سوره سینما –یکی از کارکردهای مهم و اساسی جشنواره های هنری و به ویژه سینمایی در جهان سمت و سو دادن به گرایشها و رویکردهای سینماگران مستعد در اقصی نقاط جهان است و در این میان نگاهی به عملکرد جشنواره فیلم ونیز ایتالیا به بهانه اکران فیلم “چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت” که موفق به دریافت جایزه منتقدان این جشنواره شد جالب توجه است.
سد محکم دولت وقت ایتالیا برای نئورئالیستها
در واپسین سالهای حکومت فاشیستی در ایتالیا در ادبیات و سینمای این کشور تمایلی رئالیستی بروز کرد، چرا که فقر و بیکاری فزایندهای که در طی حکومت فاشیستها و سپس جنگ، ایتالیا را درگیر خود کرده بود، پس از سرنگونی فاشیستها و رسیدن دورانی که به بهار ایتالیا معروف بود، امکان بازگویی پیدا میکرد.
بعد از روی کار آمدن ائتلافی از احزاب “چپ” و “لیبرال”، فیلمسازانی که دغدغه بازگویی مشکلات جاری جامعه ایتالیا را داشتند، بیش از پیش امکان رشد پیدا کردند و روایتهای خود را بر بستر بحرانهای جامعه جنگ زده ایتالیا متکی کردند.
جنبش سینمایی نئورئالیسم ایتالیا که در مواجهه ای سیاسی شکل گرفت در اواسط دهه پنجاه میلادی رو به افول نهاد. در اوایل دهه پنجاه، دولت جدید ایتالیا که بعد از دوران “بهار ایتالیا” بر سر کار آمده بود، نسبت به تولیدات این جنبش سینمایی بدبین شد و با گماردن جولیو آندره اوتی به ریاست اداره هنرهای نمایشی و تفویض اختیارات ویژه به او، موجبات افول این فیلمها را فراهم آورد.
بدین ترتیب هر فیلمی که تصویری نامطلوب و تلخ از ایتالیا به نمایش میگذاشت از منابع مالی محروم میشد و در مقابل وامهای کلان به فیلمهایی اختصاص مییافت که از محتوای مورد تأیید این اداره برخوردار بودند. اوج گرفتن جنگ سرد و ادعای مخالفان این فیلمها مبنی بر وجود انگیزههای ایدئولوژیک و چپ در آنها، این محدودیتها را به اوج خود رساند و به این ترتیب، دوران افول این جنبش از راه رسید.
فیلمهای “نئورئالیستی” معمولاً قابهای ناآراسته و فی البداهه دارند. روسلینی در مصاحبهای در این باره میگوید “اگر به اشتباه نمای زیبایی بگیرم، حتماً هنگام تدوین آن را بیرون خواهم کشید”. معمولاً تصویربرداری به سبک فیلمهای مستند انجام میگیرد و دوربین سعی در نشان دادن واقعیت بدون دست کاری دارد. از این رو گاهی از دوربین روی دست استفاده میشود.
دزد دوچرخه اثر دسیکا یکی از فیلمهایی است که به بهترین شکلی فروپاشی اجتماعی و اخلاقی را در ایتالیای پس از جنگ به تصویر میکشد.
بسترسازی ونیز برای فیلمسازان جهان سومی
سینمای ایتالیا پس از این از رونق افتاد اما چند دهه بعد سیاستهای دولتهای وقت ایتالیا که اجازه هرگونه بازنمایی تصویر ناهنجار از ایتالیا را برای فیلمسازان مکتب نئورئالیستی این کشور منع کرده بود زمینه صدور این مکتب سینمایی به کشورهای داعیه دار و انقلابی در جهان سوم را فراهم نمود تا فیلمسازان جوان و جویای نام با الگوگیری از این سینما محتوای آثار خود را بر بزرگنمایی زشتیهای هرچند معدود کشورهای خود استوار کنند.
جشنواره فیلم ونیز نیز به ویژه در دهه اخیر با انتخابهایی که از سینمای ایران داشته به وضوح حرکت بر مدار این کارویژه معین را عیان کرده است. دایره ساخته جعفر پناهی, خانه پدری ساخته کیانوش عیاری، قصه ها به کارگردانی رخشان بنی اعتماد، مستند روزهای سبز حنا مخملباف، رای مخفی اثر بابک پیامی، تعدادی از آثاری است که جشنواره ونیز طی دهه اخیر به آنها روی خوش نشان داده و زمینه دیده شدن آنها درغرب را فراهم کرده است.
«دایره» جعفر پناهی برنده شیر طلای ونیز!
برای مثال سینمای ایران در سال ۲۰۰۰ با فیلم «دایره» ساخته جعفر پناهی موفق به کسب جایزه شیر طلایی جشنواره فیلم ونیز شد. فیلمی که روایتگر داستان چهار زن است که از زندان گریخته اند و سرنوشت متفاوتی را تجربه می کنند. فرشته، مائده، الهام و نرگس هریک به دنیال پناهگاهی برای خود هستند. مائده خیلی زود توسط پلیس دستگیر می شود. الهام قصد بازگشت به شهر خود را دارد که به علت موانع متعدد عملا ممکن نیست. فرشته که از طرف خانواده طرد شده در صدد سقط جنین فرزندی است که پدرش اعدام شده است و ….. فیلم دایره همان زمان توسط معاون سینمایی وقت سیف الله داد در سال ۱۳۸۰ توقیف شد.
قصه های رخشان بنی اعتماد دیگر اثری است که سال گذشته جایزه بهترین فیلمنامه را از این جشنواره به خود اختصاص داد. همچنین خانه پدری که روایت قتل فجیع دختری به دست پدرش است وبه دلیل خشونت عریان و دلخراش آن در ایران اجازه نمایش عمومی نیافت از دیگر اثار راه یافته به جشنواره فیلم ونیز است.
جشنواره ونیز پلی برای اکران اثار ضد ملی سینمای ایران در غرب
بدیهی است که همه این آثار تصویری عقب مانده و منحط از جامعه ایران به نمایش می گذارند که علی الظاهر مبتنی بر واقعیت به تصویر درآمده اند، با این تفاوت که تماشاگر داخلی به دلیل مشاهده مستقیم واقعیت جامعه به وضوح محتوای این آثار را به کل جامعه ایران تعمیم نمی دهد اما مخاطب خارجی به راحتی فضای تیره این آثار را به کل جامعه ایران تعمیم می دهد.
حتی فیلم به ظاهر هنری ماهی و گربه هم که علی القاعده باید بیش از همه به واسطه تکنیک منحصر به فرد تک شات بودن آن مورد توجه قرار گیرد بی تردید دارای این جذابیت محتوایی برای کارویژه معین جشنواره ونیز است که اداعا می شود روایتگر یک ماجرای واقعی مبتنی بر وجود یک رستوران بین راهی در ایران است که در آن گوشت چرخکرده انسان طبخ می شود.
جشنواره ونیز نه تنها زمینه دیده شدن این آثار در یک کشور غربی را ایجاد می کند بلکه همواره به عنوان پلی برای اکران در سایر کشورهای غربی نیز عمل کرده است.
«چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» و یک سوال اساسی درباره ونیز
امسال هم از سینمای ایران فیلم چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت ساخته وحید جلیلوند به ونیز راه یافت که حتی اگر کارکرد مناسبی در داخل کشور داشته باشد، طبعا تصویری مطلوب از ایران برای نمایش در خارج از کشور محسوب نمی شود.
اما سوال اساسی این است که چرا کشوری که بیش از ۶۰ سال پیش نسبت بر سر ادامه جریان و مکتب سینمایی نئورئالیسم با این استدلال که چهره ای ناهنجار از جامعه ایتالیا به دنیا عرضه می کند مانع ایجاد می کند، حالا به واسطه جشنواره فیلم ونیز از تولید و نمایش آثار نئورئالیستی تلخ در کشورهای دیگر حمایت می کند؟
نئورئالیسم تا حد زیادی در تکنیک و فرم با سبک و شیوه سینمای مستند شباهاتهایی دارد و دلیل تاکید نئورئالیستها بر شیوه های سینمای مستند بیش از همه القاء این بود که اثر هنری مبتنی بر خیال هنرمند ساخته نشده و آنچه تماشاگر بر پرده سینما مشاهده می کند واقعیت دارد.
این روشی است که پس از موفقیت فیلمهای اصغر فرهادی در جشنواره های جهانی، روز به روز در سینمای ایران در حال گسترش است و در فیلم هایی مانند قصه های رخشان بنی اعتماد و فیلم چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت وحید جلیلوند هم که مورد پسند جشنواره هایی مانند ونیز قرار گرفته اند تا حد زیادی اعمال شده است. فرمی که جهان فیلم را مطابق با واقعیت جامعه ایرانی نشان می دهد.
در همین زمینه وحید جلیلوند در گفت و گو با برنامه سینمایی شبکه چهار سیما صراحتا اذعان می کند که هرگاه احساس کرده بازی بازیگرانش آنقدر خوب از کار درآمده که به رئالیستی بودن فیلمش لطمه وارد می کند آن بازی را از فیلم حذف کرده است.
با این اوصاف اما مسئله اساسی اینجاست که این شیوه و سبک در فیلمسازی که حتی در کشور ایتالیا که خاستگاه آن است در دهه پنجاه میلادی به افول گرایید، چرا به یکباره باید مورد اقبال سراسری فیلمسازان ایرانی قرار بگیرد و آنها- حتی با وجود مناسب بودن آنها برای مخاطب داخلی- همچنان اصرار بر این شیوه فیلمسازی داشته باشند و چشم به جشنواره های جهانی داشته باشند.