سوره سینما : عبدالله اسکندری کسی که نوشتن درباره اش سخت است، حرف زدن سخت تر. عَبِد سینمای ایران را همه دوست دارند هر سینماگری که با او کار کرده از خلق نیکوی او سخن گفته تمجید از استادی وی در کارش که دیگر جای خود را دارد. می گوید بچه جنوب شهر هستم پا منبریام و پای منبر بزرگ شدهام. با این همه سابقه و موفقیت آرزوهایی هم دارد که به آن ها نرسیده مثلاً «داش آکل» را دوست داشت گریم میکرد، که نشد.
روبروی آیینه که میایستد شاعر میشود؛ به سینما که نگاه کنیم جا پای غزلها و قصیده هایش را خوب می بینیم. مگر میشود که «هزار دستان» را ببینی و تصویر و چهرههای شخصیتها در ذهنت مجسم نشود؟! مگر میشود «کمالالملک» را ببینی و پیش از کارگردانی و بازیهای ناب از جادوی اسکندری حظ نبری؟! این که «روز واقعه»، «امام علی (ع)» و «مختار نامه» بدون حضور هنرنمایی عَبِد سینمای ایران چیزی کم داشت پر بیراه نیست؛ خودش میگوید در این آثار با عشق قلم را به دست گرفته است.
حضور پر رنگ و تاثیرگذار وی در آثار تاریخی و مذهبی ما را را بر آن داشت تا در این ایام به سراغش برویم که حاصل آن را در پی میخوانید.
_ بهتر است از زمانی که وارد کار شدهاید بگویید همان طور که بارها گفته اید کارتان را با بیژن محتشم آغاز کردهاید.
بله همانطور که همه جا گفته ام در سال ۵۰ کارم را با آقای محتشم شروع کردم او بنده و دوازده نفر دیگر را در تلویزیون استخدام کرد آنجا در همان زمان مشغول به کار شدیم شش ماه دوره دیدیم.
محتشم در آن زمان به این عرصه علاقهمند بود که استخدام تلویزیون میشود قرار بود ابتدا بازیگر شود که در نهایت گریمور شد بعد به آمریکا رفت و دورهای نزد یکی از اساتید بزرگ گریم دید جان چمبرز پیش وی دوره دید حدود شش ماه بعد به ایران آمد و اطلاعاتی را که در این مدت آموخته بود به ما منتقل کردند.
من جزو بچههای جنوب شهر خانیآباد بودم در حال حاضر دیگر جنوب و شمال در تهران معنی ندارد. چون به تئاتر علاقه داشتم با یکی از معلمانمان ادبیاتم این موضوع را در میان گذاشتم و از آن به بعد گاهی در مدرسه نیز نمایش هایی را اجرا میکردم. در نمایشها نیاز داشتیم که افراد گریم شوند از آنجایی که من نقاشیام خوب بود وظیفه گریم را من بر عهده گرفتم. مثلاً اگر نیاز بود صورت یکی از بازیگران را سیاه کنیم پنبهای را آتش میزدم و این کار را انجام میدادم. زمینه کار گریم از آنجا برایم شروع شد و هیچ وقت فکر نمیکردم گریمور شوم.
شرایط خانوادگیمان به نوعی بود که باید حتماً سر کار میرفتم تا درآمدی داشته باشم. پدرم یازده فرزند داشت من هم به تازگی دیپلم گرفته بودم و آزرده بودم و دائم فکر میکردم که چگونه میتوانم به پدرم کمک کنم در به در دنبال کار میگشتم و کار پیدا نمیکردم تا جایی که حتی برای پیشخدمتی به ارگان دولتی رفته بودم تا استخدام شوم که در نهایت مرا سین جیم کردند که تو برای چه آمدهآی تا اینجا استخدام شوی. من تنها به این فکر می کردم که در حال حاضر منبع درآمدی داشته باشم و بعداً فکر دیگری خواهم کرد.
برای این که میگفتند با دیپلم ریاضی برای چه به نخست وزیری آمدهای و می خواهی پیش خدمت بشوی؟! تعجب کرده بودند. من هم گفتم بیایید خانه ما را تماشا کنید پدرم کارمند راه آهن است و یازده تا نان خور دارد من هم در شرایطی هستم که باید به آن ها کمک کنم و از آنجایی که فرزند اول پدرم بودم بیش از همه احساس وظیفه میکردم.
_البته در آن زمان دیپلم ریاضی داشتن یک اتفاق مهم محسوب میشد و باید کارهای بهتری برای شما بوده باشد!
درست است اما واقعاً هر جا که رفتم نیاز به پارتی بود و افراد دیگری در اولویت بودند. در این زمان تلویزیون اطلاعیه در روزنامه منتشر کردند که به تعدادی گریمور نیازمندیم من هم به آنجا مراجعه کردم امتحانهای مختلفی از ما گرفتند تعداد شرکت کنندگان نزدیک به دو هزار نفر بود. مرحله اول ضریب هوشی افراد را تست میکردند. بیژن محتشم و چند نفر دیگر نشسته بودند امتحان های مختلفی از ما میگرفتند. در نهایت دوازده نفر را پذیرفتند که من هم یکی از آن ها بودم. البته یکی از مواردی که در آن امتحان ها کمکم کرد نقاشی بود که در دوران نوجوانی می کشیدم و چند بار هم مرحوم پدرم مرا برای این کار کتک زد اما ثمرهاش را در آن امتحان ها دیدم. عکس های کوچکی را به دیوار میچسباندم و در ورقی آنها را میکشیدم. پدرم هم پس گردنی میزد و میگفت: «پسر این چه کاریه؟ برو درست را بخوان.»
_ در نتیجه با توجه به صحبتهای خودتان میتوانیم نقش قابل توجهی برای استاد بیژن محتشم در مسیر کاریتان قائل شویم؟!
صد در صد. او به طور کلی تاثیر مهمی در تحول گریم ایران دارد. تا قبل از وی گریم الکن و ابتدایی بود و محتشم به دلیل سفر به آمریکا و آموزش هایی که دیده بود با پدیده مهمی به نام گریم و چهرهپردازی آشنا شده بود. البته برای پیشرفت در کارهای هنری دورههای مختلف تاثیر ندارد بلکه جوهره آن باید در درون روح و ذات آدمی باشد. مثلاً شما باید صدای خوبی داشته باشید تا بتوانید خوب هم بخوانید. در کار ما هم باید زمینه طراحی، نقاشی و یا مجسمه سازی وجود داشته باشد.
_از بین دوازده نفر فرد دیگری نام آشنا شده است؟
بله جلال الدین معیریان، زنده یاد معیری، مهری شیرازی برخی دیگر هم در شاخههای دیگر سینما مشغول به کار شدند.در واقع بنده کارمند تلویزیون هستم و خودم را فرزند تلویزیون میدانم و تلویزیون خانه دوم من است.
_اولین کارتان را با گوزنها در سینما آغاز کردید کمی از کار با مسعود کیمیایی بگویید به هر حال در آن زمان شما جایگاه امروز را نداشتید و شناخته شده نبودید کار با بازیگران و کارگردان به نام سینمای ایران برایتان استرس به همراه نداشت؟
اگر منظورتان استرس از کار کردن در مقابل افراد به نام است که آن چیزی که مرسوم است نداشتم. به نظرم کاری که انجام میشود اگر با اعتماد به نفس و اطمینان انجام شود استرس نخواهد داشت. من هم این گونه بودم اما بسیار خوشحال بودم که کارم را با افراد بزرگ و به نام در سینما شروع کرده بودم. در آن زمان مخاطبین سینما کارگردانها را نمیشناختند و اکثراً فیلمها را با نام بازیگران آن میشناختند. اما در آن شرایط مسعود کیمیایی را میشناختند. در واقع خیلی خوشحال بودم با کارگردانی در سینما کار کردم که گریم را میشناسد. یکی از حسرت هایی که همیشه در زندگی میخورم این است که ای کاش گریم «داش آکل» را من انجام میدادم. بازیگران فیلم سینمایی «گوزنها» هم با من بسیار همکاری کردند زمانی که متوجه شدند گریم را میشناسم به من اعتماد کردند. سعی کردم با افرادی در سینما کار کنم که فیلم برایشان مهم بود.
_عبدالله اسکندری در حال حاضر در جایگاهی در سینما قرار دارد که قطعاً بسیاری علاقهمند هستند که با وی همکاری داشته باشند اما شاید از نگاه کارگردانان جوان پیش از آشنایی با شما تصور داشته باشند نمیتوان با فردی در جایگاه عبدالله اسکندری به راحتی کار کرد چرا که به وی دارای تجربه و نگاه ویژهای است و آن ها نمیتوانند نظرات خود را به راحتی بیان کنند و یا اخلاقاً به اشتباه خود را در معذوریتهایی قرار دهند که نظرشان را ارائه ندهند نحوه برخورد و برقرار ارتباطتان با جوانترها به چه صورت است؟
اصولاً به کار با جوانترها عادت دارم جوان ها هم که پیشنهاد همکاری میدادند با روی باز میپذیرفتم. ابتدا کاری که انجام میدهم خودم را به اندازه وی پایین میآورم و هم سطح جوان نشان میدهم. تمام پیشینه خود را به لحاظ سابقه و سن طوری به کار میگیرم که با وی ارتباط صمیمی برقرار کنم تا جایی که او ایراد من را از نگاه خودش عنوان کند. بعضی اوقات برخی علاقه دارند که با رفتارشان بگویند من کارگردان و تصمیم گیرنده اصلی هستم مثلاً میگویند عَبِد جان میشود سبیلی را که درست کردی کمی نازک تر کنی؟ حال شما فکر کنید که بنده برای طراحی و درست کردن آن فکر کردهام اما میگویم: «خوب تست را برای همین گذاشتهاند. حتماً فقط بعد از اتمام کار یک عکس هم بگیریم و هر دو را با هم مقایسه کنیم» با دیدن تصاویر خودش متوجه میشود که چقدر طرح جدید با نقش فاصله دارد.
در نهایت خودش میگوید: «عَبِد جان سبیلی که خودت درست کردی خوب بود». خوب میدانم اگر با او بحث داشته باشم در نهایت یک دغدغه برایش درست کردم و هیچ وقت کاری را که برایش انجام دادهام در نظرش خوب جلوه نمیکند و تنهای فکر میکند که میخواستم کارم را به وی تحمیل کنم. به هیچ عنوان اهل این نوع رفتار نیستم. اگر از کارگردان های جوانی که در حال حاضر برای خودشان به نام شده اند بپرسید حتما به شما این موارد را میگویند.
_کمی جلوتر بیاییم و به «روز واقعه» برسیم و فعالیتتان در یک اثر مذهبی تاریخی که درمورد امام حسین (ع) است.
فکر می کنم خیلی جلو رفتیم. از همان ابتدای فعالیتم کارهای مذهبی را به صورت داوطلبانه انجام میدادم. اولین کارم در این زمینه در سال ۵۳ با عنوان «وقتی دژخیم میگرید» بود. که در مورد سرگذشت دو طفلان مسلم بود. از آن به بعد که کارم را دوست داشتند در تمام کارهای مناسبتی از من برای همکاری دعوت میکردند. یکی از دلایل ورزیده شدنم در گریم آثار تاریخی، کارهایی است که در این زمینه انجام دادهام. به هر حال من بچه پامنبری هستم و پای منبر بزرگ شدهام.
_گفتید که به عقب تر از تجربه کاری در فیلم سینمایی «روز واقعه» برویم پس تمرینها و تجربه هایتان به پیش از این فیلم مربوط میشود.
در سالهای دور وقتی در مقابل آیینه مینشستم و گریم میکردم قطعاً تجربه حال را نداشتم به نوعی تمرین میکردم و نتیجه تمرینات و تلاشهایم باعث شد که کاری را ارائه دهم که مخاطب بپسندد. طراحی به نوعی حاصل تجربه است یا زمانی که تجربه وسیعی دارید میتوانید نتیجه آن را ببینید. شخصیت ساز نیاز به تجربه دارد و همچنین به گذشته عمیقی که بر گرفته از اطلاعات و دریافت درست است. درحقیقت به عنوان یک طراح باید با خودمان توشهای را به همراه داشته باشیم.
_ در حقیقت باید به کمال خاص و ویژهای رسید تا بتوانیم به خَلق درست و اصولی برسیم؟
واقعاً این بخش را خدا میداند و در نهایت هم مردم باید نظر دهند.
_به این که پا منبری بودید اشاره کردید این علاقه در کارهای شما همچنان هم وجود دارد؟
الان هم وجود دارد صد در صد با آنها عشق میکنم حالا شاید شما یا هر فرد دیگری این حرفها را به حساب دیگری بگذارد اما من با آنها عشق میکنم. هرطور میخواهید فکر کنید.
_به هر حال گریم افراد در آثار تاریخی میتواند ویژگیهای خاصی داشته باشد. در چهره پردازی و طراحی بازیگران مرد دست شما بازتر است میتوانید از مو و سایر بخشهای صورت به راحتی استفاده کنید اما در بازیگران زن محدودیت وجود دارد چگونه این بخش را مدیریت میکنید تا جایی که بازیگر زن احساس کمبود در پرداخت کاراکترش نداشته باشد؟
اتفاقاً در آثار تاریخی کار راحتتر است به دلیل این که در آن زمان سربندهای زیادی بوده است و انواع و اقسام لباس میتواند ما را کمک کند. در تمام کارهای مذهبی از این بخش استفاده کردهایم. بینید ما دو چهره داریم. یک چهره واقعی و دیگری نمایشی است یعنی چهرهای که باید بدوی شود. مثلاً فردی که در بیابان و سرد و و کم آب زندگی میکند دقیقاً چهرهاش همین طور است که در آثار تاریخی میبینیم؟! این جا است که باید تا اندازهای خود را تابع نمایش کنیم تا مخاطب خسته نشود.
بگذارید به یکباره خاطرهای در ذهنم آمد آن را بگویم. این که میگویم من عشق میکنم واقعیت است. هنگامی که مشغول ساخت سریال «امام علی (ع)» بودیم. مجبور بودم برای حفظ راکورد (حفظ موقعیتی که ضبط شده و قرار است در پلان بعدی یا در روزهای بعد ادامه همان موقعیت تصویر برداری شود) از بازیگران عکس گرفته بودم و آنها را با نام نقششان به روی دیوار چسبانده بودم. در یکی از روزها هیئتی از قم برای بازدید از قم آمده بودند تا از کار بازدید کنند. فردی که در رأس این هیئت بود که از من پرسید «این گریمها کار شما است؟» گفتم: «بله» گفت: «چقدر اسلام را میشناسی؟» من هم در جواب گفتم: «من مسلمان هستم پای منبر هم بودم. در همین حد واقعاً» .گفت: «می دانی چرا این سؤال را میپرسم؟! چون من پنجاه سال است روی تاریخ اسلام کار میکنم. نامهایی که در تاریخ خواندهام و در اینجا تصاویرشان را میبینم دقیقاً همان تصاویری است که در ذهن مجسم کرده بودم مثلاً اگر کسی پیش از این از من میپرسید مالک اشتر چه شکلی است در تاریخ اسلام همین چیزی که شما تصویر کردید در ذهنم مجسم میشد.»
واقعاً دلی کار کردم شاید اطلاعاتی که داشتم در رتبه بعدی قرار میگرفت اما اولیت دلم بود که کار میکرد. زمانی که در مقابل آیینه میایستم همه چیز فرق میکند. نمیخواهم خودم را با شاعر و کارم را با شعر مقایسه کنم برای این که خیلی کوچکتر از این حرفها هستم. اما واقعاً شاعر هم که شعر میگوید به حالتی خاص میرسد من هم در زمان کار و مقابل آیینه چنین حالی دارم. شاعر زمانی که میسراید نمیداند در آخر به چه میرسد. من هم زمانی که دست به قلم میشدم درمقابل آیینه همه چیز خودش کمکم شکل میگیرد.
_می گویند نقاش وقتی تابلوی زیبایی را خلق میکند گاهی آنقدر خودش به وجد میآید که دائم بخشهایی را به تابلو اضافه میکند تا آنکه دست آخر دیگر تابلو آن چیزی نیست که خودش دوست داشته برای شما چنین حالتی پیش آمده است؟
وقتی کامل میشود دیگر خودت هم کاملی. برخوردم با اثرم این طور بوده است. زمانی که حس میکنم همه چیز کامل و تمام شده است دیگر شعر هم تمام شده است. البته گاهی هم تمام نمیشود مثلاً در فیلم سینمایی «مسافر ری» ۴ بار داریوش ارجمند را گریم کردم آخرش هم گریمش را دوست نداشتم. یعنی نشد. آنطور که باید خودم راضی نشدم. زمانی هم که فیلم پخش شد متوجه شدم که آن اثر را که دنبالش بودم نگذاشته است. اما در سریال «امام علی (ع)» در نقش مالک اشتر این تاثیرگذاری وجود داشت در صورتی که هر دو نقش را یک بازیگر ایفا کرده بود. نمیدانم چرا گریم آن نقش در نمیآمد.
_با گذشت این همه سال هنوز هم دلیلش را نمیدانید؟
نه متاسفانه هنوز هم که «مسافر ری» را میبینم نمیدانم چرا آن گریم به گونهای که میخواستم نشد. بارها پیش آمده گریمی را دوست نداشتم آنقدر تست زدهام تا بالاخره راضی شدهام مالک اشتر را بر روی چهره داریوش ارجمند سه بار تست کردیم و دست آخر هم خیلی خوب شد اما وی را در این نقش بارها تست کردم نشد که نشد. بارها برایم پیش آمده که مردم گفتهاند ما با دیدن فیلمها، چهره نقشها به سرعت در ذهنمان مجسم میشود.
_در واقع برآیند صحبتهای شما یک نکته مهم برای ما داشت و آن هم این است که گریمها و طراحیهایی که دلی است ماندگار است چون در آنها روح وجود دارد که به آنها زندگی میبخشد اما اگر صرفاً تکنیک را وارد کار کنیم از ماندگاری آن نیز کم خواهد شد.
صد در صد. نکتهای را که میخواهم بگویم نه مطالعه کردم و نه در جایی شنیدهام. بلکه حاصل تجربه سالها کارم است. دیدم و حس کردم کارهایی که از دلم بر آمده است و در آیینه دوستشان داشتم ماندگار شدهاند. واقعاً گاهی سؤالات کلیشهای پرسیده میشود که مثلاً کدام فیلم را که کارکردهاید بیشتر دوست دارید؟! اصلاً این جمله برای من مفهومی ندارد همه آنها را دوست دارم اما برخی ماندگارترند.
_کمی از سریال «مختار نامه» بگویید و گریم سه بعدی که در ایران به راه انداختید؟
اصلاً بنده گریم این سریال را انجام ندادم و در آن زمان که این سریال انجام میشد بنده درگیر پروژه امام حسین (ع) بودم دو ماه ابتدایی سریال «مختار نامه» نبودم. زحمات این سریال را استاد مسعود ولدبیگی کشیدهاند. کمی بعد پروژه فیلم امام حسین (ع) متوقف شد در همین زمان عوامل مختار به دنبالم آمدند که من گفتم نمیآیم. داوود میرباقری گفت: «بیا مشاوره من باش»، که در نهایت تنها پذیرفتم تا مشاوره بدهم. اما واقعاً نمیتوانستم ۵ الی ۶ سال تنها مشاور باشم کار من چیز دیگری بود. خودم پیشنهاد دادم اگر اجازه بدهید گریمهای سه بُعدیتان را که نیاز به قطعه دارد را من انجام دهم. که از این موضوع استقبال شد. خداروشکر باب جدیدی باز شد. مثلاً گریم کیانیان و زخم ها نیز بخشی از این نوع گریم بودند اما زمانی که از من به عنوان گریمور یاد می شود به نوعی حالم بد میشود، حس میکنم حق استاد ولدبیگی ضایع می شود. من تنها در این بخش بودم اما زحمات بخش زیادی از کار بر عهده وی بوده است.
البته از گذشته هم این کار را انجام میدادم اما اسم نداشت. مثلاً در فیلم سینمایی «بایکوت» در صحنه ای که میخواهند مجید مجیدی را اعدام کنند نگاهش به جنازهاش به روی زمین میافتد که کمکم صورتش باز میشود قرار بود که تماشاگر با دیدن این صحنه حالش بد شود من صورت وی را قالب گیری کردم و به بچه ها گفتم مورچههای بزرگ که ما به آن ها مورچه کالسکه ای می گوییم گیر بیاورند داخل شکاف قالب صورت مجیدی گذاشتند زمانی که فیلمبرداری شروع شد یکی از مورچهها چشم طفلک مجیدی را گاز گرفت.
زمانی هم که گریم محمود بصیری در فیلم سینمایی «دست فروش» رابرای آمریکاییها فرستادم اصلاً فکرش را هم نمیکردند که این کار یک ایرانی باشند در بین ۱۵۰ شرکت کننده بنده جزو ۱۰ نفر برتر انتخاب شدم.
_نظرتان در مورد پروژه «محمد رسول الله(ص)» چیست؟ گریم فیلم راچطور ارزیابی میکنید؟
به نظرم کاری که مجیدی کرد بسیار درست و خوب بود. اگر فرض بر این باشد که ما هم توانایی داشتیم که این کار را انجام دهیم به هر حال ضعف هایی هم داریم. به هر حال سینما برای آنها است و ما میتوانیم در تبادل فرهنگی از آن ها چیزهایی را در زمینه گریم بیاموزیم یا به قدرتهای مان پیببریم و یا ضعف های مان را از بین ببریم. این که مثلا بدانیم خودمان چقدر قوی عمل میکنیم خوب است.
یک روز که محمود احمدی نژاد برای بازدید به پروژه «مختار نامه» آمد زمانی که وارد اتاق من شد گفت: آقا شما چقدر خارجی هستید. گفتم قبول دارید که ما توانمند هستیم گفت: بله. گفتم خوب پس کمک کنید وسایل موردنیاز مان را وارد کنیم. افرادی که من آموزش دادم در حال حاضر بدون وسیله هستند. در حال حاضر به لحاظ توانایی در حوزه چهره پردازی منطقه را در دست داریم. خیلی از افراد ما در کشو های اطراف و عربی مشغول به کار شدهاند. چرا نباید از این پتانسیل استفاده کنیم؟! چرا نباید به سینمای دیگر کشور ها نفوذ کنیم؟!
در مجموع فکر می کنم تبادل فرهنگی که مجیدی به واسطه فیلمش رقم زد خیلی خوب است. واقعاً بسیاری از بچه های صحنه ما یاد گرفتند کاری که در صحنه فیلم مجیدی انجام شد دکور نیست اما متاسفانه کار های ما مشخص است که دکور است کافی است که نگاهی به آثار تاریخی خودمان بیندازیم.
_ البته بسیاری از افراد ایرانی در آنجا بسیار یاد گفتند عظیم فراین که دستیار چهره پرداز ایتالیایی بود نیز جزو همین افراد است.
بله. عظیم خودش را کامل کرد. عظیم در سریال «مختار نامه» شاگرد ولدبیگی بود. این اتفاق باعث شدکه یک فرد کار کشته به سینما اضافه شود.
_اجازه بدهید کمی سماجت کنم و پافشاری کنم بر این که شما نظر واضحتری در مورد فیلم سینمایی «محمد رسول الله (ص)» بدهید و کمی بخش چهره پردازی این فیلم را به نقد بکشید. قطعاً وقتی عبدالله اسکندری بر پرده سینما این فیلم را دیده است در دلش در مورد این بخش حرف هایی گذشته است که شنیدنی است.
(عبدالله اسکندری با تواضع از پاسخ دادن طفره میرود)
واقعاً کارشان خوب بود و زحمت کشیدهاند.
_اصلاً سلیقهتان را بگویید که اگر شما بودید چگونه گریم می کردید؟
نه واقعاً آنچه دیدم بد نبود.
_حداقل بگویید چه ایدهای هنگام دیدن فیلم به ذهنتان آمد؟
خداییش قشنگ نیست در مورد فیلمی که در جریان است این طور وارد صحبت بشویم. نکته هایی وجود دارد که میتوان به آنها پرداخت و میتوانم دلایلش را هم عنوان کنم اما در حال حاضر زمان این کار نیست. شاید یک سالآینده این سوال را بپرسید پاسختان را بدهم.
_کدام صحنه از این فیلم را دوست داشتید؟
همه صحنه هایش را دوست داشتم.
_ماحصل کارهای مذهبی برای شما چه بوده است؟
در فیلم سینمایی «روز واقعه» آنقدر چهار چوب نوشته درست است که هر بخش اثر خودش پیام میدهد که باید چه کنیم. آنقدر فیلمنامه کامل بود که سعی کردم پایبند آن باشم چون برایش فکر شده بود.
_کدام شخصیت در کارهای مذهبی که انجام داده اید برایتان ویژه بوده است؟
تا به حال جایی این را نگفته ام اما شما با سوال هایتان باعث می شوید به نکاتی اشاره کنم که در دلم است. وقتی می خواستم علیرضا شجاع نوری را گریم کنم علاقه داشتم وی مسیحی باشد که ما با وی حس جدایی نداشته باشیم و همه دوستش داشته باشند. در زمان تست هایی که انجام می دادم دائم به این فکر می کردم. خداییش همچنان که تصویر آن را می بینم چیزی در آن است که خودم هم نمیدانم چیست و دوستش داشتم. واقعاً منظوم این نیست که چون من کارکرده ام این گونه است می خواهم رابطه دل را برایتان بگویم.
پیر زن دست فروش هم به گونه ای درست کردم که یهودی، و مسیحی و هر فردی از هر آئینی فکر کند وی مادرش است. روز اول که فیلم نمایش داده شد چند نفر به من گفتند که آیا این پیر زن مسیحی بود و من واقعاً کیف کردم گفتم: «آخیش اونی شد که میخواستم.» حسی که در آن جاری شده است منتقل میشود.
_ با کدام کارگردان راحتتر کار می کنید؟
داوود میرباقری. میرباقری در ساخت فیلمهای تاریخ اسلام نظیر ندارد. واقعاٌ آن را داریم تلف می کنیم. این مرز و بوم در این مقطع از تاریخ چنین فردی را تلف میکند. او نباید فیلم های دیگری بسازد اما در شرایطی که تلویزیون با وی این رفتار را می کند مجبور میشود. اگر فیلمنامه «سلمان فارسی» را بخوانید عاشقش میشوید او باید آن را بسازد قول می دهم بین المللی میشود این فیلم البته اگر ساخته شود. میرباقری دیگر دارد پیر میشود باید از او استفاده کرد.
منبع: خبرگزاری فارس