقتصادی پررنگ تر است ممکن است روابط انسانی در درجه پایین تری از اهمیت قرار بگیرد، اما در این سریال و سریال های دیگر ما به شدت مثل یک خانواده همراه هم بودیم و ارتباطاتمان هنوز حفظ شده است. این اتفاقهای خوب محصول مدیریت درست سروش صحت است. این خاطره خوب همکاری در مورد سریال آقای میری هم وجود دارد و من این امکان را داشتم که در مورد موضوعات مختلف با ایشان مشورت کنم.
در مورد سریال آقای جیرانی هم صحبت کنید.
این روزها در آخرین مراحل تصویربرداری است و تا پایان تیر ماه کار تمام میشود. من در این مجموعه در نقش ناهید ظاهر شده ام که یک زن موفق است و جایگاه اجتماعی خوبی دارد. این نقش به خاطر جدی بودنش تفاوت خاصی با دیگر کاراکترهایی که تا امروز بازی کردهام دارد. او در طول قصه با اتفاقات تلخی روبرو میشود و روند زندگی اش تغییر می کند.
شما برای اینکه نقشی را از آن خود کنید تا چه حد به اندوخته های تجربی خود متکی هستید و چقدر در میان مردم به دنبال نقش میگردید؟
هر هنرمندی موظف است نگاه دقیق و جزئی نگری به جامعه داشته باشد. من از کودکی این عادت را داشتم و همیشه به رفتار مردم و طرز صحبت کردن شان دقت میکردم. آن موقع نام علمی این کار را نمی دانستم و بعد فهمیدم نگاه کردن به مردم یعنی دریافتن ریتم رفتاری آنان. کمی بعد یک نگاه رواشناختی و جامعه شناختی هم پیدا کردم و میخواستم علت مسائل مختلف را ریشهیابی کنم. گذشته از همه اینها، من به فانتزی ذهن یک بازیگر و چیزی که تألیف خود اوست اهمیت زیادی قائل هستم و همیشه بازیگرانی را که اهل بدعت هستند تحسین کردهام. من همیشه ساختن چیزی از صفر را دوست داشته ام.
به عنوان یک بازیگر شاخص در تئاتر ورود بازیگران سینما به این عرصه را چطور ارزیابی می کنید؟
حقیقتا بازیگری مصادرهای نیست. بازیگری هنری است که می شود در فضاهای مختلف از آن استفاده کرد. بازیگر خوب هم بازیگری است که بتواند مدیوم های خوب را با موفقیت تجربه کند. تئاتر یک جور تمرین بازیگری است و بازیگران تئاتر، تمرین بیشتری برای بازیگری داشته اند و همه آنان نیز به چهره های شاخص و موفقی تبدیل نشده اند. از آن طرف، بازیگران سینمایی خوبی داریم که در همه مدیوم ها توانایی خود را نشان داده اند. برای مثال شهاب حسینی به عنوان دانش آموخته بازیگری از موسسه سمندریان، حتما تجربه هایی در تئاتر داشته اما درخشش خود را در سینما به دست آورد و می تواند در تئاتر هم به همین میزان موفق باشد. پیمان معادی هم در نمایش همایون غنیزاده حضور خوبی داشت. مهناز افشار که با او همبازی بودم قابلیت بسیاری برای بازی در تئاتر دارد و می توانم بگویم بدن ورزیده او از بسیاری از بازیگران تئاتری برای حضور روی سن، آمادهتر است.
و بازیگران سینما میتوانند گیشه تئاتر را پررونق کنند.
حضور بازیگران سینمایی مخاطب تئاتر را بیشتر می کند و ممکن است مخاطبی به خاطر دیدن بازی خانم نیکی کریمی به سالن تئاتر بیاید و از حضور بازیگری مثل نسیم ادبی و بازی خوب او هم با خبر شود. طی سال های اخیر مخاطب تئاتر بیشتر شده اما ای کاش برگردیم به آن روزهایی که صف خرید بلیت برای نمایش ها دورتادور ساختمان تئاتر شهر را پر میکرد. من با حضور بازیگران سینما در تئاتر مشکلی ندارم (همانطور که آنها با حضور تئاتریها جلوی دوربین مشکلی ندارند). مشکل اصلی از جانب مسوولان است که ایجاد می شود. آنها هستند که باید عدالت را برقرار کنند و نباید سیستم را به گونه ای ساماندهی کنند که در پرداخت دستمزدها به کسی اجحاف شود. هر بازیگری که از سینما به تئاتر وارد میشود باید بداند شرایط پرداخت دستمزد و میزان آن با یک پروژه سینمایی فرق دارد و در اینجا باید سطح انتظارات را پایین آورد. ایراد دیگری که وارد می شود این است که در جشنواره ها و مراسم تئاتر، در هنگام تخصیص جوایز، به اسم افراد جایزه می دهند و نه عملکرد آنان. مسوولان این جشنواره ها می خواهند به اعتبار این بازیگران معروف جایگاه جشنواره را بالا ببرند در حالیکه این رفتار اصلا رفتاری هنری و حرفه ای نیست. اگر قرار است نام بازیگران سینمایی در یک مراسم تئاتری مطرح شود می توان به طور جداگانه از حضور خوب آنان تقدیر کرد، نه اینکه جوایز اصلی را صرفا به خاطر شهرت شان به آنان اهدا کرد.
حیف است درباره «یه حبه قند» صحبت نکنیم. حالا که برای این گفت و گو به حوزه هنری آمدهاید یادی از این فیلم داشته باشیم.
چرا که نه؟ از اینکه در آن فیلم بازی کردم احساس خیلی خوبی داشتم و دارم. بازی در «یه حبه قند» باعث شد یک تابستان را در یک باغ خوش بگذرانیم. آقای میرکریمی وسواس و دقت خیلی زیادی دارد و ما تمرینات خیلی زیادی داشتیم. یک مربی لهجه هم داشتیم و یک ماه فقط دورخوانی کردیم. آن زحمتی که من برای در آوردن لهجه یزدی کشیدم اگر صرف یادگیری زبان فرانسه یا انگلیسی شده بود به نتایج خوبی میرسیدم! لهجه یزدی یک لهجه شیرین و در عین حال سخت است. وقتی فیلم در این شهر اکران شد مردم به من گفتند بهترین لهجه یزدی را تا امروز اکبر عبدی تقلید کرده که البته او هم مشکلاتی دارد و پس از او شما از عهده آن به خوبی بر آمدهاید. گفتند نواقصی وجود داشت، اما به قدری بازی خودتان را دوست داشتیم که لهجه را از یاد بردیم. در اینجا به اهمیت باورپذیر بودن نقش پی میبریم و می بینیم اگر شخصیت را به درستی در آورده باشید، حتی لهجه نه چندان کامل او می تواند از نظر دور بماند.
در پایان حرفی باقی مانده که بخواهید عنوان کنید؟ درباره آرزوهایتان یا هر هدف دیگر.
ساده بگویم، دلم می خواهد الگوی خوبی برای دخترم باشم. من به او توصیه نمی کنم بازیگر شود اما جلویش را هم نمیگیرم. او استعداد خوبی دارد و من به این خاطر کمی نگرانم! به قول خانم رویا تیموریان تئاتر یک معشوقه بیرحم است. دوست دارم اگر دخترم به سراغ بازیگری میرود یک شغل دیگر را در کنار آن داشته باشد.