سوره سینما

پایگاه خبری-تحلیلی سینمای ایران و جهان

sourehcinema
تاریخ انتشار:۵ مهر ۱۳۹۴ در ۱۲:۲۸ ب.ظ چاپ مطلب
نگاهی به فیلم «قندون جهیزیه» به بهانه اکران در سینماها:

«قندون جهیزیه»: فیلمی که از سال‌ها قبل به «سینمای امروز» پرتاب شده!

ghandoon1

قصه‌ی فیلم، در یک دوران سپری‌شده اتفاق می‌افتد. دورانی که وقتی مرد داد می‌زند، زن حرفش را می‌خورد و سکوت می‌کند. دورانی که برادر بزرگتر اجازه دارد روی برادر کوچکترش دست بلند کند.

سوره‌ سینماحسین ساعی‌منش: از همان اوایل فیلم، که شخصیت‌ها تا حدودی معرفی می‌شوند، حس می‌کنیم با فیلمی قدیمی و تاریخ‌گذشته طرفیم. فیلمی که تاریخ انقضایش مدت‌هاست سرآمده و حالا با تاخیری چند ساله روانه سینماها شده، چرا که «قندون جهیزیه» نسبت چندانی با سینمای این روزها و تصویری که از آن در ذهن داریم، ندارد.

قصه‌ی فیلم، در یک دوران سپری‌شده اتفاق می‌افتد. دورانی که وقتی مرد داد می‌زند، زن حرفش را می‌خورد و سکوت می‌کند. دورانی که برادر بزرگتر اجازه دارد روی برادر کوچکترش دست بلند کند. دورانی که همسایه مسن عزب، به زن مجرد خانه بغلی دل می‌بندد. دورانی که پانزده هزار تومان پنیر، برای مصرف یک ماه خانواده تعجب‌آور است. دورانی که «مرد» سبیل دارد و عاشق فصل پایانی «اعتراض» است. دورانی که فیلم‌ها، شخصیت منفی‌شان را در چشمان وق‌زده ابن‌ملجم نمایش می‌دهند و… . مصالح فیلم، از یک دوران تمام‌شده به امروز آمده‌اند. موقعیت‌ها، شخصیت‌ها و رفتارهای آن‌ها در سینمای امروز ایران غریبه‌اند. خیلی وقت است که این چیزها از پرده سینما رخت بسته. خانه‌ای که دو شخصیت اصلی برای سکونت، از آن بازدید می‌کنند را به یاد بیاوریم؛ (غیر از آثار متاخر کیمیایی) آخرین باری که چنین خانه‌ای را به عنوان محلی برای سکونت، بر پرده سینما دیده‌ایم، چند سال پیش بوده؟

ghandoon2

***

اما این، فقط مربوط به دقایق ابتدایی فیلم است. به مرور این حس تاریخ‌گذشتگی از بین می‌رود؛ نه به خاطر این‌که فیلم به روز می‌شود، به خاطر این‌که موفق می‌شود مخاطب را با خودش به عقب ببرد. در نتیجه، فیلم بعد از مدتی به جای این‌که حس یک فیلم عقب‌مانده را داشته باشد، حس فیلمی قدیمی را دارد. همان‌طور که تماشای یک فیلم اجتماعی خوب از دهه‌های گذشته-که مساله‌اش امروزه دیگر اهمیتی ندارد-کسالت‌بار نیست و حتی می‌تواند جذابیت هم داشته باشد، تماشای «قندون جهیزیه» هم مخاطب را عصبانی نمی‌کند. چون مانند مواجهه با همان فیلم قدیمی، تماشاگر به جای این‌که از امروزی نبودن فیلم بنالد، خودش را به فضای آن می‌برد و با شخصیت‌های آن، هرچند غریبه، همراه می‌شود. به این ترتیب، فیلم از معضل «کهنه» به نظر رسیدن، عبور می‌کند و صرفا «قدیمی» به نظر می‌آید. و این برای فیلمی که در حقیقت قدیمی نیست، اولین دستاورد است!

ghandoon3

***

با وجود بازی‌های همدلی‌برانگیز بازیگران فیلم- مخصوصا نقش‌آفرینی بالاخره متفاوت صابر ابر- شاید مهم‌ترین عامل این دستاورد، فیلمنامه هوشمندانه «قندون جهیزیه» باشد. قصه بدون این‌که پیچ و خم حیرت‌انگیزی داشته باشد، در موقعیت‌های معمولی، شخصیت‌هایش را می‌شناساند. دیالوگ‌ها به جای این‌که بخواهند در لیست «دیالوگ‌های ماندگار» قرار بگیرند، با سادگی و صمیمیت خاصی نوشته (و اجرا) شده‌اند. فیلم، به جای این‌که با دم زدن از مسائل اجتماعی، بخواهد دغدغه مهمی را مطرح کند که از پسش برنیاید، تصمیم می‌گیرد کمتر شعار بدهد و بیشتر موقعیت‌های داستانی برای شخصیت‌هایش فراهم کند ودر این میان روابط آن‌ها را ملموس‌تر کند. حتی در بعضی از جاهایی که خطر شعارزدگی تهدیدش می‌کند هم با زیرکی از این خطر رد می‌شود. مثلا جایی که خبر سیلی که در چین آمده بلافاصله بعد از سخنان معصومه درباره تاثیر کم‌کاری عطا در زندگی خودشان، شنیده می‌شود و این، به خوبی این حرف‌ها را از ورطه شعارزدگی نجات می‌دهد و در عین حال، فیلم از تاییدشان هم صرف نظر نمی‌کند.

این زیرکی حتی در شخصیت‌پردازی صاحب‌خانه هم به چشم می‌خورد: مهربانی غافلگیرکننده او در سکانس پایانی، وقتی در کنار صحبت‌هایی که از او شده و اولین حضور (ظاهرا) غضب‌آلودش قرار می‌گیرد، نه تنها عجیب به نظر نمی‌رسد و بیرون نمی‌زند، بلکه تاثیرگذار هم هست. به این ترتیب، قبل از این‌که وصله کهنگی به فیلم بچسبد، فضا ما را با خودش می‌برد. دیگر مهم نیست که این آدم‌ها از کجا آمده‌اند؛ مهم این است که مشکلشان چطور حل می‌شود.

و همه این‌ها به این موضوع اساسی برمی‌گردد که فیلم توانسته بستر وقوع قصه‌اش را فارغ از مضمون آن، باورپذیر جلوه دهد. و هنگامی که صمیمیت هم به این باورپذیری اضافه شود، نتیجه‌اش این می‌شود که در پایان فیلم حس می‌کنیم یک ساعت و اندی را با آدم‌هایی گذرانده‌ایم که کاملا آن‌ها را می‌شناختیم؛ انگار که آن‌ها را همین نزدیکی دیده‌ایم.

ghandoon4

***

در پایان فیلم، آن‌جا که عطا و صاحب‌خانه‌اش به نرده‌ها تکیه داده‌اند و صحبت می‌کنند و کمی بعد، وقتی که فیلم -بدون این‌که فیلمساز، پایان تلخ مرسوم را برای این‌که «اجتماعی» بودن فیلمش را به رخ بکشد، به فیلمش تحمیل کند- به پایان می‌رسد، وسوسه می‌شویم که دوباره به آن حس دقایق اولیه رجوع و بررسی‌اش کنیم.

اگر تسلیم این وسوسه شویم، شاید این سوال برایمان پیش بیاید که واقعا چنین آدم‌هایی متعلق به سال‌ها قبلند؟ امروز دیگر نمی‌شود کسی را یافت که به خاطر تامین کرایه خانه‌اش مستاصل شود؟ کسی که برای «خرجی خانه‌«اش چند نوبت کار کند؟ کسی که نخواهد وقتی زنش از اتاق بیرون می‌رود، چشمش به هر چیزی بیفتد؟ زنی که پیش برادر شوهرش روسری سر کند؟ شاید این آدم‌ها هنوز هم اطرافمان باشند. شاید «غریبه» بودن «قندون جهیزیه» به بی‌توجهی «سینمای ایران» به این آدم‌ها برمی‌گردد. به این‌که مدت‌هاست کسی آن‌طور که باید به سراغ آن‌ها نرفته. شاید برخورد سینمای ایران با این آدم‌ها مثل برخورد همین کارگردان داخل فیلم بوده است.

شاید سینمای ایران آن‌ها را صرفا وسیله‌ای برای بیان دغدغه‌های روشنفکرانه خودش می‌بیند. همه از «حق پایمال‌شده» و «مشت گره‌کرده»ی در پی آن حرف می‌زنند، اما کسی به این نکته به ظاهر بی‌اهمیت توجه نمی‌کند که این قندانی که معلوم نیست از کجا سر از این دفتر فیلمسازی درآورده، مشغولیت ذهنی زن همین مرد مشت گره کرده است. شاید لازم باشد سینما کمی هم به عنوان «شخصیت» به قشر فرودست نگاه کند؛ از دغدغه‌هایشان بگوید، رفتارهایشان را نشان دهد، روابطشان را بصورت واقعی ترسیم کند، خوشی‌ها و سختی‌هایشان را به نمایش بگذارد. شاید اگر فیلم‌هایی از این دست بیشتر شوند، در کنار فیلم‌های فعلی، تصویر کامل‌تری از «جامعه ایرانی»، با تمام محاسن و معایبش شکل بگیرد.