به گزارش سوره سینما، خیلی از بهترین فیلمسازان تاریخ سینما، روزگاری در عرصه مطبوعات فعال بودهاند؛ از کارگردانهای جریان موج نو سینمای فرانسه (مثل ژان. لوک. گدار و فرانسوا تروفو) بگیرید تا استنلی کوبریک که او هم زمانی عکاس خبری بود، همگی اولین تجربههای ارتباط با مخاطب را روی دکههای روزنامهفروشی به دست آوردهاند و بعد تاثیرات این تجارب در سینماهای آنها هم دیده شده.
البته این روند (خوشبختانه یا متاسفانه؟) طی سالهای اخیر کمرنگتر از گذشته شده و بین نسل جدید فیلمسازان ما افراد خیلی کمی به چشم میخورند که خانه قبلیشان رسانههای خبری/تحلیلی بوده باشد.
در فجر گذشته تنها یک فیلمساز این چنینی داشتیم و آن هم صفی یزدانیان، کارگردان فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» بود اما یزدانیان با این که فیلم اولش را به تازگی ساخته، در دهه ششم زندگیاش به سر میبرد و متعلق به نسل سنی اکثر فیلم اولیهای امروز نیست.
در بین فیلمسازان ما کسانی که سابقه مطبوعاتیشان مربوط به خود سینما باشد، خیلی زیاد هستند، اما تعداد آنهایی که به طور عام خبرنگار بوده باشند، مقداری کمتر است.
رسول صدرعاملی یکی از کسانی است که عملاً خبرنگاری سیاسی/اجتماعی بود و حتی ورودش به وادی هنر هفتم و نشستن او روی صندلی کارگردانی را میشود امری اتفاقی دانست.
جالب اینجاست که شهرت صدرعاملی بیشتر به خاطر فیلمهای اوست نه سابقه روزنامهنگاریاش و یک نکته عجیب هم در مورد این شخص آن است که بر خلاف خیلی از هم نسلانش با وجود ورود به دوره کمکاری در سینما، هنوز تصمیم نگرفته اوقات فراقتش با فعالیت رسانهای پر کند.
ابوالفضل جلیلی هم خبرنگار و گزارشگر تلویزیونی بود و مقدار زیادی از لحن موجود در فیلمهایش محصول همان تجربههای میدانی است. جلیلی یک سینمای شهودی داشت که قصههای آن در مواجهه تصادفی با واقعیت اجتماع، به طور ناگهانی پدید میآمدند و بعد توسط دست دخالتگر فیلمساز، این پدیدههای پدیدار شده، صرفا نظم هنری پیدا میکردند. این سینمای شهودی که کاملاً ریشه در سبک تهیه گزارشهای تصویری داشت، حتی توانست جهانی هم بشود و در فستیوالهای مختلف دنیا درخشید.
جلیلی که روزگاری در کنار عباس کیارستمی یکی از پرچمداران سینمای هنری ایران بود، حالا حداقل ده سالی میشود که اگر چه چند فیلم ساخته اما هنوز به روزهای اوج خود بازنگشته است.
مرتضی آوینی یکی از خبرنگاران غیرسینمایی ایران است که وارد عرصه فیلمسازی شد. البته این خیلی سخت است که بتوان آوینی را در یک گروه خاص قرار داد. شاید به نظر برسد که او گزارشگر تصویری تلویزیون بوده، اما آنچه جلوی دوربین آوینی میرفت، تبدیل به فیلم مستند میشد نه گزارش.
آوینی در نشریات مکتوب هم فعالیتی دامنهدار و گسترده داشت اما حتی آن فعالیتها مسئله جای دادن این شخص را در یک گروه خاص راحت نمیکنند چون آوینی، هم سینمایی مینوشت و هم نوشتههای غیرسینمایی داشت.
مهرداد فرید یکی دیگر از کسانی است که با سابقه جا افتاده مطبوعاتی وارد سینما شد. فرید هیچ نسبت معقولی بین نوع فعالیتهای روزنامهای خود –که عمدتاً سیاسی بودند- با فیلمهایی که میساخت برقرار نکرد.
دو فیلم آخر او یکی «زنهای شگفتانگیزند» بود و دیگری «بیتابی بیتا». «زنها شگفتانگیزند» یک کمدی تجاری کاملاً کم ارزش بود با رعایت اصول اولیه تکنیکی در ساختار بیرونی بود.
فرید بعد از آن کمدی کم فروش، وقتی که میخواست «بیتابی بیتا» را با یک موضوع اجتماعی بسازد، خیلیها را به تولید فیلمی عمیق و بامعنا امیدوار کرد؛ امیدی که خیلی زود و با دیدن نتیجه کار تبدیل به یاس شد.
«بیتابی بیتا» نه تنها اصول تکنیکی را (چه در فیلمنامه و چه کارگردانی) چندان جدی نگرفته بود، بلکه از لحاظ مضمون هم حرف خاصی نداشت. فرید چند سالی است که بعد از «بیتابی بیتا» فیلم نساخته.
اما مهرداد فرید تنها ژورنالیست سیاسی ایران نیست که در دهه گذشته وارد سینما شد بلکه از جناح مقابل هم مسعود دهنمکی به سینما آمد تا حرفهایش را به جای کاغذ سفید روزنامه روی پرده نقرهای انشا کند.
دهنمکی در یک دوره خاص توانست غول تجاری سینمای ایران شود و این موفقیتها واکنشهای جورواجوری را در مورد او به وجود آورد. عدهای بهرهمندی این فیلمساز از رانتهای تبلیغاتی و امکان ویژهخواریاش در اکران را دلیل موفقیت او میدانستند و عدهای دیگر از توده مردم شاکی بودند که چرا آثار دهنمکی را این قدر دوست دارند.
تاثیر ژورنالیسم، به خصوص مدیوم مقالهنویسی، در آثار سینمایی دهنمکی و دو سریالی که ساخت به خوبی دیده میشود. اگر کارهای دهنمکی را جزو آثار عوامپسند به حساب بیاوریم باید گفت که جایگاه آنها یک سر و گردن بالاتر از تولیدات صرفاً سرگرمیساز است، اما اگر قرار باشد که سردبیر شلمچه و جبهه جزو فیلمسازان سینمای اندیشه به حساب بیاید، رتبه خوبی در جدول این سینما نخواهد داشت.
به هر حال چند نفری که از آنها نام برده شد، تعدادی از ژورنالیستهای فیلمساز شده ایرانی هستند که نامشان در میان فهرست کارگردانهای سینمای ایران بیشتر به چشم میآمد.
البته این نامها از میان مطبوعاتیهای غیرسینمایی انتخاب شدهاند؛ وگرنه فهرست کسانی که با سابقه ژورنالیسم سینمایی به سینما آمدهاند، شامل کسر قابل توجهی از کارگردانهای ایرانی خواهد شد که در یک مقال نمیگنجد.
نمیشود در این مورد یک حکم کلی و قطعی داد که آیا ورود ژورنالیستها به وادی کارگردانی، لزوماً حال سینما را خوبتر میکند یا نه، چون توفیق یا عدم توفیق این مطلب به قابلیتهای تک تک چنین افرادی باز میگردد، اما قائل شدن به یک قضاوت کلی ممکن است و آن اینکه؛ اهالی مطبوعات، به خصوص آنهایی که غیر سینمایی مینویسند، همیشه ایدههای خاص و بدیعی را با خود به سینما میآورند؛ ایدههایی که معمولاً توانسته قدری در ساختارهای کلیشهای فیلمسازی ترک بیاندازد.