سوره سینما

پایگاه خبری-تحلیلی سینمای ایران و جهان

sourehcinema
تاریخ انتشار:۷ دی ۱۳۹۴ در ۲:۱۴ ب.ظ چاپ مطلب
نگاهی مقایسه‌ای به دو فیلم «ناهید» و «شیفت شب» ؛

چطور فیلمی به دامن «فمنیسم» می‌غلتد؟ / بررسی تطبیقی «ناهید» و «شیفت شب» در سوره‌سینما

nahid-shab

انگیزه‌یابی برای سازندگان این قبیل آثار و گشتن دنبال این‌که چرا چنین مباحثی در سینما مطرح می‌شود و وسط کشیدن پای فمینیسم و تاثیرات آن، شاید پیچیده کردن بحث، بیش از حد لزوم باشد.

سوره سینماحسین ساعی‌منش : شاید در بسیاری از موارد، وقتی در تحلیل برخی از آثار سینمای ایران صحبت از «فمینیسم» می‌کنیم، خودآگاه یا ناخودآگاه، دچار سوءتفاهم شده باشیم. البته منظور این نیست که چقدر در فهم این کلمه درست عمل کرده‌ایم، بلکه مساله این است که به‌کارگیری و تطبیق آن‌چه که درست یا غلط از آن به «فمینیسم» یاد می‌شود با آثار سینمایی، با چه ملاک و معیاری انجام گرفته. اگر آن را به عنوان نمایش افراطی فلاکت‌ها و مظلومیت‌های جنس مونث در جامعه در نظر بگیریم، آیا برای اطلاق آن به آثار سینمایی، با دست خیلی باز برخورد نکرده‌ایم؟ آیا همین که زنی را در نقش اصلی یک فیلم دیده‌ایم و کشمکش‌هایی که طبیعتا باید حول او به وجود بیاید را مشاهده کرده‌ایم، ذهنمان به سراغ این مسائل نرفته است؟ آیا تصوری که از فیلمساز در ذهن داریم را (مثلا تهمینه میلانی) در این قضاوت دخالت نداده‌ایم؟ چقدر به آن کلمه «افراطی» توجه کرده‌ایم؟

مساله این است که حضور زن یا مرد در نقش اصلی یک قصه، ذاتا عیب یا حسن محسوب نمی‌شود و صفت خاصی را به آن فیلم نمی‌چسباند. آن‌چه که مهم است، نحوه پرداخت روابط بین شخصیت اصلی و اطرافیان اوست. مهم این است که جایگاه او مشکلاتی که برایش ایجاد می‌شود «چطور» نمایش داده شود. و در این نمایش چقدر افراط صورت بگیرد. به این ترتیب ممکن است رگه‌های این مظلوم‌نمایی غیرمنطقی در مورد زنان، در فیلمی از مسعود کیمیایی هم-مثلا «حکم»- دیده شود که اصلا آثارش به فضای مردانه‌شان شناخته می‌شوند و معمولا هم زنان نقش‌های فرعی و حتی حاشیه‌ای در فیلم‌هایش داشته‌اند. و از آن سو مثلا در «لیلا»ی مهرجویی که اساسا بر محور عواقب باردار نشدن یک زن-که طبعا دست خودش نیست- می‌چرخد و اتفاقا قصد نمایش مظلومیت را هم دارد، چنین چیزی دیده نشود. در همین راستا، بررسی موردی دو فیلمی که هم‌زمان روی پرده‌اند و نقش اصلی آن‌ها را زنان بر عهده دارند و از قضا کارگردان‌های هر دو فیلم هم زن هستند- و اتفاقا اسم شخصیت‌های اصلی‌شان هم یکسان است- شاید کمی موضوع را روشن‌تر کند.

***

shifte-shab

شاید با توجه به تصوری که از نیکی کریمی در ذهن داشتیم-که می‌تواند حاصل عوامل مختلفی از جمله مصاحبه‌ها، فیلم‌های قبلی و البته فیلم‌هایی که قبلا بازی کرده باشد- انتظار داشتیم با فیلمی مواجه شویم که داعیه «تعهد اجتماعی»اش گوش فلک را کر کند و با توجه به محوریت نقش زن در آن، این داعیه در قالب نمایش ستم‌هایی که چارچوب‌های اجتماعی و عرفی بر جنس زن تحمیل می‌کنند، بروز کند. اما «شیفت شب» از این منظر می‌تواند غافلگیرکننده باشد. ناهید «شیفت شب» عوض این‌که به بروز اغراق‌آمیز مشکلاتش بپردازد، سعی در باورپذیر نشان دادن آن‌ها دارد و در دستیابی به این نتیجه، علاوه بر بازی لیلا زارع، فیلمنامه نیز نقش موثری دارد. فیلمنامه به جای این‌که بستر نمایش تک‌افتادگی یک زن و آوارشدن مشکلات غیرقابل‌باور بر سر او را فراهم کند، به سراغ رابطه او با همسرش می‌رود و مشکلات باورپذیر برای مرد ایجاد می‌کند. و به این ترتیب، تبعات این مشکلات، مشکلات جدیدی را برای زن ایجاد می‌کند که طبعا آن‌ها هم باورپذیرند. آن‌چه که این‌جا مهم‌تر است البته تعامل زن و شوهر با هم و نوع رابطه آن‌هاست. در نتیجه حالا فیلمساز، یک رابطه به چالش کشیده شده دارد که ضمن نمایش جزئیات و علت‌های آن، تصمیم می‌گیرد بر تاثیرات آن بر شخصیت زن متمرکز شود و بقیه مشکلات را نه از بیرون، که از دل روابط طراحی کند. و به این ترتیب در دام «افراط» نیفتد و تعادل خوبی بین «دغدغه» و «جذابیت» برقرار کند.

فیلم البته در همین‌جا متوقف نمی‌شود و وقتی که از رابطه زن و شوهر شروع قصه را رقم زد، به سراغ ایجاد روابط دیگر (ناهید و مادرش، ناهید و خواهرش، ناهید و برادرشوهرش، ناهید و مرد نزول‌خور) می‌رود و جزئیات قصه را با توجه به این‌ها پیش می‌برد. و شاید یکی از عوامل مهم جلوگیری از آن افراط، همین شخصیت‌های فرعی باشند که به جای این‌که باعث تعمیم‌دادن ویژگی‌های زندگی ناهید شوند، به خاطر تفاوت با او، او را به عنوان یک شخصیت خاص مطرح می‌کنند. مثل حضور خواهر ناهید که در تقابل با او منجر به تعادل شخصیت‌سازی در فیلم هم می‌شود. خواهری که زندگی به مراتب بهتری نسبت به ناهید دارد اما به لحاظ فردی قابل مقایسه با او نیست. ولی اصلا متوجه این مسائل نیست و از زندگی لذتی هرچند سطحی می‌برد و خوشحال و پولدار است و ککش هم نمی‌گزد که هنوز فرق بین آل پاچینو و فرانسیس فورد کاپولا را نمی‌داند!

***

nahid

«ناهید» آیدا پناهنده اما به تمام آن تصوری که به غلط در مورد فیلم نیکی کریمی داشتیم، جامه‌ی عمل می‌پوشاند. در «ناهید» آن‌چه مهم است فقط خود ناهید است؛ زنی که مرکز همه اتفاقات فیلم است. مهم این نیست که دیگران در فیلم چه نقشی دارند و چه می‌کنند و نحوه برخوردشان با مسائل چیست. حتی نحوه برخورد ناهید با مشکلات هم مهم نیست. مهم این است که چه مشکلاتی بر سر ناهید فرومی‌ریزد: ناهید تنهاست، در بزرگ‌کردن پسرش مشکلات متعددی دارد، همسر قبلی‌اش معتاد است، قصد ازدواج و خود ازدواجش را نمی‌تواند علنی کند، وقتی ازدواجش لو می‌رود فرزندش را از دست می‌دهد، برادرش برخورد خشنی با او دارد، در پرداخت شهریه مدرسه پسرش و کرایه خانه‌اش ناتوان است و… تمام تلاش فیلم بر این است که ناهید را غرق در مشکل کند، غافل از این‌که بدون ریشه‌یابی و تحلیل این مسائل، همگی «اضافه» به نظر می‌رسند و توی ذوق می‌زنند. و بدتر این است که فیلم به قدری محو نمایش این تک‌افتادگی و مظلومیت می‌شود که ملزومات دیگر قصه را از یاد می‌برد: پس از نزدیک به دو ساعت، ناهید فرزندش را پس گرفته و به فکر گرفتن حضانت او و برقراری ارتباط مجدد با مسعود است و خبری هم از احمد نیست؛ یعنی فیلم دوباره به نقطه اول برگشته بدون این‌که چیزی پیش رفته باشد و این تصور بیش از پیش تقویت می‌شود که هدف، صرفا نمایش فلاکت بوده بدون این‌که سعی در عمق دادن به روابط و شخصیت‌ها شود. چون انگار برای فیلمساز، مهم‌تر این بوده که ناهید را کنار زنی بنشاند که از چوبی که محدودیت‌های قضایی لای چرخ زندگی زن‌ها می‌گذارد، شکوه می‌کند، یا آن دیالوگ پایانی را پررنگ کند که نشان می‌دهد قانون، پدر معتاد و لاابالی را هم‌سنگ مادر بینوا می‌داند. غافل از این‌که ممکن است با افراط در این وضعیت، مرز بین «بینوایی» و «بی‌عرضگی» را از میان بردارد و عوض ایجاد حس همدردی، منجر به برانگیختن عصبانیت مخاطب نسبت به شخصیت اصلی‌اش شود.

***

انگیزه‌یابی برای سازندگان این قبیل آثار و گشتن دنبال این‌که چرا چنین مباحثی در سینما مطرح می‌شود و وسط کشیدن پای فمینیسم و تاثیرات آن، شاید پیچیده کردن بحث، بیش از حد لزوم باشد. احتمالا کلمه کلیدی چیز دیگری است که بیش از این مسائل با ذات سینما مرتبط است: شخصیت‌پردازی. آن‌چه که این فیلم‌ها را از هم متمایز می‌کند و می‌تواند برگ برنده یکی و پاشنه آشیل دیگری باشد، شخصیت‌پردازی است. و وقتی فیلمنامه‌نویس و کارگردان به این مساله توجه کافی نشان دهند و از پس آن بربیایند، دیگر مسائل مطرح شده توی ذوق نمی‌زنند که بخواهند حساسیت‌برانگیز باشند. اما در غیر این‌صورت، با منفک‌کردن یک «زن» از محیط پیرامونش و نادیده گرفتن او به عنوان یک «شخصیت» و به کارگیری او به عنوان صرفا «وسیله»ای که بستر بیان دغدغه‌های فیلمساز را فراهم کند، نه تنها مناقشه‌برانگیز است بلکه در عمل، بی‌شباهت به همان عواملی نیست که باعث ایجاد همین دغدغه‌های افراطی شده است.