فرهاد قائمیان در مجموعه «تعبیر وارونه یک رویا» حضوری متفاوت در نقش بدمنی جذاب دارد.
سوره سینما- آنچه فرهاد قائمیان در «تعبیر وارونه یک رویا» انجام داده، برای بازیگری با توانایی، قدرت و قریحه او اتفاق تازهای نیست. بازیگر خوبی که صدای گرم و لحن ویژهاش میتوانست تنها امتیاز او باشد، اما تسلط او بر میمیک چهره و بدن، صدا و لحن ترکیبی به وجود آورده که قائمیان را به بازیگری پرقدرت تبدیل کرده است. بازیگری که در بسیاری از فیلمهای رسول ملاقلیپور حضور داشت، در نقشهایی مکمل اما ویژه. بازیگری که آهسته و پیوسته پیش آمده و در خاطرات ما جای گرفته است. بیشتر با فیلمهای کارگردانی که سالهاست جایش در سینمای ایران خالی است.
در «هیوا» قائمیان در نقشی کوتاه، یکی از چند رزمندهای است که در خاطرههای هیوا (گلچهره سجادیه) رنگ میگیرد و زنده میشود. رزمندهای که در بحبوحه جنگ و هجوم مرگ به فکر نجات خرگوشی است که به او پناه آورده. در «قارچ سمی» یکی از دشوارترین اما دوست داشتنیترین نقشهای قائمیان او شاید همان رزمنده باشد که سرنوشتش را فیلمساز پس از چند سال دوباره مرور میکند. رزمنده خسته، آزرده و تنهایی که روزگارش به سر آمده. سلیمان (فرهاد قائمیان) که جسم رنجور و ذهنی پریشان دارد برای فیلمساز نماد قهرمانی است که جامعه دوران صلح او را درک نمیکند. قائمیان با آن فیزیک درشت و مردانه، اضمحلال و اندوه مرد را در بدن و چهرهاش نشان داده. در چشمهای غمگینش میتوان دریافت که چه زجری از تنهایی و غربتش میبرد. انتخاب او به فیلمساز کمک کرده تا تصویر عینی آنچه از مردان جنگ در روزگار صلح در ذهن دارد متبلور کند.
در کنار همکاریهای درخشان و به یادماندنی با زندهیاد رسول ملاقلیپور، قائمیان در «شهر زیبا» فیلمی از اصغر فرهادی در نقش مربی کانون اصلاح و تربیت حضوری واقعی و دوست داشتنی دارد. در یک نقش مکمل که میتوانست کلیشه ای و مثل همه چنین مربیانی در انبوهی از سریالها و فیلمهای سینمایی مثبت و تخت باشد، مربی در «شهر زیبا» آمیزه ای از دلسوزی، حس مسئولیت و قاطعیت است. شخصیتی که در نگاه اول می توانست فراموش شود و در بین شخصیتهای پربحران اصلی فیلم، از یاد برود. اما در یاد تماشاگر مانده و به واسطه درک درست قائمیان از ذهنیت کارگردان باهوشی مثل اصغر فرهادی بیشتر دیده شده است.
یکی دیگر از نقاط عطف کارنامه تلویزیونی قائمیان «وفا» (محمدحسین لطیفی) است. نقشی که مانند محسن روانبخش در «تعبیر وارونه یک رویا» به دیده شدن و شناخته شدن او بسیار کمک کرد. در آغازین سالهای دهه ۸۰ پخش این مجموعه معمایی و جاسوسی یک اتفاق ویژه در تلویزیون بود. مجموعهای که مثلث فرهاد اصلانی، فرهاد قائمیان و هانیه توسلی برگ برنده آن بودند و البته جذاب ترین کاراکتر آن، خرچنگ (فرهاد قائمیان) بود، یک جاسوس زبده بی رحم اما عاشق. جاسوس اسرائیلی که نمونه ایرانیاش را در فیلمها و مجموعهها ندیده بودیم، یک بدمن آراسته و موقر که همسرش را هم فدا میکند تا به وظیفهاش عمل کند. کاراکتری که پا به پای پلیس (فرهاد اصلانی) و زوج عاشق قصه (هانیه توسلی و پوریا پورسرخ) مخاطب را با خود همراه میکند.
سردی و خشونتی که در رفتار و حرکات قائمیان وجود داشت در کنار صدای آرام و لحن قاطعش، خرچنگ را به ضدقهرمانی دوست داشتنی تبدیل کرد. ضدقهرمانی با سر تراشیده که نام بازیگر خوبش را سر زبان انداخت و برای مردمی که بیش از سینما، به تلویزیون خو گرفته بودند به یک چهره تازه تبدیل کرد که رد پایش را در دیگر مجموعههای تلویزیونی جستجو میکردند. «وفا» باعث شد قائمیان در تلویزیون پرکارتر شود. او در نقشهای مختلفی بازی کرد و مهارتش را نشان داد، حتی در آثاری که اندازه استعداد او نبودند خوب بود. سالهاست که بازی بد از او ندیدهایم. حتی در مجموعههای رنگارنگی که نامشان در خاطر باقی نمانده است.
حالا و پس از یک دهه، قائمیان با «تعبیر وارونه یک رویا» (فریدون جیرانی) دوباره در نقش یک بدمن ظاهر شده است. بدمنی که باز هم نمونهاش را در آثار تصویری ایرانی ندیدهایم. کاملا حرفهای و مسلط. یک جاسوس وابسته به اسرائیل که در قالب یک عاشق دلسوخته برای تامین منافع اسرائیل تلاش میکند. بیشتر سکانسهای بازی او فعلا رو در روی پانتهآ بهرام بوده. یک بازیگر بزرگ دیگر و بیشتر این فصلها دریادماندنی شدهاند. فصل اعتراف محسن به ژاله (پانتهآ بهرام) در دفترش. سکانسهای مشترکشان در منزل و دفتر همگی تاثیرگذارند. قائمیان در این مجموعه تا آنجا پیش رفته که شخصیت سمپاتیک و بازی عالی امیر جعفری را هم زیر سایه قرار داده. آنهم در مجموعهای که بازیگرانی مستعد مانند الهام کردا، فرزین صابونی و امیر جعفری را دارد و هر یک از آنها میتوانند به تنهایی تماشاگر را با خود همراه کنند.
چشمهای این جاسوس بیرحم و موقر که همسر بیپناهش را در راهروی بیمارستان سیلی میزند و عاشق دلخسته سالهای دور را طعمه میکند تا اسرار سرزمین مادری را به بیگانهها بفروشد، رازی در خود دارد. این اشکها که در عاطفی ترین سکانسها سرازیر می شوند و بیننده میداند واقعی نیست، از محسن تصویری دوگانه میسازند. یک جاسوس نفرتانگیز که گاهی میشود دوستش داشت. وقتی پشت در اتاق ژاله تلاش میکند او را به عشقش مطمئن کند، وقتی با نگاهش از زن میخواهد دعوت به شام را برای جمعه بپذیرد و وقتی همه خاطرات ۱۹ سال غیبتش را دوباره برای زن زنده میکند نمیتوان دوستش نداشت. نمیتوان باور کرد که خیانت با خونش عجین شده است. قائمیان با درک درست از این شخصیت و همراهی کردن با او توانسته ابعاد مختلفی به این شخصیت ویژه بدهد. هوشمندی، رذالت و در عین حال احساس مسئولیت برای آنچه خود به آن پایبند است.
«تعبیر وارونه یک رویا» آزمونی دوباره برای بازیگری است که مدتهاست به خوب بودنش عادت کردهایم، شاید همین خوب و بیحاشیه بودن باعث شده کمتر درباره مهارت و استادی او صحبت شود. بازیگری که در پروژه دشوار «رستاخیز» (احمدرضا درویش) هم سیمایی مردانه، بااقتدار و مناسب با نقشی تاریخی دارد و یکی از ارکان اصلی فیلم است. «تعبیر وارونه یک رویا» تابلویی دیگر به گنجینه نقشهای به یادماندنی فرهاد قائمیان اضافه کرده است. اگر هنوز بازی او در این مجموعه را ندیدهاید، تماشای قسمتهای بعدی را از دست ندهید.