کارگردان فیلم سینمایی «تاج محل» منطق فیلمش را بر اساس واقعیات موجود و در تضاد با انگارههای فرهنگی هالیوود دانست.
سوره سینما- خبرگزاری تسنیم گفتگویی مفصل با دانش اقباشاوی کارگردان »تاج محل» داشته که خواندنی و پر از جزئیات است. این گفتگو را بخوانید: در عین اینکه سیدحسین آدم بیادعایی در فیلم بیادعای «تاجمحل» است دانش اقباشاوی ،کارگردان «تاجمحل» هم کاملاً بیادعاست. آرام و مطمئن به نتیجه فیلمی که در جشنواره تحویلش نگرفتهاند، چندین باری به عکس پشت سرش اشاره میکند و میگوید حرف آخر را او زده است.
برایمان تعریف میکند که کارگردان جوان دیگری قبل از جشنواره به او میگفته است که: حزباللهی هستی و حزباللهیهای سینما هوایت را خواهند داشت. و بعد از نمایش فیلم که سراغ این آدمها میرفته است یا فیلم را ندیده بودند یا در رسانههایشان فیلم را زده بودند و تأسف میخورد به حال سینمایی که وحدتی داخلش نیست. ما هم به او میگوییم که: «تاجمحل»ش با وجود همه بیتوجهیها فیلم مهمی برای جریان سینمای متعهد است و سه ویژگی ایجاد جریان جدید در سینمای دینی؛ نمایندگی بخش مهمی از سینمای اجتماعی نوین و همینطور تولید یک نمونه ویژه در گریز از نگاه مرکزگرای پایتختنشین اهمیت مضاعفی به «تاجمحل» داده است.
خیلی دوست دارد که بداند مخالفان فیلمش در مورد او چه فکر میکنند و از حرفهای ما هم قانع نمیشود اما کمی آرامتر از قبل تسنیم را ترک میکند. در حالی که ما به «میرکریمی» فکر میکنیم که چقدر هوشمندانه فارغ از همه دعواهای ژورنالیستی در حال ساخت نسل جدیدی در سینمای ایران است.
«تاجمحل» در عین بیتوجهیها فیلم مهمی برای جریان مذهبی و انقلابی سینمای ایران است. فیلم کاملاً ساده و بیپیرایه است. شاهکار نیست اما روی پای خودش ایستاده. اما مهمترین کارکردش برای ما این است که این فیلم و چند فیلم دیگر همین جشنواره شروع جریان جدیدی در سینمای دینی ما هستند. اگرچه تا تلقی دینی شدن از این فیلمها هنوز فاصله داریم اما فکر میکنم شروع قابل توجهی است برای جریانی در سینمای دینی که در عینحال که بهخلاف جریان سینمای امروز که تصور میشود دوره آرمانگرایی در آن بهسر آمده، فیلمی کاملاً آرمانگرایانه است و مفاهیم عمیق دینی و اخلاقی را وارد زندگی مستقیم مردم میکند. تلقی ما از سینمای دینی در همه این سالها معمولاً به داستانهای تاریخ پیامبران یا فیلمهای معناگرای دور از زندگی روزمره محدود میشده، اما حالا با فیلمهایی مواجه شدیم که عمیقاً دینی هستند اما نشانههای معمول یک فیلم دینی در سینمای ایران را ندارند، فیلمهای دینی زندگی.
دانش اقباشاوی: تاجمحل در تضاد با سینمای معناگرا، تاریخ پیامبران و یا هر نوع تلقی معمول دیگر از سینمای دینی قرار نمیگیرد بلکه میتواند جنس دیگری از سینمای دینی اما عملگرایانه باشد. فکر میکنم اتفاقا این میتواند دیدگاه عمیقتری نسبت به مقوله دین و تعهد باشد. برای من خیلی راحتتر بود اگر به سراغ قصهای میرفتم که یک روحانی قهرمان آن باشد. ولی تنها روحانیان ما آدمهای دیندار و متعهد جامعه نیستند. کارگران، کارمندان، دانشجویان و اقشار مختلفی در جامعه ما هستند که دیندار و متعهدند و اتفاقا دینداری آنها پرسروصدا و متظاهرانه نیست و کسی هم در موردشان حرفی نمی زند. نوع خاصی از نمایش دینداری معمولا در سینمای ما طرفدار دارد که عافیتطلبی وجه بارز آن است. عدهای کنج عزلت مینشینند و میگویند ما به سیاست و اجتماع کاری نداریم و این به اعتقاد من یک نوع دینداری خام است؛ اگر مرحوم مدرس معتقد است «دیانت ما عین سیاست ماست» باید چنین جملهای در تمام عرصهها و نه فقط سیاست رسوخ کند. نمیخواهم بگویم که فیلمهای با تعریف معمول دینی دیگر مفید نیستند، اما فکر میکنم در عصر حاضر اگر بخواهیم به سراغ سینمایی برویم که در آن مبانی دینی باشد باید دین را به نوعی مطرح کنیم که عملکرد آن تنیده در واقعیتهای اجتماعی باشد. پدربزرگ من معمار و بنای شرکت نفت بود و در عین حال قرآن میخواند و شبها با هم سن و سالان خود بحثهای جدی اجتماعی و دینی میکرد و عالم دینی هم نبود؛ اما دین در زندگی اش دقیقا جاری بود و ادعایی هم نداشت.
یک انسان عادی و یک دینداری معمولی اما رسوخ کرده در زندگی روزمره و اجتماعی. دقیقا شبیه به شخصیت اول تاج محل
من واقعا فکر میکنم این نوع نگاه که یک انسان عادی براساس آموزههای دینی خود به آرمانگرایی متعهد است و این مسئله را یک تکلیف شرعی میداند و در همین حال با آنها خود را نمی گیرد و تظاهر نمیکند در سینمای ایران جایش خالی است.
این چیز عجیب و جدیدی نیست. ما مسلمانها حدود ۱۴۰۰ سال است که این طور هستیم و فقط کافی است که کسی آن را ببینند. وقتی از افراد انقلابی، دیندار و دفاع مقدسی صحبت میکنیم؛ نمونههای آن را در اطرافمان فراوان داریم و میتوانیم به راحتی انها را نشان دهیم. افتخار بچههای دفاع مقدس این است که نظامی نیستند؛ زمانی که به این کشور حمله شد، رفتند و جنگیدند و پس از آن هم به دنبال درجه و مزایایی نبودند و الان هم هر کس در حوزه خود کار میکند.
در عین حال کاملا به یک کارکرد اجتماعی برای خودش متعهد است و این کارکرد اجتماعی دقیقا از دینداری اش بیرون می آید.
اقباشاوی: این یک مدل خوب متاسفانه فراموش شده است. مردم ما مدت زمان زیادی است که دیگر مثل گذشته به یاد هم نیستند و از هم حمایت نمیکنند. شاید مشکلات اجتماعی، اقتصادی و البته رسانهها عامل اصلی کم شدن این حمایت باشد. رسانهها به شدت کم کاری کردند و در مواقعی حتی طبل جدایی بین مردم ایران نواختند. مفاهیمی مثل فردیت و حریم خصوصی در این سالهای اخیر توسط رسانهها چنان تبلیغ شده است که مردم برای حفاظت از حریم خصوصی خود، حمایتگری را فراموش کردند. من وظیفه خود دانستم که حداقل در سینما یادآوری کنم که مردم سالها پیش چنین خلق و خویی داشتند و «سیدحسین» تاجمحل هم همین گونه است.
کمی بر سر مفهوم فردیت بایستیم. طرد و نفی این فردیت از اموزه های اصیل دینی ماست. اما دوباره فیلمی که نقد این مفهوم باشد، فیلمی دینی تلقی نمیشود. «سید حسین» تاج محل دقیقا در مقابل این فردیت تکثیر شده در جامعه قرار میگیرد و دقیقا یک مفهوم دینی عمیق رامنتقل می کند. این دغدغه نقد بیرحمانه فردیت در تاج محل به شدت ستایش برانگیز است
این مساله برای من خیلی مهم است.من اصلا اعتقاد دارم که فردیت در جامعه بر ضد خودش عمل میکند. به بهانه اینکه فردیت افراد حفظ شود و به حریم خصوصی آنها تجاوز نشود، فردیت واقعی انسانها زیر سوال میرود.مسلما در جامعه دینی که علی(ع) حکومت میکردند فردیت ارزش بیشتری دارد تا یک جامعه غربی.
در آموزههای دینی، اجتماعی و اخلاقی ما این پیام وجود دارد که فردیت ما با یک رفتار جمعی همدلانه شکل میگیرد و اگر همه با هم باشیم منفعت هم به دست میآوریم.وقتی از هم تفکیک میشویم، هم جمعیتمان از بین میرود و هم فردیتمان. نمیشود به بهانه استقلال از دیگران کمک نگیریم. فرض کنید اگر ما این روحیه فردگرایی را در زمان دفاع مقدس داشتیم؛ چه شرایط بدی داشتیم و چه بلایی بر سرمان می آمد.متاسفانه همانطور که گفتم رسانهها به شدت در دامن زدن به این فردیت نقش داشتند. عمد دارم که از شبکه «من و تو» نام ببرم و توجه را به سمتی که این شبکه بخشی از جامعه ایران را به سمت آن هل می دهد جلب کنم.
معمولا در مورد فیلم هایی مثل تاج محل با این نیت نقد و طرد بیرحمانه فردیت، این سوء تفاهم معمول «سیاهنمایی» دوباره پیدایش میشود. بعضی ها در مورد تاج محل میگویند که جامعه سیاهی را تصویر کرده است که به جز زن و شوهر فیلم همه به فکر منافع خودشان هستند.
واقعیت این است که برخی دوستان در شناخت سینما مشکل دارند. من میخواستم کارکرد اجتماعی یک آدم دیندار را پررنگ کنیم و طبیعی است که باید یک شرایط معارض و مخالف برای این وضعیت طراحی کرد تا مقصودم پررنگ نمایش داده شود. البته من کلا معتقدم که ما در فیلم به همه خاکستری نگاه کردیم؛ حتی به سارق قصه هم نگاهی انسانی و همدلانه می شود. میخواستیم بگوییم که او هم انسان است و از روی جبر و البته جهل این کار را کرده است. اما نمایش بخشی از روحیات نسل جدید اجتنابناپدیر است. فرزندن نسل جدید خیلی کم میتوانند آرمانهای نسل پیش را درک کنند. ما واقعا در حال حرکت به سمت از خودبیگانگی هستیم. یکی از من درباره شخصیت یاسر پرسید و من گفتم او فرزند یک آدم انقلابی بوده و خودش هم روحیه انقلابی داشته، در کودکی عضو گروه سرود و بسیج بوده است و به پدر و مادرش افتخار میکرده است؛ اما به تدریج وقتی به هم طیفهای خود نگاه میکند، میبیند که پدران دوستانش رشد اقتصادی کردهاند و به سفر خارجی میروند و از همین جا استارت جدایی راه یاسر از خانوادهاش زده میشود. یاسر متوجه میشود که پدر و مادر خوبی دارد ولی برایش سوال است که چرا آنها از مواهب دنیا بهرهمند نمیشوند؟
اما برچسب سیاهنمایی را اصلا قبول ندارم من به شدت آدم امیدواری هستم و دلیل بسیاری از بدیها را ناامیدی میدانم. سعی ما نشان دادن واقعیت بود و زندگی حسین و فریده علاوه بر آرمانگرایانه بودن، کاملا واقعی است.تاج محل یک هشدار برای دیده شدن این طیف از آدمهاست.
سیاهنمایی هم البته یک مُد نقادانه بود. اما بخشی از سینما هم در ایجاد آن موثر بودو نمونههای فیلم باغرض اجتماعی در این سالها که نگاه تحقیرآمیزی به ایرانی ها را دنبال میکرد کم نبود.
بله، ما نمونههایی زیادی داشتیم که با نگه ژورنالیستی سودجویانه به مساله نگاه میکردند و همه چیز را تحقیر میکردند ولی نمیشود هر نگاهی را به آن بچسبانیم.
باور کنید که من در معرض وسوسه مدام نمایش تلخ برخی از معضلات اجتماعی لوکیشن فیلمبرداری بودم. اما سمت آن نرفتم. ولی این یک واقعیت بود . من اصلا آن ساختمان ۶ طبقه ای که بخشی از داستان در ان اتفاق می افتاد را از ترس سیاه نشان دادن شرایط کشورم نشان ندادم. شما وضع آب و برق و امکانات خرمشهر را ببینید تا متوجه شوید آنها در چه شرایط اسفباری زندگی میکنند. آب معدنی هتل محل اقامتمان به کامم زهر میشد وقتی این شرایط را میدیدم. امیدوارم مسوولان این نکته فیلم را متوجه شده باشند. اما به هر حال ما به سینمای متعهد اعتقاد داریم و کار این سینما همین است.
امام خمینی(ره) هم فرمود که هنر در مدرسه عشق افشاگر نقاط کور اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است. هنر زیبایی شناسانه فرمالیستی به درد ما نمیخورد. آن مناسب طبقه اشراف است. دوربین در دست ما امانت است تا کنکاش کنیم و متوجه شویم در کشور چه میگذرد.من یادم می آید که سر فیلم بدوک هم همین بحث های سیاهنمایی به راه افتاد. اما فیلم را مقام معظم رهبری رهبری دیده بود و از مجیدی خواسته بود که از این به بعد با دوربینش بخشی از واقعیتها را خدمت ایشان گزارش دهد.
من واقعا دوست دارم که هر کسی که رسانه ای دارد به کمک خرمشهریها بشتابد.سیاه نمایی نگاه تحقیرآمیز به مردم است، نمایش مشکلات انها سیاهنمایی نیست بلکه دقیقا وظیفه هنر متهد است.
هم شخصیت اصلی و خود فیلم تاجمحل ادعای دینداری ندارد و نمایش دینداری نمی دهد. اما ببینید طرز تلقی ما از سینمای دینی به چه روزی افتاده است که بعضی از دوستان میگفتند این فیلم مشکل دینی دارد چون وقتی پیراهن حسین آقا خونی میشود، پیراهنش را آب میزند اما آب نمیکشد.
جدا از اینکه اساسا در فیلمنامه صحنه های آب کشیدن و طهارت موجود بود و ما حتی ان را فیلمبردای هم کردیم اما به خاطر ریتم آن را در تدوین حذف کردیم فکر می کنم این بحث ها و این اظهارنظرها دقیقا یک کج فهمی است و ناشی از ناشیگری هم در فهم سینما و هم در فهم دین است. مگر در سینما ما با زمان واقعی سروکار داریم و مگر همه چیز را باید نشان داد تا سندی بر اتفاق افتادنش باشد.
البته که ما هم متاسفیم از این که توجه ویژهای به «تاج محل» در بخشی از محافلی که معمولا از فیلمهای دینی و متعهدانه استقبال میشود، نشد.
من به گروهم گفته بودم که ما «مامور به وظیفهایم و نه مامور به نتیجه». من وظیفهام را انجام دادم اما آیا آنها هم وظیفه خود را انجام دادند؟ متاسفانه بسیاری فیلم را ندیدهاند و جوری رفتار میکنند که انگار با فیلم روشنفکری ملحدانه سروکار دارند
من ۱۲ سال در سطح A سینمای انقلابی دستیار کارگردانهایی مثل درویش، حاتمیکیا و رسول صدرعاملی بودهام. ۶ سال عضو شورای مرکزی کانون دستیاران و برنامهریزان بودم و فیلم کوتاهم تندیس خانه سینما گرفته است. اما برای گرفتن پروانه ساخت تاجمحل بسیار اذیت شدم.قضایای جشنواره را هم که حتما خاطرتان هست. چه قدر با فیلم بازی شد و چه قدر اذیت مان کردند.
علاوه بر اهمیت فیلم در سینمای دینی، تاج محل نمونه قابل توجهی هم در سینمای اجتماعی نوین است. سینمایی که درگیر روایت تغییر در جامعه معاصر ایران اما با رویکردی واقعیت محور است. یکی از جبنه های مهم سینمای اجتماعی نوین نمایش آدمهایی دیده میشوند که در حالت عادی در سینمای ایران دیده نمیشوند. شخصیت اول فیلم فرد خاصی نیست. از ان دست آدم هایی است معمولا در جامه کمتر دیده میشود و جار و جنجال ندارد.حتی در حرف زدن هم مشکل دارد. این افراد جنگ رفته و بیادعا تا به حال کجا بودهاند؟
متاسفانه ما در سینمایمان رنگی از این آدم ها نمی بینیم و وقتی هم کسی قصد می کند آنها را روایت کندبه مانع برمی خورد. فکر میکنم ما دچار تناقض عجیبی شدهایم. از یک طرف میگوییم باید روبروی «هالیوودیسم» و منطق آن سینما که اغراق و بزرگنمایی واقعیت است بایستیم و از طرف دیگر خود این افراد به من میگویند که چرا بازیگر چهره نگذاشتی و ملودرام نساختی و «سینمای» فیلم کم است و قهرمان ندارد و آدمهایت معمولی هستند.
من سکانس افتادن حمید که سینمایی ترین بخش کار به اصطلاح کار حرفهای بود را در یک ساعت و نیم گرفتم و صحنه هایی که به مستند نزدیک بود؛ دو سه روز وقت ما را گرفت. اگر پشت صحنه را ببینید متوجه میشوید که با چه سختی سعی کردیم صحنهها را باورپذیر بسازیم. تمام افراد آن بیمارستان هنرورند و گروهم را مدام عذاب دادم تا به واقعیت داستان نزدیک بشیم. من اگر میخواستم به سبک هالیوودی فیلم بسازم و به کاراکترها نزدیک شوم کارم خیلی راحتتر بود.
تماشای فیلم زندگی کردن با فیلم و آدمهایش است. چطور به این فضای بسیار واقعی نزدیک میشوید.
من فکر می کنم فرمول ساخت یک نمایش واقعی از اجتماع فقط سختی کشیدن و زحمت کشیدن برای فیلم است. فیلمسازی کار راحتی نیست و فیلم واقعی ساختن از آن هم سختتر. من به شدت روی واقعی بودن اصرار داشتم و فکر می کنم تجربههای زندگیام هم به من چیزهایی آموخته بود که توانستم از آن آنها استفاده کنم.
این تجربه را همه دارند. همه مشغول زندگی در همین جامعه هستند اما در تبدیل آن به یک شکل سینمایی فاصله به وجود میآید.
من به رضا میرکریمی قول دادم که پلانی را که خودم باور نکنم، نگیرم. گفتم که از امکانات سینما استفاده میکنم اما دروغ نخواهم گفت. چون قصه شخصیت اصلی درباره یک فرد راستگوست و صداقت موضوع اصلی است.
به همین ترتیب در طراحی صحنه، لباس و گریم و دیگر جزئیات فنی سختی بسیاری کشیدیم. این دقت به انتخاب زوایههای دوربین هم کشید،فکر می کنم اغراق نباشد اگر بگویم که ما در تاج محل به جنگ سبک هالیوودیسم رفتیم و این در حالی بود که به شدت به درام وابسته بودیم.
به نظرم بخشی از واقعی شدن فیلم هم به نگاهی که فیلم به آدمها دارد برمیگردد. با اینکه شخصیت اول ایدهآل است، قهرمان نیست. سفید است اما واقعی است.
حسین آقا دقیقا در جامعه ما وجود دارد و اگر اسیر منطق هالیوودیسم نشویم نمایش آن کار عجیبی نیست. اکثر آدم های جامعه ما همین شکلیاند. قهرمان اجتماعی نیستند اما به تعبیر خودمان واقعا آدم هایی خوبیاند. اما ما معمولا انتظار داریم که وقتی فیلمی ساخته می شود شخصیت اولش یک شخصیت خارقالعاده و ویژه باشد در حالی که ما در جامعه ای زندگی می کنیم که این آدم ها اکثریت آنند.
خیلیها به من میگفتند: پدرت مناسب این نقش نیست؛ جذابیت سینمایی ندارد و از این حرفها… و من میگفتم که «تاج محل»نمیخواهد زیبایی فروشی کند،ما میخواهیم درباره همین شخصیت صحبت کنیم و نمیتوانیم یک شخص تنومند و قوی هیکل و عضلانی و جذاب را جای آن بگذاریم.
از انتخابم برای بازیگر نقش اول بسیار راضیام و این انتخابها در واقع به من کمک کرد تا بگویم این آدم ها در عین داشتن رفتار آرمانگرایانه، قهرمان در شکل و شمایل هالیوودیاش نیستند. این فیلم با ایمان قطعی ساخته شد چون معتقد بودم با دروغ نگفتنم فیلم خوبی خواهد شد. خیلی بابت شخصیت حسینآقا مرا اذیت کردند و گفتند این انتخاب غلط است اما نشان دادیم که درست است.
خیلی از این از تلقیها از شخصیت های اصلی فیلمهای اجتماعی به دیدگاه سنتی فیلم های اجتماعی قدیمی به قهرمان فیلم برمیگردد. این که قهرمان های ما باید دارای ویژگیهای خاص و محیرالعقولی باشد.فیلمهایی که شخصیت ها در آن خیر و شر مطلق بودند و با هم میجنگیدند و آخر هم خیر پیروز میشد. نمونه فیلمهای اجتماعی دوران قبل از انقلاب
اقباشاوی: مثل اینه همه فرموش کردند که در این مملکت انقلاب شده و هنوز تصور بر این است که هنرپیشگان معروف قبل از انقلاب قهرمانهای این کشورند. در تاجمحل فقط بر روی شخصیت انسانی آدمها تکیه میشود و آنها به صرف انسان بودن قهرمان هستند. به طور عمدی صحنهای را در فیلم گذاشتم که شخصیتهای قصه با هم صحبت میکنند و یکی میگوید به جای فیلمهای وحشیگری قتل و جنایت آمریکایی کتاب بخوان و مطالعه کن. ناخودآگاه افراد در سینمای ما را سینمای آمریکا تسخیر کرده است؛ من خودم طرفدار فیلمهای «جان فورد»ام و آنها را هم می بینم و لذت هم می برم اما این دیدگاه قهرمانپرورانه واقعی نیست.
قهرمان برای من کسی است که وقتی دزد خانهاش به بیمارستان میافتد، دنبال کارهای او را میگیرد. قهرمان تاجمحل همه چیز جامعه را جزو وظیفه خود میداند و ادعایی ندارد و در راه رضای خدا این کارها را انجام میدهد.
تاج محل یک فیلم شهرستانی است اما نه به معنای معمول آن بلکه بر حسب خروجی کار به نظرم تاجمحل یک فیلم شهرستانی آبرومند است که به قصد نمایش تفاوت های شهرستان ها و پایتخت شکل نگرفته است، در تاج محل شهرستانیها با معیار تهرانیها دیده نمیشوند، فیلم به شهرستانی بودنش افتخار می کند و مدام از این نمی ترسد که با تهران مقایسه شود و دل تهرانی ها را به دست آورد.
اقباشاوی: من تفکیک فیلم شهرستانی و تهرانی را قبول ندارم چون معتقدیم انسان در هر جای هستی با همین ترکیب و ویژگیهای انسانی وجود دارد. امکان داشت این قصه در میلان ایتالیا روایت شود، قصه فیلم تنها روایت یک انسان است.
اما این را هم کاملا قبول دارم که نسبت به ساخت فیلم برای شهرهای دیگر کم توجهی میشود و متاسفانه به نظر میرسد وقتی درباره عدالت رسانهای صحبت میکنیم گویی هنوز انقلابی در کشور رخ نداده است.و این دقیقا یک سویه همان از خودبیگانگی ست که گفتیم.
در سینمای قبل از انقلاب همه چیز در تهران متمرکز میشد و سانسور برنگشتن سرمایه به جرم شهرستانی بودن کاملا سینما را تسخیر کرده بود. این یک توهین غیرقابل تحمل برای شهرستانی ها در سینمای ایران است. ما اثری از آنها در سینما نمی بینیم.
خیلی جالب است که در حال حاضر آمریکاییها از طریق فیلمهای خود خیابانهایشان را به ما میشناسانند و به این طریق ناخودآگاه جمعی ما را در دست میگیرند. سرباز آمریکایی به بقال عراقی می رسد و اسم خیابان محل زندگی اش را می گوید و بقال عراقی او را می شناسد و احساس تقابلش از دست می رود. نتیجه تداوم چنین وضعی در سینمای ایران این میشود که طبقات فرودست اجتماعی به تدریج حذف میشوند و تهرانیها راهم مثلا از میدان ولیعصر به بالا فقط نشان میدهیم.اما راه به همین جا هم ختم نمی شود .پله دوم این از خودبیگانگی این است که سرانجام به جایی می رسیم که حتی تهران را هم قبول نداریم. این تمرکز بر پایتخت سرانجام ما را به جایی میرساند که اصلا فیلم تولید نکنیم و بگوییم بهترین فیلمها را آمریکا، ایتالیا و فرانسه میسازد ما برای چه فیلم بسازیم؟
ظاهرا در مورد تاج محل اصرار خاص میرکریمی برای ساختن فیلمی در شهرستان خیلی موثر بوده است. همان طور که «یه حبه قند» را در یزد ساخت و «خسته نباشید» را در کرمان. به نظر می رسید مسیری را در سینما شروع کرده است که سرانجام آن کسترش حق روایت برای همه ایران است
واقعیت این است که ما جرات نمیکردیم به کسی بگوییم قرار است این فیلم را بسازیم، چون فضای فیلم به گونه ای بود که به نابازیگر نیاز داشت. اما میرکریمی به من گفت اگر آبادان را خوب میشناسی چرا آنجا کار نمیکنی؟ گفتم هیچ کس حتی در تهران برای این فیلم پول خرج نمیکند چه برسد به شهرستان، اما میرکریمی گفت من کمکتان میکنم و خودم تهیه کنندهات میشوم.اصلا هنگام نوشتن قصه فضای ایدهآل ما آبادان بود. اما برای ساخت آن جرات نمیکردیم.
بعد از ظهر همان روزی که میرکریمی به من پشتگرمی داد به آبادان رفتم و ۱۰۰۰ فریم عکس گرفتم و به تهران برگشتم و بعد از آداپته کردن عکسها و نوشتن قصه سراغ میرکریمی رفتم که همان جا عکس پدرم را دید و گفت چرا پدرت بازی نمیکند و نهایتا قرعه به نام پدرم افتاد قصه هم براساس شخصیت ایشان و پدر کریم نکونام نوشته شده بود.میرکریمی معتقد بود یکی از مزایای رفتن به آبادان به وجود آمدن یک سند برای آبادان و ثبت شرایط فعلی است.
دوست دارم در انتهای بحث دوباره گریزی به ابتدای بحثمان داشته باشیم. به نظرم به چند سال زمان احتیاج داریم تا این باور به وجود بیاید که این فیلم دینی است و این فیلم انقلابی است چون با عرفهای معمول فاصله دارد.فکر می کنید مشکل کار کجاست؟ یک جمع بندی می خواهم در انتهای بحث
اقباشاوی: مشکل اینجاست که سینمای دینی در سینمای ایران به فیلمهایی مشهور شده است که «دیندار حرفهای» دارد. دیندار حرفهای یعنی کسی که کارش و نمایشش و ادعایش دینداری است و روایت آن در سینما و تلویزیون هم مملو از کلیشههای نمایشی رنگ و رو رفته شده است. اما هیچ وقت به زنگی معمولی آدم هایی که دیندارند و در عین حال نمایشی از دینداریشان نمی دهند اشاره ای نمی شود.
اصلا من معتقدم که حتی اگر این فلیم دینی نباشد فیلم سالمی است و ما حداقل می توانیم این را بگوییم که کار بدی در سینما انجام ندادیم. اما برخی واکنش ها جوری است که من خیال می کنم ما فیلم ضددینی ساخته ایم.
من افتخار میکنم که تا دقایق آخر مشخص نمیشود که شخصیت فیلمم جانباز است، درست مثل منش خود جانبازها که هیچجا ادعایی ندارند. من دقیقاً ادعا دارم که ما یک فیلم انقلابی ساختهایم. اما گویا وضعیت بهگونهای شده است که در حال حاضر از ما میخواهند مثل دیندار حرفهای فقط انقلابی حرفهای در سینما نشان دهیم، یک آدمی مثل چهگوارا. این تصور غلط است چون تکتک افراد این کشور انقلابی هستند بدون نمایش. کاراکتر ما نه دیندار حرفهای است و نه انقلابی حرفهای بلکه فردی انقلابی و دیندار است که زندگی معمولی دارد. مسلمان واقعی و تمام ابعاد جهاد، سیاست، نماز و تعهد اجتماعی را در زندگی خود جاری میکند.