سیدمجتبی حسینی در دومین تجربه ساخت فیلم بلندش، به زادگاهش یزد برگشته و داستانی مستندگونه را در دل بافت تاریخی این شهر میان تار و پود چشم نواز دارایی، روایت میکند.
به گزارش سوره سینما ، حسینی از اواسط مهرماه ساخت فیلم «پنج» را در یزد آغاز کرد. فیلمی که بازیگر چهره ندارد اما ویژگی های خاصش باعث شده، عوامل به موفقیت های آینده اش امیدوار باشند. آنچه می خوانید گفتگو با مجتبی حسینی در خصوص چگونگی ساخت این فیلم و شاخصه های آن است.
ایده این فیلم از کجا به ذهن شما رسید؟
مدت ها پیش داستان کوتاهی از مارک تواین خواندم به نام «ساعت من». این داستان در ذهن من مانده بود ابتدا طرح یک فیلم کوتاه در ذهنم بود آن زمان چندان هم با هنر دارایی بافی آشنا نبودم اما بعدها که با دارایی بافی آشنا شدم حس کردم ریتم این هنر با ضربان داستان هماهنگی دارد. در کوچه پسکوچه های یزد این ریتم بافت پارچه از پنجره های خانه ها بیرون می زند، این ریتم منحصر به فرد است متعلق به همین جا است. به هر حال این ایده سال ها در ذهن من بود و منتظر فرصت مناسبی برای تبدیل آن به یک اثر تصویری بودم. چون فضای کار را خیلی دوست داشتم منتظر شرایط ایده آل بودم اما احساس کردم این شرایط ایده آل شاید هرگز به وجود نیاید بر حسب اتفاق به سال خوش آمدگویی به یزد هم برخوردیم و تعدادی از نهادها و ارگان ها هم قول همکاری دادند و کار شروع شد.
فیلم «پنج» ویژگی های خاصی دارد سیاه و سفید است، دیالوگ و بازیگر چهره ندارد در این خصوص توضیحاتی بفرمایید، تصور نمی کنید همین بودن در بافت تاریخی با رنگ جذاب تر می شد؟
البته باید بگویم همه فیلم سیاه و سفید نیست بخش هایی از آن که البته بخش عمده ای را شامل می شود، سیاه و سفید است. ویژگی «پنج» این است که دیالوگ ندارد. از همان اول که به این فیلم فکر می کند می خواستم که داستان را بصری روایت کنم یعنی وابسته به دیالوگ و کلام نباشم. ویژگی های منحصر به فرد بافت معماری یزد هم این اجازه را به فیلمساز می دهد که آن نگاه بصری که ایده آل همه فیلمسازها است، را به کار ببرد. ما با داستان و فضایی روبرو هستیم که در عین حال که دراماتیک است وابسته به زبان نیست. این ویژگی بصری باعث شده من نگاه فرمالیستی به فیلم بندازم و به جای اینکه به دنبال قاب بندی زیبا یا بازیگر چهره باشم به دنبال گرافیک تصویر هستم چون کمبود دیالوگ باید از طریقی جبران شود. تماشاگر باید به طریقی جذب داستان شود به همین علت بار تصویر برداری و صدا گذاری این بسیار سخت و پیجیده شده است. علاوه بر این هنر نساجی در کنار ریتمی که دارد هنر ساکنی است، همین باعث شد که در نوع دکوپاژ و تولید یک جاهایی بدون حرکت نگاه کنم. زندگی آدم های این داستان، زندگی ساکنی است. در خصوص رنگ به نظرم یزد، شهر بی رنگی است اگر شما گنبد و گلدسته ها را از شهر حذف کنید، بافت سنتی بی رنگ خواهد بود. رنگ در دل هنرهای این شهر نشسته است. من داستان کسی را روایت می کنم که زندگی اش بی رنگ است اما آنچه را خلق می کند ناب و دارای رنگ است. فکر کردم این فیلم از یک طرف باید به بافت نزدیک و بی رنگ باشد از طرفی به هنر آن نزدیک و دارای رنگ باشد.
این فیلم بازیگر چهره ندارد چطور به این فکر رسیدید که از نابازیگر استفاده کنید؟
مثل هر فیلمساز دیگری من هم به برگشت سرمایه ام فکر می کنم. مهم ترین عامل برگشت سرمایه هم بازیگر است. ابتدا به دنبال بازیگر چهره بودم با چند نفر از بازیگران مطرح هم صحبت کردم و یکی دو نفر هم نقش را دوست داشتند، اما به طور اتفاقی وقتی برای انتخاب لوکیشن به کارگاه ترمه و دارایی بافی خجسته آمدم با استاد حسین نیکخواه آشنا شدم و بعد از یک تست تصویری متوجه شدم هیچ بازیگری نمی تواند کاری که ایشان انجام می دهند را حتی طی ۵ سال یاد بگیرد. همین باعث شد فرم فیلم را تغییر داده و مستند گونه کنم. اگر بازیگر چهره داشتم “پنج” فیلم می شد اما حالا زندگی شده است! به گونه ای که وقتی دو روز از کار گذشت تمام گروه متوجه شد ما در حال فیلم ساختن نیستم ما داریم یک زندگی را به تصویر می کشیم. استاد نیکخواه با وجود کهولت سن ما را به تعجب واداشت زیرا بسیار باهوش هستند و تنها در عرض چند روز کاملا با اصول کار آشنا شده و مانند یک بازیگر حرفه ای به کار ادامه دادند.
این فیلم تا چه اندازه گامی است در راستای معرفی بافت تاریخی است؟
به جرات می توانم بگویم بافت تاریخی یزد چنان ابعاد وسیعی دارد که بسیاری از جنبه های آن برای خود مردم یزد هم ناشناخته مانده است چه برسد به گردشگران داخلی و خارجی. من به عنوان فیلمساز حتی اگر به جلوه های بصری آن هم بخواهم بسنده کنم باز با یک عنصر بینهایت طرف هستم. شما ببینید با تمام عکس ها و نماهای متفاوتی که فقط از مسجد جامع یزد توسط عکاسان و فیلمسازان حرفه ای و آماتور گرفته شده باز هم می توان عکسی از آن به تصویر کشید که برایمان تازگی داشته باشد. این یعنی ناشناختگی حتی برای خودمان که سال هاست در دل بافت تاریخی گذر داشته ایم. مهم تر از این جنبه ی ارزش گذاریست. دیدن کافی نیست. فیلم پنج در تلاش است ارزش های این میراث کهن را هم در معرض نمایش بگذارد.
به نظر شما این بافت تاریخی و سنتی یزد تا چه اندازه پتانسیل این را دارد که در قاب سینماگران جای بگیرد و این شهر با استفاده از آثار هنری، جاودانه شود؟ در مقابل تا چه اندازه نهادهای مسئول در این زمینه تلاش و همکاری کرده اند؟
کاملا کوتاهی در این زمینه کاملا مشاهده می شود. به محض اینکه شما وارد بافت تاریخی می شوید این کوتاهی و جفا در حق بافت کاملا مشخص است. بافت تاریخی یزد یک گنجینه است اما متاسفانه نگاه ها به سمت بافت جدید است. قطعا انتظار من فیلمساز هم از این دستگاه ها خیلی زیاد نیست. دستگاه هایی که به جای احیای بافت تاریخی در فکر توسعه بافت جدید شهری هستند. آن چیزی که برای من مهم و باعث دلگرمی است این است که در همین میدان وقت الساعت که مشغول به کار هستیم همه ساکنان آن با ما همکاری می کنند. کارگاه دارایی بافی خجسته، هتل ترمه، خانه تاریخی فاضلی بدون چشمداشتی همراه ما بودند و همه آن ها هم یک انگیزه شخصی و دلی دارند. مسئله اینجاست که من فیلمساز یک یا دو فیلم را می توان دلی بسازم از یک جایی به بعد کم می آورم و نمی توانم پیش بروم. هنرهای بافت تاریخی این شهر، نساجی، کاشیکاری و … همه ناب هستند و مخاطب خاصی هم دارد این فیلم نیز باید به همین گونه باشد یعنی ساختار آن به گونه ای است که مخاطبان خاص خود را دارد.
پس با این وجود قرار است «پنج» در جشنواره های خارجی دیده شود؟
من کاملا با رویکرد جشنواره های خارجی آشنا هستم و می دانم به دنبال چه موضوعاتی هستند اما سراغ چنین موضوعاتی نرفتم. بر خلاف آنچه که گفته می شود با خرابی را نشان بدهی تا فیلم در جشنواره های خارجی پذیرفته شود، اما من کاملا رویکرد متفاوتی را در پیش گرفتم. تلاش کردم ساختار فیلم به اندازه ای خوب باشد که در عین حال که متناسب با رویکرد فکری جشنواره های خارجی نیست اما بتواند در جشنواره ها پذیرقته شود ضمن اینکه باید سعی کنیم نگاه آن ها را نیز تغییر دهیم.
بهترین اتفاقی که می تواند برای «پنج» بیفتد چیست؟
بهترین اتفاق این است که فیلم ماندگاری شود یعنی تاریخ مصرف نداشته باشد و دیگر اینکه قابلیت این را داشته باشد که مخاطب عام را هم جذب کند.