بازیگر مجموعه «پایتخت» از تجربه شهرت، همکاری با محسن تنابنده و حضور در برنامه «ماه عسل» گفت.
سوره سینما- محیا رضایی: بیژن اشکورکیایی را هرکس نشناسد اشاره به همان ویدیوی معروفی که از او منتشر شد کافیست همه چیز را درباره او بدانیم. اشکورکیایی این شبها بازیگر نقش امید در سریال «پایتخت» است. محسن تنابنده باعث حضور او در این مجموعه شده است. با بیژن درباره تجربه بازیگری در این مجموعه پربیننده صحبت کردیم.
به نظر خودت از چه زمانی سرنوشتت تغییر کرد؟
بیژن اشکورکیایی: از شبی که به برنامه احسان علیخانی رفتم. آقای علیخانی قدم بزرگی برایم برداشت. خودم هم از آن روز تا مدتی متعجب بودم از اتفاقی که افتاد. اصلا نمیدانستم قرار است در آن برنامه چه برایم پیش بیاید. فقط آمده بودم از همان داستانی که همه میدانستند صحبت کنم. وقتی آقای تنابنده را دیدم و آن صحبت ها شد، بیشتر متعجب بودم ولی خوشحالی زیادی داشتم.
دوستانی که آن روزها تو را مسخره میکردند، الان برخوردشان چطور است؟
بچه محلها همه خوشحال هستند. ما در روستای کوچکی از منطقه اشکورات شهرستان رامسر زندگی میکنیم که اصلا بازیگر ندارد و من تنها بازیگر این منطقه هستم. به همین خاطر همه خوشحال هستند.
در آن برنامه قول دادی به تحصیلت ادامه دهی.
بله . پارسال امتحانات خرداد که قبول نشدم مدرسه را رها کردم قصدی هم برای ادامه نداشتم، اتفاقات چندسال پیش و مسخره شدنم تمام نمی شد به همین خاطر همه چیز را رها کردم و رفتم سر کار. موقع امتحان هم بعضی وقت ها سر جلسه می رفتم و گاهی هم نمیرفتم اما بعد از اینکه به بیننده ها قول دادم در مدرسه ثبت نام کردم و میخواهم درسم را ادامه دهم. قصد دارم در دانشگاه هم رشته هنر بخوانم.
بیژن از کی مشهور شد؟
زمستان سال پیش یکی از خبرنگارها من را پیدا کرد و همه چیز از آنجا شروع شد. هنوز نمیدانم چطور من را پیدا کردند، اما گفتند ۶ ماه دنبال شمارهات گشتیم. متاسفانه شنیدم که مجلهشان بسته شد. بعد هم اخبار شبکه یک سراغم آمد و چند دقیقه ای از محل کارم و شرایط خانوادهام نشان دادند. مدتی گذشت تا آقای علیخانی زنگ زد و گفت برنامه دعوتی. همکارانش سراغم آمدند و از ما فیلم گرفتند. بعد هم که خودتان میدانید چه شد.
تو الان یک آدم مشهوری. از اینکه مرتب تماس میگیرند و همه جا دعوتت میکنند خوشحالی؟
شهرت خیلی حس خوبی دارد، ولی من همان آدم قبلی هستم. اینکه با آدم تماس میگیرند و دعوت میکنند جالب است. من خیلی بلد نیستم حرف بزنم، نمیدانم احساسم را چطور باید بگویم ولی اتفاق خوبی افتاده که قابل مقایسه با قبل نیست.
نقشت را در «پایتخت» دوست داری؟
نقشم را دوست دارم. اما بیشتر همینکه پیش بچه های گروه هستم همین صمیمیتی که بین همه آدمها می بینم خیلی خوب است. بیشتر ازینکه من هم کنار این جمع هستم خوشحالم. از آقای تنابنده خیلی تشکر میکنم که من را به این گروه آورد. وقتی آمدم از تک تک آدمها درس یاد گرفتم همه شان با من خیلی مهربان بودند و کمک کردند.
در فضاهای مجازی چقدر فعالی؟ فیسبوک هم داری؟
نه ندارم. خیلی اهل فضاهای مجازی نیستم، نه اینکه اصلا سمتش نروم اما مثل جوانانی که میبینیم وابسته اند و دائم دارند گوشیشان را نگاه میکنند نیستم.
تا حالا شده ویدیوی جالبی ببینی و برای کسی بفرستی؟
من هم اگر ویدیویی بامزه ببینم برای دوستانم میفرستم اما شاید اتفاقی که برای خودم افتاد باعث شد بیشتر حواسم را جمع کنم. بستگی به چیزی که میبینم دارد. اما به عواقب این کارها فکر می کنم. وقتی کسی را مسخره میکنید اصلا مهم نیست آن فرد چه روحیاتی دارد به هر حال ناراحت میشود.