سوره سینما

پایگاه خبری-تحلیلی سینمای ایران و جهان

sourehcinema
تاریخ انتشار:۳۱ تیر ۱۳۹۴ در ۱۱:۴۰ ق.ظ چاپ مطلب

تغییر مسیر درست/ آقاخانی خندان، آقاخانی تلخ!

aghakhani

سعید آقاخانی با انتخاب‌هایی تازه تصویری چند بعدی از خود در سینما و تلویزیون برجای گذاشته است.

سعید آقاخانی با انتخاب‌هایی تازه تصویری چند بعدی از خود در سینما و تلویزیون برجای گذاشته است.

سوره سینما- علی رضایی: آنچه سعید آقاخانی در یکی دو سال اخیر انجام داده، طبیعی و هوشمندانه است. بسیاری از بازیگران سینمای کمدی در سال‌های میانه عمر حرفه‌‌ای شان ترجیح می‌دهند سیمایی تازه از خود ارائه دهند. سیمایی دور از کلیشه‌ها. جدی تر و رسمی‌تر. بدون لبخند و بدون نشانه‌های آشکار سینمای کمدی. سعید آقاخانی که با بازی در مجموعه «ساعت خوش» در میانه دهه ۷۰ آغاز به فعالیت جدی در تلویزیون کرد و شناخته شد. سال‌هاست به عنوان نویسنده و کارگردان در تلویزیون به شکل مستمر فعالیت می‌کند. او چند مجموعه ساخته که تعدادی از آنها مانند «دزد و پلیس» و «زن بابا» جذاب تر و پرمخاطب تر بوده‌اند.

آقاخانی تا سال‌ها زیر سایه رضا عطاران و مهران مدیری بود. دو کارگردانی که ستاره طنز تلویزیون بودند. یکی قصه‌هایش را در طبقه مرفه روایت می‌کرد و دیگری دوست داشت از دردهای طبقه فرودست بگوید. در این میانه آقاخانی زبان، لحن و دنیای خود را می جست. گاهی شبیه به مدیری می‌شد، گاهی شبیه عطاران. اما به مرور سلیقه و نگاهش را نشان داد. مجموعه‌های طنزی که کارگردانی می کرد شسته رفته و جذاب از کار در می‌آمدند و شیرین و تماشایی بودند. چرخش ناگهانی و قابل مشاهده اما با ساخت «لامپ صد» شروع شد. یک فیلم تلخ اجتماعی که کمتر از آنچه باید، دیده و تحسین شد.

khodahafezi

«لامپ صد» چالش های درونی و بیرونی یک معتاد را به تصویر می‌کشد. فیلمی درباره مردی که تحصیل کرده و خانواده‌دار است، اما گرفتار اعتیاد شده و رهایی از آن برایش دشوار است. تصویری واقع گرا و انسانی از معضلی که بارها در سینمای ایران درباره آن صحبت شده است. «لامپ صد» نشان دهنده این موضوع بود که جهان سعید آقاخانی نه مانند مدیری شیک و پرزرق و برق است و نه مانند دنیای عطاران، در شوخی‌های خاص و موقعیت‌هایی تکراری خلاصه شده است. جهان او، جهان انسان‌هایی بود که روح و قلب دارند و نمی‌توانند بر مشکل روحی‌شان غلبه کنند. جهان نسبیت. جهان عدم تعادل.

اما گرایش آقاخانی در بازیگری هم تغییر کرده. او یکی از بهترین بازی‌هایش را در «خداحافظی طولانی» ساخته فرزاد موتمن ثبت کرد. با گریمی که او را فرسوده‌تر و آشکارا زشت نشان داده. در نقش کارگری با زندگی دشوار و غریب. بازی در سکوت او در این فیلم، خیره کننده است. همراه شدنش با فضای ماورایی فیلم از یک سو و از سویی دیگر وفادار بودن به قواعد سینمایی رئالیستی بازی او را در قالبی ستایش برانگیز قرار داده. مردی در سکوت با خیال و واقعیت دست و پنجه نرم می‌کند و در هر سکانس فیلم باورپذیر و دوست داشتنی است. نگاههای مرموز مرد به زن (میترا حجار)، حضورش در کنار همسر اولش در کنار ریل قطار و صحنه‌هایی از این دست قدرت بازیگری آقاخانی را نشان می‌دهند.

Mandiego

در «من دیه گو مارادونا هستم» ساخته بهرام توکلی، آقاخانی بازهم نوعی دیگر از بازی کمدی را ثبت کرده. دور از آنچه در فیلم ها و سریال‌ها از او دیده‌ایم. در یک اثر پربازیگر و شلوغ، در نقش نویسنده‌ای بحران زده. هم جدی است، هم قابل ترحم. با صدایی لرزان و بدنی که از ضعف و دلواپسی خبر می‌دهد شخصیتی است که آدم های فیلم را بهم گره می‌زند و گاهی بیشتر از بقیه در هر سکانس دیده می‌شود و توجه مخاطب را جلب می‌کند.

تغییر مسیر ساده نیست. تغییر وضعیت و تجربه‌های تازه همواره با خطر کردن و گاه از دست دادن همراه است. سعید آقاخانی که تصویرش در «ساعت خوش» با لبخندی معصومانه روی لب در ذهنمان باقی مانده، این ریسک بزرگ را انجام داده. وقت آن رسیده بود که تغییر کند و ما را با میهمان دنیای تازه‌ای کند. دنیایی که رنج و درد در آن قابل نمایش و تاثیرگذار از کار درآمده است.