سوره سینما – یاسر فریادرس : التهابهای اخیر در فضای مجازی گویی پایان ندارد و تنها از موضوعی به موضوع دیگر منتقل می شود؛ هنوز سر و صدای ماجرایی که با موضوع «توهین مجری تلویزیون به سرمربی استقلال» میان شبکههای اجتماعی می چرخید نخوابیده بود که بار دیگر تیتر «توهین» به رایج ترین موضوع فضای شبکههای اجتماعی تبدیل شد.
این روزها هر موضوعی که پتانسیل اشتعال در فضای مجازی را داشته باشد، عدهای را که با مشعل در انتظار نشستهاند را خبردار میکند تا بنابر دلایلی از جمله دیده شدن و ایجاد فضای بحران به گستردگی موضوع دامن بزنند. عده ای که معتقد بودند در برنامه فیتیله، به آذری زبانها توهین شده است با نشر قسمتی از این برنامه در شبکههای اجتماعی شروع به انتشار مطالبی با میزان متفاوت از خشم در فضای مجازی کردند.
در این میان مانند همهی موضوعات مطرح در فضای مجازی عدهای موافق و عدهای مخالف واکنش صداوسیما در توقف برنامه فیتیله بودند؛ موافقان این توقیف را جزییترین اقدام در برخورد با عوامل میدانستند و خواستار اشد مجازات برای عموهای فیتیله بودند و مخالفان هم با مقایسه شخصیتهای این برنامه با شخصیتهای سریال پایتخت، آقای همسادهی کلاه قرمزی و جنابخان خندوانه حساسیت آذریزبانها را بیمورد قلمداد میکردند و این حجم واکنش را ناشی از نژادپرستی آذریها می دانستند.
اما فارغ از بحثهای مروبط به درستی و غلطی این ماجرا و تناسب اشتباه عموهای فتیلهای – با سالها کار بدون خطایشان – با مجازات فعلی، حجم واکنشها و پیامهای موجود در فضای مجازی در رابطه با فیتیله و قدرت عمل فضای مجازی و شبکههای اجتماعی در جهتدهی به ماجرا، بار دیگر از ضعف رسانهای- خبری صداوسیما پرده برداری میکند.
به نظر می رسد صدا و سیمای این روزها نیز با همان رویه قدیمی، نتوانسته است خود را با سرعت و حجم و میزان انتشار اخبار در فضای رسانهای جدید هماهنگ کند و به تبع آن به میزان قابل توجهی توانایی کنترل حساسیتهایی که بیشتر از هر زمانی در شبکههای اجتماعی قابل تولید و گسترش هستند را از دست داده است.
نکته اصلی اینجاست که گاهی موضوعاتی با سرعت درون تلفنهای همراه میچرخند و تبدیل به موضوع روز شده و گاها تا مرز بحران پیش میروند اما در رسانه ملی جایگاهی ندارند و با سانسور شدید مواجه میشوند. بنابراین رسانه ملی یا تنها راه حل را حذف صورت مساله میداند، یا اساسا انقدر دیر و بد به ماجرا ورود میکند که عملا توانایی کنترل ماجرا را از دست میدهد.
اما این مشکل در رسانهی ملی بیش از آنکه به گزینش سلیقهای در پخش مربوط باشد به عدم فهم مخاطب از سوی مدیران پخش در رسانه ی ملی برمیگردد. مدیران سنتی بخشهای مختلف تلویزیون هنوز در این تصور به سر میبرند که هر آنچه بگویند همان تبدیل به حقیقت در ذهن مخاطب می شود و همچنان گمان میکنند مخاطب هیچ کانال دیگری برای دریافت اطلاعات ندارد، حال آنکه سالیانی است که مردم در اقصی نقاط کشور حتی اگر روی پشت بام هم بشقاب نداشته باشند از چندین کانال دیگر در حال دریافت اطلاعات هستند.
تصمیمگیران رسانه ملی با وجود انکه احتمال حساسیت بالای موضوع را میدهند، اما آنچنان از خود مطمئن هستند که وقتی خودشان مساله را توهین نمیدانند هر حساسیت دیگر را لایق توجه نمیدانند و کار خود را انجام میدهند، در صورتی که به شرط درک مخاطب به طرق مختلف میتوان از وضعیت به وجود آمده رهایی یافت وگرنه با این روش به لطف حذفها تا چند سال آینده کسی در رسانه ملی باقی نخواهد ماند.