سوره سینما – صادق فرامرزی: فردگرایی، تفرد، ایندیویژوالیسم یا هرچه که اسمش را بگذارند اشاره به اصالت «فرد» در برابر اصالت «جمع» دارد. ایندویژوالیته را میشود مهمترین شاهکلید شناخت جامعه شهری مدرن دانست .محور قرار گرفتن شخص برای رفع نیازهایش و به تعویق انداختن نیازهای جمع(دیگران) بخاطر تقدم منافع فردی را میشود مهم ترین عینیت برخاسته از این ذهنیت دانست و با کمی اغراق شاید بتوان «خودخواهی» را بعنوان نمود ایجابی تفرد مترادف با این واژه در نظرگرفت.
میشود از اصالت فرد طرفداری کرد و استدلال کرد که فرد، جامعه را میسازد(شاید هم برعکس) و پویایی زندگی بشریت را در گرو این کلیدواژه دانست. (همانطور که لیبرالیسم فرهنگی هر مسالهای را به این واژه ارجاع میدهد و کاپیتالیسم و سرمایهداری بعنوان شاخص لیبرالیسم اقتصادی نمیتوانند بدون اصالت دادن بر فرد حتی یک روز ادامه حیات دهند) اما تفرد و اصالت فرد هرچه که هست- چه خوب،چه بد- «چهارشنبه ۱۹اردیبهشت» در برابر آن است!
«چهارشنبه ۱۹اردیبهشت» با چند قاب بسته از چهرههای مضطربی(جمع) که همه حول یک «فرد» خَیِر جمع شدهاند شروع میشود و در ادامه آنچه کشش روایت و تعلیق داستان را ایجاد میکند تقابل خرده روایتهایی از صد و اندی مصیبت است که رفع هیچکدام لبخند را بر لب سایر مصیبتدیدگان جای نمیدهد؛ این همان عنصری است که به اثر یک تلخی دائمی تزریق میکند و به روایت دیگر این عدم بالانس ناشی از آن است که همه خرده روایتهای فیلم را مظلومین و محرومین تشکیل میدهند و هیچ تقابلی از ظالم و مظلوم در جریان این اجتماع- جمعیت پیرامون جلال آشتیانی- وجود ندارد.
حالا جلال آشتیانی کیست؟ جلال آشتیانی یا مرد خیر داستان، یازده سال پیشِ همانهاییست که حالا به گرد او جمع شدهاند. او در این «جامعه» معمولیترین است اما در میان «افراد»، عجیبترین و سنتشکنترین. و این همان جاییست که تلخی فیلم را به چالش میکشد.
«چهارشنبه ۱۹اردیبهشت» با چند کلوزآپ تلخ شروع میشود، با داستان لیلا تلختر میشود، ورود ستاره تلخی فیلم را به نهایتش میرساند و در نهایت میفهمیم آنقدر تلخی جامعه زیاد است که انتخاب ستاره هم نمیتواند وجدان آدمی را در این کشاکش «قضاوت» آرام کند.
اما مسئلهی اساسی این است که با همه این تلخیها «چهارشنبه ۱۹اردیبهشت» سیاه نیست. «چهارشنبه ۱۹اردیبهشت» سیاه نیست چون منجی دارد و این منجی انتزاعیترین کاراکتر فیلم است، جلال نه منجی است و نه میتواند منجی باشد او هم خود قربانیست و حالا فقط برای التیام درد فرزند از دست دادهاش نقش قهرمان را بازی میکند؛ منجی در «چهارشنبه ۱۹اردیبهشت» تعهد جمعی و عبور از تفرد است.
همه شخصیتهای اصلی فیلم که در بستر روایی قابل مشاهدهاند در وسایل حمل و نقل «عمومی» مشاهده میشوند و همه گره فیلم در سی میلیون تومانی است که حاصل فروش اتومبیل جلال بعنوان یک وسیله حمل و نقل«شخصی» است. همه آنچه که در «چهارشنبه ۱۹اردیبهشت» به آن میرسیم هم همین است؛ عبور از زندگی انحصاریافته در منافع فرد برای رسیدن به منافع جمع.
و از همین رو تلنگر جلیلوند بر مخاطبش بیشتر از نصیحت به صدقه، توصیه به احیای تعهد جمعی است. جلال عصیانگر و عصبانی است، حتی یکبار هم نمیخندد چون اساسا کار انقلابها عصیان است و جلال به مثابه یک انقلاب علیه وضع موجود خروش میکند، انقلابی که ریشهاش در قربانی شدن یازده سال قبل اوست.
جلال چهره کلیشهای افراد خیر را تغییر داد، کار خیر او انقلابی بود چون فقط یک انقلابی هستی خود را برای ایثار به خطر میاندازد و چهره تثبیت شده افراد خیّر بعنوان متنعمهای بیدردی که آب سرریز شده از زیرِ دستانشان را به محرومین میدهند تغییر داد و کمک به جامعه را از رگه و ریشه «لطف» به سمت و سوی «وظیفه» برد و در عین حال این انقلاب را برخلاف اندیشهای که تعهد اجتماعی را میخواهد از سمت دولت -که خود عصاره جامعه است- به جامعه تزریق کند با به میدان آوردن خود بعنوان یک «فرد» پیش برد تا تلنگری برای احیای تعهد جمعی باشد.